سرویس پرونده: در جمعهای فرهنگی و انقلابی مواجه میشویم با کسانی که با استناد به عدم آمادگی به لحاظ دینی، عرصه فعالیت و نقشآفرینی بیرونی را به سودای خودسازی و پیش از آن خودشناسی و تحکیم مبانی دینی رها میکنند. با این استدلال که اثر منفی فعالیت بدون پیشزمینه معرفتی و تربیتی کافی به مراتب بیش از آثار مثبت است، وقتی کسی خودش عامل نیست چگونه میخواهد هادی بقیه باشد?
...برای این استدلال به آیات، احادیث، بحثهای اخلاقی و... هم استناد میشود و با تکیه به تقدم خودسازی به دیگرسازی و نقشآفرینی اجتماعی، ضرورت ترک یا تاخیر دعوت دیگران به عمل نتیجهگیری میشود. حال باید دید صلاح و اصلاح دو موجود جدا از هم هستند که تباین یا تقدم داشته یا با هم تلازم دارند؟
حلقه وصل به مناسبت ماه رمضان، پروندهای را تحت عنوان خودسازی و جامعهسازی منتشر میکند تا چراغ راه آنانی باشد که میخواهند تکلیف خود را در تربیت خود و دیگران تعیین کنند.
***
هویت جامع و یکپارچه اسلام ناب
اسلام ناب، هویت جامع و یکپارچه دارد. دین همه ساحتهای فردی و خانوادگی و اجتماعی، دنیایی و آخرتی را میپوشاند. تفکیک دین و دنیا و فرد و اجتماع، بیش از آنکه ریشه در دین داشته باشد، در رفتار مسلمین و یا حتی ریشه در تجارب بشری بهویژه غرب مدرن دارد.
صلاح و اصلاح، تقدم یا تلازم؟
صلاح و خودسازی فردی در این نگاه، از مدیریت فرد بر خویشتن فراتر میرود، چه اینکه مدیریت فرد بر خود در تعامل با خویشتن (قال حسن بن علی (ع): «یابن آدم نفسک نفسک فانما هی نفس واحد ان نجوت نجوت و ان هلکت لم ینفعک نجات من نجی» ای فرزند آدم بر تو با به خودت، همانا تو یک نفس هستی، اگر نجات پیدا کردی نجات یافتی و اگر هلاک شدی دیگرانی که نجات یافتهاند به تو سودی نمیرسانند)، خدا و جهان بیرون از او اعم از سایر انسانها (قَالَ رسول الله (ص): «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه» (مجموعة ورام، ج1، ص: 6)) و جانداران و طبیعت (ِامیرالمومنین(ع) فَإِنَّكُمْ مَسْئُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِم(نهج البلاغه خ 167)) شکل میگیرد.
انسان نیز در ادبیات دینی در قبال همه آنها مسئول است. صلاح و خودسازی در گرو تنظیم درست همه این روابط، مدیریت شهوت و غضب و وهم و خودداری از افتادن در ورطه شهوت و عادت و طبیعت است. صلاح فردی به معنای اداره همه ابعاد وجود انسان بر اساس وحی است. اعمال و ملکات اخلاقی در چارچوب همین تعامل شکل میگیرد. لذا خودسازی انسان متوقف بر عمل به تکالیف مشخص شده به وسیله وحی است، که بخش مهمی از آنها به همین جهان خارج مربوط میشود.
در همین چارچوب، تلاش برای اصلاح جامعه و جهان، بخشی از صلاح و خودسازی فردی است و ترک آن فسق است. متون اسلامی نیز پر از این مضامین است. مثلاً در برابر ترک وظیفه امر به معروف و نهی از منکر جدای از بحث فقهی ارتکاب حرام، مومن ضعیف بیدین اطلاق میکند: «قَالَ النَّبِيُّ ص إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ فَقِيلَ لَهُ وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ قَالَ الَّذِي لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ.» (الكافي (طبع الإسلامية)، ج5، ص59)
در مورد اهتمام به امور مسلمین، ترک آن و ترک یاری مظلوم تا حد عدم مسلمان بودن بالا رفته است: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلًا يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ.( الكافي (ط - الإسلامية)، ج2، ص 164 ح 5). اضافه برآن، حقوق ریزتری که در مورد فرد، خانواده، مومنین نسبت به هم و.... درآیات و روایات آمده است.
