به گزارش حلقه وصل، بهداشت روان یا سلامت روان به معنی سلامت هیجانی و روانشناختی است، به شکلی که فرد بتواند از تفکر و تواناییهای خود استفاده کند، در جامعه عملکرد داشته باشد و نیازهای معمول زندگی روزمره را برآورده سازد. فردی که میتواند به فشارهای معمول زندگی روزمره غلبه کند و یک زندگی مستقل داشته باشد را میتوان به عنوان یک فرد دارای سلامت روان معرفی کرد.
آنچه از یافتههای پژوهشی بر میآید، سیمای سلامت روانشهری شهر تهران در قیاس با بسیاری از شهرهای دیگر دنیا از وضعیت مطلوب و مناسبی برخوردار نیست. و با کمال تأسف روند حرکت نیز در طی سالهای اخیر، امیدبخش نبوده است، بنابراین هم وزارت بهداشت که قانوناً مسئول تأمین، حفظ و ارتقای تمامی ابعاد سلامت است و هم شهرداری تهران که به عنوان یک نهاد اجتماعی مسئول ارتقای کیفیت زندگی شهروندان است باید به مساله ورود پیدا کند. اداره کل سلامت شهرداری تهران طبق تعاریف اساسنامهای در این راستا برنامههایی دارد.
آغاز هفته سلامت بهانهای شد که به این موضوع بپردازیم، چون همانطور که بیان شد، بخشی از ابعاد سلامت هر شهروندی به سلامت روان وی باز میگردد، و این مساله طی سالهای اخیر با افزایش فشارهای اقتصادی و همچنین ورود ویروس کرونا به کشور که علاوه بر تهدید سلامت جسمی شرایط استرسزایی را برای شهروندان به وجود آورد، اهمیتش بیشتری از گذشته مشخص شد. در کنار نحوه مواجهه با کرونا و تبعات آن آموزش نحوه مواجهه با مشکلات و چالشهای روزمره و کنترل خشم د رمحیط های اجتماعی، حفظ روابط خانوادگی و ... از جمله دیگر این مسائل است.
طی سال های اخیر بارها اعلام شده است که سلامت روان تهرانیها نسبت به دیگر شهرهای کشور پایین تر است، و وضعیت روان ساکنان این شهر، فعالان حوزه اجتماعی را نگران کرده است، سیدحسن موسویچلک، رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران نیز اخیرا با بیان اینکه حال سلامت روانی - اجتماعی در کشور اصلا خوب نیست، میگوید: بر اساس آماری که وزارت بهداشت در دو سال قبل ارائه داده بود، بین ۲۳ تا ۲۵ درصد مردم حداقل یک اختلال روانی داشتند. در حالیکه این عدد در تهران ۳۰.۴ اعلام شده است.
یعنی این شاخص در تهران از میانگین کل کشور هم بیشتر است. به طور معمول روش مردم در مورد اختلالات روانی، نگفتن است. این نوع اظهارات که هر روز در شبکه های اجتماعی دست به دست می شود، بهانهای شد تا به سراغ حمید صاحب مدیرکل اداره سلامت شهرداری تهران برویم تا وی به تشریح وضعیت سلامت روانی شهروندان این کلانشهر و راهکارهایش برای مقابله با افزایش اختلالات روانی بپردازد.
ما نمی توانیم تعریفی که غربیها از روان انسان ارائه میکنند را تائید کنیم
شما سلامت روان را چطور تعریف می کنید؟
سلامت روان اینگونه تعریف می شود که یک انسان سالم دارای تشخیص و قضاوت درست بوده و خلق پایداری دارد اما نمی توانیم توضیح دهیم که اصل و اساس «روان» چیست. چون اساسا روان یک امر مادی نبوده در اصطلاح فلسفی یک امر مجرد است.
بنابراین ما نمی توانیم تعریفی که غربیها از روان انسان ارائه میکنند را تائید کنیم، چون آنها براساس مبانی تجربی به روان نگاه میکنند و روان ساختاری مادی و تجربی ندارد که بتوان بر مبنای علوم تجربی به طور کلی آن را شناخت و اینطور می توان گفت که آنها صلاحیت تشخیص روان را ندارند.
