
به گزارش حلقه وصل: شهر بوشهر، همان شهر کوچههای باریک و دلهای فراخ، این روزها شاهد ماجرایی است که فراتر از یک فستیوال محلی، به چالشی برای سبک زندگی مردم جنوب تبدیل شده است.
ماجرای «فستیوال کوچه» و حواشی آن در شب شهادت امام صادق (ع)، نه صرفاً یک برنامه هنری است، نه فقط بحث تقویم و تقارن؛ بلکه مسئلهای ریشهدار در فهم یا نادیدهگرفتن زیستجهان مردم یک اقلیم است.
در شهرهایی مانند بوشهر، فرهنگ، بافت نیست؛ بافت فرهنگی، زیست روزانه مردم است. کوچهها فقط معبر نیستند، حافظهاند. حافظهای که با صدای دمام و نخل و نوحه و عطر گلاب در ایام شهادت معنا میگیرد.
وقتی چنین فضایی، بیهیچ مراقبتی، به محلی برای هلهله و موسیقی در شب شهادت امام صادق(ع) تبدیل میشود، آنچه زیر پا میرود فقط یک شب نیست؛ ریشههای سبک زندگی یک نسل است.
بیاحترامی به فرهنگ، نقطه شروع دگرگونی سبک زندگی است
سبک زندگی، چیزی نیست که ناگهانی عوض شود؛ از ترکخوردن باورها شروع میشود. از جایی که به بهانه شادی، حرمت کنار میرود. از جایی که نوجوان امروز، دیگر نمیداند شب شهادت یعنی چه، چون در ذهنش ثبت شده شب موسیقی است، نه شب روضه.
از جایی که مهمان تازهوارد، بدون درک از هنجارهای محلی، لباسش، رفتارش، موسیقیاش، و حتی سلفیاش را بدون احترام به مکان و زمان، روی زیستبومی دیگران میپاشد.
وقتی مردم یک شهر، بهویژه نسل تازهاش، ببینند حرمتهایشان خریدار ندارد، یاد میگیرند به حریم کسی احترام نگذارند. این یعنی شکست در تربیت اجتماعی. یعنی سبکی از زندگی که در آن مرز حلال و حرام، حرمت و بیحیایی، اصالت و تظاهر، کمکم مخدوش میشود.
مهمانها احترام شام شهادت امام صادق(ع)را نگه نداشتند
فستیوال بیریشه، سبک زندگی بیپشتوانه میسازد
بوشهر، شهر موسیقی است، اما موسیقیاش در دل عزاست همزمان. نیانبان کنار روضه مینشیند، نه روبهروی آن. جشن در این فرهنگ، فصل دارد، آداب دارد، زمان دارد.
وقتی فستیوالی با نام «کوچه» در بافت تاریخی برگزار میشود اما نه از بافت میفهمد، نه از تاریخ، آنچه ارائه میدهد صرفاً یک سرگرمی تهی است؛ نه آموزش است، نه ارتقا، نه حتی جذب گردشگر پایدار.
آنچه در حاشیه این فستیوال رخ داد، از شادی فراتر رفت؛ به مرزهای ابتذال و بیاعتنایی به فرهنگ مردم رسید. حتی اگر این صحنهها برنامه رسمی نبود، باز هم مسئولیتش با متولیان است که «فهم زمینه» را فدای «فروش بلیت» کردند.
تجربه زیسته مردم، قربانی توریسم بیمرز
در نوجوانیمان، همین جنوب، همین بوشهر، نوروزها شلوغ میشد. هوریز مسافر میآمد پشت ارگ. میرفتیم ببینیمشان. شکوفهها را میچیدند، داخل باغ میرفتند بیاجازه، علوفه لگد میکردند. اعتراض میکردیم، میگفتند: «مگه مال توعه؟» همین نگاه است که امروز به فستیوالسازی هم راه پیدا کرده. نگاهِ از بیرون آمدهای که به درون نگاهی ندارد. گمان میبرد چون بلیت خریده، مجاز است هر رفتاری را پیاده کند؛ فارغ از احترام، فارغ از قاعده.
درحالیکه در سراسر جهان، ورود به مکانهای مقدس، شرط دارد؛ سکوت، پوشش، و ادب. اما در اینجا، اگر حرمت بخواهی، میشوی تندرو. انگار فرهنگ بومی مزاحم لذت سفر است. انگار سبک زندگی مردم یک شهر باید قربانی چشمانداز اینستاگرامی فستیوالها شود.
اگر کوچهها را از مردمش بگیرید، دیگر کوچه نیست، دکور است
در «فستیوال کوچه»، مردم بوشهر فقط میزبان نبودند؛ اصلاً نبودند! نه ریشسفیدی خواسته شد، نه هیئتی دعوت شد، نه روایتگری از خود محله. بیشتر، نمایش بود برای نگاه خارجی و وقتی مردم حس کنند تماشاگر خانه خودشان شدهاند، دیگر دل نمیدهند به آنچه میگذرد.
اینگونه فستیوالها، اگر نخواهند گوش بدهند، نهتنها سبک زندگی مردم را خراب میکنند، بلکه بیاعتمادی نسبت به هر عنوان «فرهنگی» را گسترش میدهند. فرهنگ، نه مجوز میخواهد نه اسپانسر؛ فقط احترام میخواهد.
کوچه، اگر قرار است فرهنگ باشد، باید راهش به دل مردم برسد
شهرهایی مانند بوشهر، ظرفیت دارند برای بهترین فستیوالهای فرهنگی، اگر فقط یک چیز را در اولویت بگذاریم: همزیستی محترمانه. اگر برنامهای میخواهد به سبک زندگی مردم معنا بدهد، باید خودش از آن سبک زندگی یاد بگیرد.
وگرنه، همین کوچهها که میتوانند گذرگاه فرهنگ باشند، میشوند دروازه عبورِ بیحرمتی. صدای مردم را بشنوید، نه فقط صدای اسپیکرها.