بر این مبنا، عدم مبارزه موجب برگشتن قلب انسان میشود، چنانکه امام علی(ع) در حکمت 375 نهجالبلاغه میفرمایند: «إِنَّ أَوَّلَ مَا تُغْلَبُونَ عَلَیْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَیْدِیکُمْ ثُمَّ بِأَلْسِنَتِکُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِکُمْ فَمَنْ لَمْ یَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً وَ لَمْ یُنْکِرْ مُنْکَراً قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ».
امام راحل هم سرگرم بودن به اصلاح فردی بیتوجه به اصلاح اجتماعی را نفی کرده و عدم عمل به وظیفه را نشان عدم مهذب بودن میداند: «در برابر این گرفتاریها و مصایبی که بر مسلمین وارد شده است، من چه کنم؟ به شما درس اخلاق بگویم؟ در شرایطی که مسلمین و اسلام را دارند از بین میبرند؟ اساس اسلام و مسلمین را دارند از بین میبرند؟ بنشینم تهذیب نفس بگویم؟ مهذب نیستیم که در فکر اسلام و امت اسلام نیستیم، اگر مهذب بودیم در فکر بودیم».(6/3/50) لذا آنکه اصلاح اجتماعی را انجام نمیهد، بخشی از وظایف دینی را ترک کرده است و ترک صلاح کرده است.
آیا اساساً بدون ابتلا خودسازی شکل میگیرد؟
بسیاری از اعمال و ملکات اخلاقی تنها در عرصه ابتلا و مواجهه با جامعه و تعامل است که فرصت بروز مییابند، کما اینکه بدون هبوط انسان و افتادن در ورطه اختیار، صف خوب و خوبترها و خوبترینها از بد و بدترها و بدترینها جدا نمیشد (الملک/2). ساخته شدن انسان جز از مسیر ابتلا نمیگذرد و ابتلا سنت الهی است. (العنكبوت/2 و الحجرات/14 و 15).
امیرالمومنین(ع) در خطبه 32 نهجالبلاغه به همین دینورزی و خودسازی عافیتطلبانه و عدم انجام فساد بدون حصول ملکات اخلاقی اشاره دارد: ... مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ وَ كَلَالَةُ حَدِّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ ... وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لَا يَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُئُولَةُ نَفْسِهِ وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ وَ لَيْسَ مِنْ ذَلِكَ فِي مَرَاحٍ وَ لَا مَغْدًى وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الْمَحْشَرِ ...ْ وَعَظُوا حَتَّى مَلُّوا وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا...
گروهى از آنان مانعى از فساد در زمين ندارند مگر پستى نفس، و كندى اسلحه و كمى مال. ... گروه ديگر آن كه با عمل آخرت، دنيا خواهد و آخرت را به وسيله عمل صالح دنيوى نجويد. اظهار فروتنى كند، گامها را كوچك بردارد، دامن جامه كوتاه نمايد و خود را امين جا زند و پردهپوشى حق را وسيله معصيت قرار دهد! گروه ديگر را پستى نفس و نداشتن قوم و قبيله از طلب حكومت برجا نشانده، اين تهيدستى او را محدود كرده، خود را به اسم قناعت آراسته و خويش را به لباس زهد زينت داده، در حالى كه شب و روز اهل عنوان قناعت و زهد نيست.
باقى ماندند آنان كه ياد قيامت چشمشان را از حرام بسته، و ترس از محشر اشكشان را جارى كرده. ... ملّت را موعظه كردند تا ملول و خسته شدند، مقهور مردم شده تا خوار گشتند، و شهيد شدند تا اندك شدند».
حتی ویژگیهای عبادی و اخلاقی که برای عارفان و متخلقین ذکر میکند، از مبارزه و ابتلا و حضور در صحنه دور نیست، چه اینکه در نهایت قهر اجتماعی نسبت به آنها و شهادت آنها را نیز که نشان دهنده حضور آنها در صحنه و پرهیز از دنیا ضمن نقشآفرینی در آن است را ذکر میکند.