در فارسی نام دیگر روان، روح و جان است همانی که ما در فلسفه و عرفان به آن منِ من می گوییم که کارکردش درک و شناخت، فهم و یافتن است. و اگر این شناخت و فهم ما مریض شود ما دچار اختلال درک و شناخت و قضاوت پیدا میکنیم و خلقمان ناپایدار میشود.
در غرب مهمترین بخش انسان تن و بدن است. در حالیکه در مبانی اسلامی اصل انسان منِ من با جنس نطق و عقل است که کارکردش تشخیص امر منطقی از غیر منطقی است و اگر این مبنا دچار مشکل شود روح فرد بیمار است.
برای همین می گوییم که معتاد یک بیمار روحی و روانی است چون در تشخیصهایش به غلط افتاده و منافع و مصالح خودش را به نمیشناسد.
ما انسان سالم را انسانی می دانیم که حال دلش خوب باشد
اختلال در سلامت روانی بر زندگی اجتماعی فرد تاثیرگذار است یا برعکس؟
عواملی اجتماعی مثل فقر و بیکاری ازعوامل شعلهورکننده اختلال و بیماریهای روانی است، اما این روان با روانی که در مکاتب غربی مطرح می شود متفاوت است. ما انسان سالم را انسانی می دانیم که حال دلش خوب باشد و رضایتمند از خودش باشد و مشکلات را بلا نداند و خودش را در مقابل چالش و مشکلات بتواند مدیریت کند. این فرد انسان متعادلی است و از افراط و تفریط به دور است. قلب سلیمی دارد، نه اینکه صرفا زندگی اجتماعی و اقتصادی مثمر داشته باشد، در حال حاضر در تعریف سلامت نظام غربی شاخص نظام اجتماعی اقتصادی مثمر است.
آیا قرار است در رویکردهای مدیریتی شهرداری تهران برای تامین سلامت روان شهروندان با تعریف روانی شاخصهای اسلامی _ ایرانی سلامت روان عمل شود؟
ما مبانی روانشناسی غربی را کافی نمیدانیم و می گوییم صلاحیت ندارد که تمام سلامت روان را مورد ارزیابی قرار دهد و روانشناس حقیقی را کسی میدانیم که انسان کامل را میشناسد و چنین فردی از مبانی علوم انسانی بیشتر بهره مند است تا علوم تجربی.
هرچند یافتههای علوم تجربی را انکار نمیکنیم اما کافی هم نمیدانیم و حتما روانشناس ما اولا باید فلسفه وجودی انسان را بشناسد و بداند که اساسا انسان از چه جنسی است و چگونه فعالیت و عمل می کند و عملکرد آن به چیست و آیا انسان امری منفصل از این بدن است یا این واحد انسان است.
ما معتقدیم انسان امری مجرد و واحد است که جسمی و تن دار هم شده است و تن منفصل از روح او در عالم ماده نیست، بلکه تظاهر مادی امر مجرد و منِ من و نفس انسانی است که کارش تشخیص است و خلق تظاهر بیرونی این امر است و اگر سالم باشد خلقش هم پایدار است
اگر فردی آگاهانه میل به بزه داشته و تشخیصهایش منطقی نبوده و قضاوتهای نادرست و خلق ناپایداری دارد حکایت از یک بیماری در روح و روانش دارد
کمی در رابطه با اهمیت این موضوع بفرمایید؟
اگر رفتار ناسالمی از فردی صادر شود، علت خود خودش است این خود همان نفس است و اگر رفتار من نادرست است مگر نه این است که از تشخیص و قضاوت غلط من است نه اینکه به میل به بزه وامر نادرست ایجاد شده است.
اگر فردی آگاهانه میل به بزه داشته و تشخیصهایش منطقی نبوده و قضاوتهای نادرست و خلق ناپایداری دارد حکایت از یک بیماری در روح و روانش دارد. یعنی ورودیهای ذهنش مشکل دارد. آنچه نباید را دیده و آموزههایی که نباید را در روان خود جای داده است و اینها هر فردی را مریض می کند.
