روز دامادی محمدرضا زود رسید. مادر محمدرضا را گذاشت داخل قبر و روی سر همه نقلونبات پاشید و سجدۀ شکر بهجا آورد. بعد رو کرد به آسمان و گفت: «خدایا، عاشق به معشوقش رسید. این قربانی را از ما بپذیر.
در روایتهای تاریخی عنوان شده که وهب در روز عاشورا ۲۵ سال داشت و از دامادیاش ۱۷ روز میگذشت و با اصرار مادرش و با وجود علاقه شدیدش به همسر جوانش از او دل بریده و به میدان مبارزه میرود.
کتاب در سه بخش به نگارش درآمده است؛ در بخش نخست به خاطرات همسر و فرزندان شهید در سفر به سوریه در سال 1390، در کوران درگیری سوریه با داعش می پردازد. در این قسمت از کتاب، خواننده با حقایقی تکان دهنده از اوضاع سوریه در سال های درگیری با داعش و جنگ داخلی آشنا می شود و با تمام وجود ناامنی را احساس می کند. در کنار این وقایع گوشه ای از تلاش ها و مدیریت بحران، توسط فرماندهان بزرگ ایرانی همچون سردار قاسم سلیمانی و سردار همدانی در این سال ها به تصویر کشیده شده است.