گذشته از آنکه در زمان اهلبیت(ع) بودند کسانی مثل حسن بصریها و بایزیدها که اهل انزوا و انجام بعضی اذکار و اعمال بودند، اما چون داعیه مبارزه نداشتند، محل خشم و مقابله طاغوتهای حاکم نبودند.
بر این مبنا اساساً خودسازی در صجنه و تعامل با دیگران است که شکل میگیرد نه در کتابخانه و محراب صرف! حسد و بخل و.... با دانستن بد بودن آنها از بین نمیرود، با کنترل خویش در تعامل با دیگران است که از بین میرود. خودسازی بدون ابتلا ممکن نیست.
دنیای مذموم روایات آیا با فعالیت اجتماعی مربوط است؟
دنیای مذموم روایات، دنیاطلبی مثل ریاستطلبی و دل دادن به دنیاست، نه حضور در عرصهها. آیتالله جوادی آملی در «ولایت در قرآن» با اشاره به مشاهده جوان شب زندهدار از جانب پیامبر(ص) در همین مورد بحث موستوفایی دارند: «فقال الشاب ادع الله لی یا رسول الله ان ارزق الشهاده معکم» آنگاه آنجوان عرض کرد یا رسولالله دعا کنید که من در رکاب شما شهید بشوم.
معلوم میشود جنگیدن برای حفظ اسلام و مبارزه برای تثبیت پایههای حکومت اسلامی جزء دنیا نیست، چون آن جوان دنیا را رها کرده و با تمام وجود از آن بیزار بود. همین شخصی که رسول خدا(ص) درباره او فرموده: «هذا عبد نور الله قلبه بالایمان» عرض کرد دعا کنید تا من در رکاب شما شهید بشوم، پس معلوم میشود ترک دنیا غیر از ترک مبارزه به منظور حفظ حکومت اسلامی است.
در روایت است که حضرت امیر(ع) در جنگ جمل هنگامی که بصره را فتح کرد، فاتحانه وارد بیتالمال شد و فرمود من دنیا را طلاق دادم با این که از شمشیر حضرت خون میچکید. بنابراین معنای طلاق دادن دنیا این نیست که انسان منزوی باشد. آنوقتی که حق مسلم آن حضرت را که خلافت الهی بود غصب کرده بودند و ایشان کشاورزی مینمود، میفرمود من دنیا را طلاق دادم و هنگامی هم که فرمانده کل قوا بود باز همین سخن را تکرار مینمود. معلوم میشود ترک دنیا همان پرهیز از تعلق به دنیا است. (ولایت در قرآن، رجاء، چاپ پنجم، 1376، ص 146 و 147(
تقدم دادن مستحب در برابر از دست رفتن واجب!!
ما بسیاری اوقات به دنبال خودسازی هستیم، برای آن مثلاً به بعضی اعمال مستحب تمسک میکنیم، از فعالیتها و جامعه کناره میگیریم، اما در عین حال بسیاری از واجبات روی زمین میماند. تفاوت عرفان اهلبیت(ع) با عرفان امثال بایزید بسطامی و حسن بصریها همینجاست. در روایات ما بعضی وظایف اجتماعی مثل انجام حقوق نسبت به برادران دینی در برابر بعضی اعمال مستحب وزنکشی شده است.
مثلاً تلاش برای رفع حاجت برادران مومن در دهها حدیث باارزشتر از یک ماه اعتکاف شمرده شده (من مشى مع أخیه فی حاجة کان کصیام شهر و اعتکافه و من مشى مع مظلوم یعینه ثبت الله قدمیه یوم تزل الأقدام (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج۱، ص: ۳۷۷)). بسیاری اوقات این مسائل حتی وجوب کفایی پیدا میکند. البته باید توجه کرد این احادیث نمیگوید فلان مستحب را انجام ندهید، میگوید نسبت به تکالیف دیگرتان بیاعتنا نباشید.
ضعف در جهاد یا امر به معروف و گفتن کلمه حق و عدل نزد مسئول ظالم با دو برابر کردن میزان حضور در مسجد حل نمیشود.