فاجعه اصلی ما در جامعه امروز همین ورود طعام نامناسب روحی به ذهن افراد است
بنابرین خود مراقبتی ناظر بر این امر روحی روانی است؟
آنچنان که قرآن کریم فرمود «فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسَانُ إِلَی طَعَامِهِ»(۲۴ عبس) برخلاف اینکه طعام جسمی را میتوان به روشی از بدن خارج کرد، متاسفانه غذاهای فکری و روحی با وجود ما متعهد میشود و بر سلامت روح ما تاثیرگذار هستند، بخصوص در میان قشر کودک، نوجوان و جوان که قدرت تشخیص کاملی ندارد و اگر آموزش های لازم را ندیده باشند و تحت تاثیر فضای مجازی قرار بگیرد بیمار خواهند شد. در واقع فاجعه اصلی ما در جامعه امروز همین ورود طعام نامناسب روحی به ذهن افراد است.
هرکس که بر روی ورودیهای ذهنیاش(گوش و چشم) مسلط نباشد، مریض می شود و این مساله هیچ ربطی به تهرانی، ایرانی، مسلمان و غیر مسلمان بودن فرد ندارد
هرکس در معرض فرهنگ نادرست یا آموزه نادرستی قرار گیرد، روحش بیمار می شود
بنابر تعاریفی از جسم و روح و سلامت روحی هر فرد داشتید، اینکه گفته میشود وضعیت روان تهرانیها بدتر از دیگر شهرهاست قابل تایید میدانید؟
در این زمینه آمار متقنی نداریم و من این شرایط را مختص به تهرانیها نمیدانم و معتقدم هرکس در معرض فرهنگ نادرست یا آموزه نادرستی قرار گیرد، روحش بیمار می شود.
علائم و تظاهرات این بیماری هم در تشخیص و قضاوتهایش است واین مساله هیچ ربطی به تهرانی، ایرانی، مسلمان و غیر مسلمان بودن فرد ندارد و هرکس که بر روی ورودیهای ذهنیاش(گوش و چشم) مسلط نباشد، مریض می شود.
البته در تهران معمولا دسترسی به اطلاعات نامناسب بسترش بیشتر فراهم است و اگر شاخصهای سلامت روان ما بخشیاش مخدوش است، چون ما با دادههای نامناسب مواجهیم.
اقتصاد ریشه وضعیت سلامت روان جامعه نیست
آیا وضعیت اقتصادی را نمیتوان عاملی برای افزایش بیماری ها واختلالات روانی جامعه دانست؟
معتقدم اقتصاد ریشه وضعیت سلامت روان جامعه نیست، اگر اینگونه باشد همه فقرای ما باید از اختلالات حاد رنج ببرند. پیامبر اکرم (ص) در فقر زندگی می کردند. گاه یک روز در میان یک بار غذا می خوردند؟
عوامل اقتصادی را میتوان عامل شعله ور کننده اختلال سلامت روان دانست اما خود فقر به تنهایی علت اختلال روان نیست. اختلال روحی و روانی مساوی با شدت بیماری و آشکار شدن علائم است، نه تنها فقر و بیکاری، بلکه فشارهای کاری همه عامل شعلهور کنندهاند و علت العلل نیستند. علت اصلی تربیت غلط و هویت ناسالم است چون هویت ما آموزههای ماست و هویت ما خاستگاه رفتارهای ما است و اگر فردی مریض باشد و عامل محیطی هم دخیل باشد باعث شلعه ور شدنش می شود.
درواقع اینطور باید توضیح دهم که محیط اجتماعی موضوعات بزه را تعیین می کنند نه علت بزه را، علت بزه در درون خود ما و بیماری روح روان است. و اگر بیمار در محیط نامناسب قرار بگیرد گرایش به بزه خواهد داشت.
