سرویس حاشیه نگاری ـ محمد بحرینی: فیلم چهارراه استانبول مثل همه آثار مصطفی کیایی یک نقد اجتماعی است. نقدی اجتماعی با رگه هایی از طنز. طنزی که اگرچه نسبت به آثار قبلی او کمرنگ تر است و کمتر از آثار قبلی خنده را بر لب مخاطب می آورد. چهارراه استانبول فروپاشی طبقه متوسط را نمایش می دهد. پدیده ای که امروز در سایر جوامع نیز در حال رخ دادن است و این به دلیل سبک زندگی بورژوایی رایج کنونی است. فروپاشی طبقه متوسط موضوع بسیاری از فیلم های امروز سینمای ایران و جهان است. اما در غالب این فیلم ها به ریشه اصلی مشکلات اقتصادی و فرهنگی طبقه متوسط که ناشی از سبک زندگی بورژوایی است اشاره نمی شود.
مصطفی کیایی همواره دغدغه های اجتماعی را مطرح می کند و به دنبال انگیزه های نامناسبی که سال هاست در سینمای ما وجود دارد مثل تابو شکنی و ... نیست و از این نظر تلاش های او در عرصه سینما قابل تقدیر است. اما برای پرداخت داستان هایش عجله می کند و سطحی با موضوعات مهمی که انتخاب می کند مواجه می شود. اقیانوسی به عمق یک وجب بهترین تعبیر برای فیلم های کیایی است. مطرح کردن موضوعات متعدد اما بسیار سطحی.
نقد قشر مرفه بی درد، نقد کالای چینی و ترک، حمایت از تولید داخل، حادثه پلاسکو، نابودی طبقه متوسط، نفد مدیریت بحران در کشور، فرار از کشور، ازدواج اجباری به خاطر فقر، کنایه های سیاسی و ... همه و همه در فیلم صرفاً اشاره می گردند و به جز یکی دو مورد مثل حادثه پلاسکو یا نابودی طبقه متوسط، درباره باقی معضلات پرداختی صورت نمی گیرد. ای کاش کارگردان یک موضوع اما با پرداختی عمیق را دستور کار خود قرار دهد تا اثری ماندگار و تأثیرگذار از خود به جای بگذارد. پرداخت سطحی و عجله ای ارتباطی سطحی و گذرا با مخاطب برفرار خواهد کرد و ممکن است بیش از آن که به آن موضوع خدمت کند آن را تخریب و لوس کند. اما پرداخت عمیق ارتباطی عمیق و ماندگار را به دنبال خواهد داشت. نکته ای که درباره آثار ماندگار تاریخ سینما صادق است.
فیلم چهارراه استانبول در میانه داستان خود یادی می کند از حادثه پلاسکو و جان باختگان این حادثه. نکته مثبتی که در این بخش از فیلم بیش از همه قابل توجه است بازی هاست. اغلب بازی ها در این قسمت از فیلم قابل قبول و خوب است. اما نقطه اشکال اساسی پیوند نامناسب قصه با این حادثه است. قصه می توانست زیباتر با حادثه پلاسکو پیوند بخورد. مثلاً زندانی بودن دختر در اتاق مدتی طول می کشید و بخش بیشتری از فیلم را به خود اختصاص می داد. یا فیلم با این صحنه آغاز می شد و قصه ساختاری غیر خطی را طی می کرد. به هر حال خلاقیت های زیادی می توانست در فیلمنامه به خرج دهد تا تأثیرگذاری حادثه بیشتر شود و صرفاً از جلوه های میدانی و واکنش های عاطفی بازیگران بهره برده نمی شد.
از طرفی ادای دین به آتش نشانان و رشادت های آنان در حادثه پلاسکو به خوبی در فیلم صورت نگرفته است. صرف نشان دادن صحنه های گل دادن به آتش نشانان را قبلاً نیز بیننده از تلویزیون تماشا کرده است. مهدی پاکدل در نقش فریبرز به عنوان فرمانده آتش نشانان هیچ کار برجسته و قابل توجهی انجام نمی دهد و فردی بی صبر و دچار استیصال است. بحران هایی از قبیل آتش سوزی های گسترده مسأله ایست که آتش نشان ها به طور مداوم در حال آموزش و تمرین برای آن هستند و این گونه که در چهارراه استانبول منفعل و دست پاچه نمایش داده شده با آتش و حوادث مواجه نمی شوند. یک چنین نمایشی از آتش نشانان جفا در حق آنان است.
در مجموع یکی از مهم ترین دردهایی که این فیلم در پی مطرح کردن آن است کالای ایرانی و تولید کننده ایرانی است. عدم توجه مردم و مسئولین به زحمات تولید کننده داخلی تهدید کننده زندگی و آینده اوست. احد و بهمن در فیلم چهارراه استانبول به قدری به تنگ آمده اند که به مرگ و فرار و نابودی هویت خود راضی می شوند. این بی هویت شدن و عدم علاقه به هویت خود به دلیل سوء مدیریت ها از سوی مسئولان و عدم خرید کالای ایرانی از سوی مردم است. وقتی برای کالای ایرانی ارزشی قائل نشویم، انسان ایرانی و هویت ایرانی را بی ارزش کرده ایم.
انتهای فیلم نا امیدانه با تصویر حباب ها درون کامیون حمل شیر مواجه می شویم. حباب یعنی دستگیری و عدم موفقیت احد و بهمن برای فرار از کشور. کارگردان هوشمندانه عاقبت نافرجامی برای دزدی و خروج غیر قانونی از کشور رقم می زند. در غیر این صورت به این مسأله متهم می شد که راه حلی غیر قانونی برای افراد دچار فقر ارائه داده است. این پایان بندی برای فیلم یک پیام دارد و آن این که راهی نداریم جز آن که از مشکلات فرار نکنیم و بمانیم و با آن ها مبارزه کنیم.