پیمودن یک شبه راه صدساله
این که امام راحل میفرمودند بسیجیهای دوران جنگ، راه صدساله را یک شبه طی میکردند به همینجا برمیگردد. به ایجاد همین ملکه شجاعت و گذشتن از دنیا برای حفظ و تثبیت حکومت دینی و اصلاح جامعه که موحب میشود، انسان به واسطه آن به تعبیر سید شهیدان اهل قلم بر شک و ترس و تردید و ضعف غلبه کند و حسینی شود.
ورود به عرصه مبارزه و جهاد، میانبر ایجاد میکند. به تعبیر آیات قرآن موجب رحمت الهی (البقره/21، التوبه/71)، فلاح (المائده/35)، غفران (الأنفال/74و النحل/110)، شفای سینههای مومنین و رفتن کینه از قلوب آنان (التوبه/14 و 15)، برتری بر عافیتطلبان، فوز، بشارت، رضوان (التوبه/19(، نجات از عذاب الیم و ورود به بهشت میشود. (الصف/10 -12).
مجاهدین با عافیتطلبان برابر نیستند (النساء/95 و 96). هدایت یک نفر از همه خلقت برای انسان بیشتر ارزش ایجاد میکند: (قال رسول الله(ص) لعلی(ع): لأن یهدی الله على یدیک عبدا من عباده خیر لک مما طلعت علیه الشمس من مشارقها إلى مغاربها (مصباح الشریعه، ص: ۱۹۹)) که هر کس یک نفس مرده را زنده کند انگار همه مردم را زنده کرده است (المائده/۳۲).
خودسازی و معامله با خدا در مسیر مبارزه ایجاد میشود، چنانکه رهبر انقلاب در دیدار با خانواده شهید مطهری فرمودند که: «روزی منزل ...(شهید مطهری) بودیم و بحثهای فراوانی داشتیم، یکی دیگر از دوستان هم آنجا بود. ایشان گفتند که: «من که دارم زودتر مسئله بازنشستگیام را درست میکنم. میخواهم بروم قم و آنجا خدا را ببینم».
من گفتم: «آقای مطهری! من خدا را گوشه سلول دیدم». ایشان تکانی خوردند و توجه زیادی کردند. گفتم: «آن وقتی که مأمور آمد و مرا گرفتند، در گوشه سلول انداختند، آنجا خدا را دیدم». (77/2/12). عرصه مبارزه و فعالیت، فرصتی را فراهم میکند که انسان با اشکالات خود روبهرو شود.
برای تأثیرگذاری بر دیگران مجبور شود از بسیاری از اسباب آسایش نفس بگذرد، یا در تلاش برای فعالیت با ضعفهای خود روبهرو شود و بهاجبار به اصلاح آنها هدایت شود، یا با یافتن فضیلتی مثل شجاعت سیطره آنها را بر خود از بین ببرد.
بسیار متفاوت است انسان به دنبال اصلاح یک رذیله از خود در گوشهای باشد، یا اینکه در عرصه مبارزه برای اثرگذاری پیدا کردن بر دیگران و عمل به تکلیف به دنبال از بین بردن آن رذیله باشد. امیرالمومنین(ع) خطاب به امام حسن(ع) میفرمایند: وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ (تحف العقول، ص69) امر به معروف کن تا از اهل معروف و نیکی باشی.
به صلاح رسیدن از دل همین اصلاح میگذرد. یا امام حسین(ع) در مسیر کربلا در مواجهه با افراد با اشاره به پاککننده بودن جهاد، آنان را به میانبر غلبه بر گناهان کثیرشان با پیوستن به کاروان جهاد فرامیخواند: «ان لک ذنوبا کثیره فهل لک من توبه تمحوا بها ذنوبک...تنصر ابن بنت نبیک» (نهج الحیاه، جلد 6).
مبارزه راه فنای فیالله در برابر خودسازی خودمحور!
شهید چمران در اینباره رساترین سخن را دارند: «انسان مخلوق عجيبي است؛ از لحظهاي كه چشم به جهان ميگشايد، همه دنيا را براي خود ميخواهد؛ همه آمال و آرزوهايش بر محور «من»، و «خود» دور ميزند... در دنيا انسانهايي نيز يافت ميشوند كه عمق ديدشان با ديگران تفاوت دارد.