آیا می توان بستر اختلالات و بزه را در اجتماع از بین برد یا اینکه باید از طریق خودکنترلی افراد را در مقابل این چالشها واکسینه کرد؟
حتما پاکسازی شرایط بزه از اجتماع را باید مورد توجه قرار داد. وقتی حرف از علت میزنیم این نکته را باید مورد توجه قرار دهیم که اینها نقش شعلهور کننده را دارند و باید در کالبد شهری عوامل خطر را از زندگی دور کنیم و دسترسی به خدمات سلامت را تسهیل کنیم اما نسبت به اختلال شخصی اهمیتش بیشتر نیست.
ما باید به مردم خودمراقبتی براساس مبانی صحیح را آموزش دهیم
برنامههای اداره کل برای تامین سلامت در این دوره مدیریت شهری چیست؟
طبق ضرورت در شرایط حاضر جامعه، ما باید به مردم خودمراقبتی براساس مبانی صحیح را آموزش دهیم و این مفهوم را به شهروندمان منتقل کنیم که مهمترین کار این است که خودت از خودت مراقبت کنی. آنهم با کمک آموزش هایی که با مبانی درست می بینی.
علت این بیماری شناخت نادرست خود انسان است
علم روانشناسی که در کشورما ترویج داده شده براساس مبانی غربی است که به گفته شما دیدگاه ناقصی از روان انسان دارد، چطور قرار است آموزشها براساس مبانی غیر از مبانی موجود ارائه شود؟
طیفهای مختلفی از روانشناسی در کشور وجود دارد، ما مبانی را از آنها نمیگیریم ما مبانی را از آموزههای دینی مان می گیریم و خواستگاه سلامت ما باید دینی باشد.
باید مهارتهای خاص زندگی مورد تائید آموزههای دینی را آموزش دهیم و چون همه مباحث تربیتی در آموزههای دینی ما از جمله جسمی، جنسی، مطرح شده است که نباید آنها را نادیده بگیریم. البته باید اصل مشکل را هم بشناسیم، چون اگر علت بیماری را تشخیص ندهیم به خطا می رویم. بحث ما این است که علت این بیماری شناخت نادرست خود انسان است.
در قدم بعدی باید خانواده هایی که در معرض خطر هستند یا خانواده هایی در آستانه فروپاشی هستند را از طریق صحیح روانشناسی صیانت کنیم که این امر از برنامه های خانه های سلامت شهرداری است. یا در بزنگاههایی که خانواده به مخاطره می افتد اورژانسی به مساله تامین سلات و صیانت از سلامت آن اقدام کنیم. خدمات شهرداری تهران در این شرایط اینگونه است که هیچ حرفی هم از دریافت پول برای ارائه این خدمات زده نمی شود.
چطور افراد در معرض خطر شناسایی می شوند؟
خانههای سلامت براساس شاخص و از طریق کانونهای اجتماع محور افراد در معرض آسیب یا آسیب دیده را شناسایی میکنند در هر محله شبکههای محلی کارکردش همین است که به شناسایی و اعلام آسیبها می پردازند وارد شود.
شبکه ارتباطی خانههای سلامت محلات ناکافی، نارسا و نیازمند بازسازماندهی هستند
شهروندان چطور میتوانند با این شبکهها ارتباط بگیرند؟
خانههای سلامت شهرداری، پایگاهی است که این شبکه را در محلات تاسیس کرده و خط مقدمی است که چالشهای مردم را شناسایی میکنند. علاوه بر این مسائل اقشار مختلف، کودک سالمند و نوجوان را مورد توجه قرار می دهد. هر کسی در محله خود می تواند به خانه سلامت مراجعه کند و راه دسترسی به خدمات روانشناسی را بیابد.
البته اکنون شبکههای ارتباطی ما ناکافی، نارسا است و نیازمند باز سازماندهی هستند، ولی معتقدیم که مردم باید در سطح محله ساماندهی شوند و افراد محل را شناسایی کنند چون چاره ای نیست و به شکل دیگری امکان شناسایی افراد در معرض آسیب را نداریم.
بنابراین این شبکه موجود است اما با شبکه ایده آل فاصله دارد و کار ما توسعه کمی و کیفی آن شبکه است.