به گزارش حلقه وصل، دکتر عبدالله گنجی طی یادداشتی در روزنامه جوان نوشت: درباره مصاحبه وزیر محترم امور خارجه با مرکز مطالعات استراتژیک ریاستجمهوری، باید دو موضوع را از هم تفکیک کرد. محتوای مصاحبه یک موضوع است و علت، انگیزه و نحوه انتشار آن موضوع دیگری است. موضوع دوم گرچه در نوع خود فاجعه است، اما به عهده نهاد ریاستجمهوری، نهادهای امنیتی و قضایی است که موضوع را بررسی و نتیجه را به ملت اعلام نمایند. اما کنکاش پیرامون محتوای ظریف میتواند در صلاحیت رسانهها باشد. ابتدا اشارهای کوتاه به علت نشر آن خواهیم کرد و سپس به محتوای آن وارد خواهیم شد.
ظریف عضوی از دولت است. آشفتگی در دولت ما یعنی اینکه یک مسئول دولت مصاحبه کند، یکی مسئول ثبت تاریخی آن باشد و دیگری مسئول نشر غیرمسئولانه آن شود. توقع از مسئولان امنیتی این است که غده چرکین موجود در دولت را جراحی کنند و دولت نیز از کسانی که مدعی سلسلههای نفوذ در دولت بودهاند و مورد اتهام قرار گرفتند، عذرخواهی کند.
دقایق اولیه مصاحبه با سؤالات انتخاباتی و هندوانهگذاری زیربغل ظریف شروع میشود که معلوم نیست چه نسبتی با ثبت تاریخی کارنامه دولت دارد. خود ظریف را مسئول نشر آن نمیدانیم چرا که هیچ آورده و هیچ آیندهای برای ظریف ندارد. اما ظریف آگاه است که این مصاحبه باید پخش شود چرا که چندین بار تأکید میکند که این قسمت پخش نشود. البته باید با انصاف گفت که اگر ظریف به صورت مطلق در زمین مصاحبهکننده (بخوانید کارگردان و طراح مصاحبه) بازی میکرد با فاجعه بزرگتری مواجه بودیم و «حیرتنامه ظریف» برگهای سنگینتری داشت.
اما درباره محتوای مصاحبه باید بین اخبار و تحلیل ظریف فاصله گذاشت. تحلیل، اظهارنظر شخصی و فهم گوینده از یک رفتار یا پدیده است. اما اخبار باید به راستآزمایی صدق/کذب سپرده شود که در ادامه خواهد آمد. نگارنده برخلاف بسیاری ظریف را از نزدیک میشناسم، در هشت سال اخیر بارها با وی گفتگو کرده و جلسه داشتهایم و محترم شمردهایم. به همین دلیل انگیزه ظریف از ورود به حوزه مقاومت و حاجقاسم را سیاسی-امنیتی تحلیل نمیکنم و هدف ظریف را از بیان عبارتهای حیرتآور ضربه به این و آن یا خودشیرینی یا جایابی مجدد ایشان نمیدانم. مطالب ظریف در حوزه مأموریتی حاجقاسم را دچار تناقض ۱۸۰ درجهای با گفتههای دیگر ایشان در همین مصاحبه میدانم که در ادامه خواهد آمد. اما مهمترین دلیل مواجهه اینگونه ظریف را با اصل «احساس کمتری»، «تحقیرشدگی» و «افول قهرمانی» در مقابل شخصیتی قدرتمند در حوزه مأموریت مشترک از یک سو و ملموس نبودن نتایج فعالیت هشت ساله از سوی دیگر میدانم. ادعای نگارنده در جایجای سخن ظریف ملموس است. آنجا که نظرسنجیها را مرور میکند و جایگاه اجتماعی خود را که از ۹۰ درصد به ۶۰ درصد تقلیل یافته میبیند و جایگاه حاجقاسم را برعکس معرفی میکند و ملت را پشت سر حاجقاسم در گزینه مقاومت میداند (قبلاً هم این موضوع را در جلسهای گفتند). یا آنجا که قبلاً برای ما در جلسات گفت که حمایت من از مقاومت باعث شد از جایزه صلح نوبل محروم شوم و این تلخی در ذائقه او کاملاً برجسته است. در همه سخنان ظریف در دهها جلسه یک وجه مشترک دیدهام که او در دولت و نظام احساس تنهایی میکند و فقط به یک نفر دلخوش است و آن رهبری است که همیشه «الطاف آقا» میداند. عصبانیت ظریف از احساس کمتری و تحقیرشدگی را آنجا میتوان بهتر فهمید که آشفتگی عجیبی در محتوای سخنان او نهفته است که شاید خودش هم مطالب ذیل را بخواند تعجب کند. ظریف میداند که توجه به جنگ همیشه اولویت اول کشورهاست و تجربه جنگ تحمیلی را دیده است. جنگ در رأس امور است، را از امام شنیده است و حمایت از یک فرمانده در وسط معرکه را خوب درک میکند. اما چرا به نظام حق نمیدهد که پاسخ به مطالبات حاج قاسم باید شأن اورژانسی میداشت؟ ابتدا محبت حاج قاسم به ظریف و سپس تناقضات ایشان را ببینید و خود نتیجه بگیرید. حاجقاسم «میدان» و «دیپلماسی» را دوگانه نمیدید، به سمت ظریف میدوید که نمونههای آن واضح است. وقتی ظریف تحریم شد به دیدار وی رفت. ظریف شخصاً به نگارنده گفت حاجقاسم گفت عکس بگیریم. گفتم چه لزومی دارد؟ گفت من با لباس آمدهام که عکس بگیرم و گرفتند و منتشر کردند. وقتی ظریف بعد از سفر اسد به تهران، عازم دمشق شد، حاج قاسم به نگارنده پیام داد که سفر ظریف مهم است و پوشش رسانهای ویژه بدهید. وقتی روحانی در اسفند ۹۷ عازم عراق شد، باز حاج قاسم به نگارنده پیام داد که سفر رئیسجمهور به عراق مهم است و به بهترین نحوه پوشش دهید و.... اما ظریف در این مصاحبه ضمن ترسیم دوگانه میدان-دیپلماسی و گلایه از آن، خلاف مدلسازی اولیه خود صحبت میکند. میگوید «دیپلماسی در خدمت میدان بود، اما برعکس آن را نتوانستم، نه که نخواستم انجام دهم» حال ببینید خود ایشان چقدر درباره اینکه میدان درخدمت دیپلماسی بوده است کد میآورد و مدل خود را نقض میکند و امید است است پاسخی داشته باشد. معروف است که ظریف در یکی از جلسات با جان کری با صدای بلند به وی گفته بود «گوشت شما زیر دندان ماست». به این معنی که در منطقه نیرو دارید و میدانداران ما میتوانند شما را اذیت کنند. آیا این به معنای کمک گرفتن از حیطه مأموریت حاجقاسم نیست؟ این برگ برنده از کجا آمده است؟
ظریف در فرازی از مصاحبه علیه خود میگوید: «من در افغانستان، عراق (۲۰۰۱) کاملاً از حاج قاسم بهره بردم و در یمن هم طرح ۴ مادهای بنده را حاجقاسم کاملاً پذیرفت». آیا این کمک حاجقاسم به دیپلماسی نبوده است؟ در یمن هرآنچه ظریف خواسته، حاجقاسم پذیرفته، اما خود ظریف میگوید جان کری نتوانست موضوع را با سعودیها حل کند، پس دیپلماسی عرضه بهرهبرداری از میدان را نداشته است. اما وقی جان کری اعتراض میکند که چرا هواپیمای ایرانایر به سوریه میرود ظریف ناراحت میشود و آن را نابودی دیپلماسی میداند و هنوز هم این را بهعنوان مشکلی در دیپلماسی کشور میداند. کشوری که نتواند شرکت هواپیمای داخلی خود را در یک مأموریت جابهجا کند، کشوری مستقل محسوب میشود؟
در جایی تلاش میکند سفر حاج قاسم به روسیه را بیموقع و بیخاصیت جلوه دهد و در جایی دیگر میگوید «سفر حاج قاسم به مسکو مهم بود». این آشفتگی را به همان دلیلی میدانم که در صدر این نوشته آمد. از سخنان ظریف چنین برمیآید که میدان در خدمت دیپلماسی بوده است و عکس آن، عدم همراهی میدان حصر در یک شرکت هواپیمایی است که امریکاییها را ناراحت کرده است. ظریف از قول کری میگوید اسرائیل ۲۰۰ بار به مواضع ما در سوریه حمله کرده است. جان کری ۵/۴ سال است از قدرت خارج شده؟ تا آن زمان اسرائیل ۲۰۰ بار حمله کرده یا اخیراً جان کری به ایشان گفته است؟ آیا باورپذیر است که با ۲۰۰ بار حمله ما فقط شش شهید داده باشیم؟ اما جالب این است که جان کری هم به میدان آمد و این عبارت را تکذیب کرد.
بهرهبرداری از این مصاحبه توسط همان اذهان آلوده و آمادهای صورت میگیرد که همیشه به روابط روسیه و ایران و سپاه حمله میکنند و در اینجا هم از لندن و واشنگتن تا تهران چنین کردند. اصلاح طلبان رادیکال/پیشرو این دو بخش مصاحبه را لقمه چربی یافتهاند و دیگر هیچ. حال ظریف به عنوان وزیر خارجه چطور میخواهد به مسکو برود و مسائل دیپلماتیک را دنبال کند؟
اگر دولت دنبال ثبت عملکرد برای تاریخ است به کارنامه بپردازد. جهتگیری موجود ممکن است حیرت آیندگان را به همراه داشته باشد. در زمان قاجاریه سفرا، دیپلماتها، تجار و دانشجویان ایرانی که به فرنگ میرفتند بعد از دیدن اروپا «سفرنامه»، «سیاحتنامه» و «حیرتنامه» مینوشتند، اما در امور داخلی چنین حیرتنامهای به ثبت نرسیده است.