به گزارش حلقه وصل، سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر از ۹ بهمن ماه با برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سالهای گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحبنظران این حوزه را بر فیلمهای در حال اکران منتشر خواهد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلمهای اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود.
*********روزنامچه فجر - شماره ۱۰
نویسنده: امیر اهوارکی
در آخرین روز از جشنوارۀ فجر، فقط سه فیلم در سالن رسانهها نمایش داده شد. سئانس چهارم به اعلام نامزدها اختصاص داشت که از قضا کمترین واکنشهای منفی را برانگیخت. آقای داروغهزاده به جای داورها، حاضر شده و نامزدها را اعلام کرد. شبی که ماه کامل شد با نامزدی در ۱۳ بخش پیشتاز است؛ ماجرای نیمروز با نامزدی در ۱۱ بخش و متری شیش و نیم با ۱۰ نامزدی در ردههای بعدی قرار میگیرند.
فیلمهای روز آخر سینما ملت به این ترتیب بودند:
آشفتگی / فریدون جیرانی
حمال طلا / تورج اصلانی (فیلم اول)
ماجرای نیمروز / محمدحسین مهدویا
لکنت بیان
آشفتگی / فریدون جیرانی / * (ضعیف)
خلاصه داستان: باربد زورق (بهرام رادان) خودش را به جای برادر دوقلویش بردیا جا میزند.
جیرانی بعد از نگارش دو جین فیلمنامه برای دیگران و ساخت ۱۳ فیلم، بالاخره زبان خاص خودش را پیدا کرده است. نوعی از فیلم نوآر که دو سال قبل با شیفتگی شروع شد و امسال با آشفتگی ادامه پیدا کرده طبق گفتۀ خودش، در قسمت بعد به «افسردگی» خواهد رسید.
زبان خاص جیرانی البته لکنت دارد. بدین معنا که دیالوگها در آن به آهستگی و با لحن خاصی ادا میشوند. بازیها کم تحرک هستند، فضا سرد است و گویی که خاک مرگ روی همهچیز پاشیدهاند. بر خلاف فیلم شیفتگی، این لحن در فیلم اخیر، با موضوع فیلم متناسب است. یعنی حال اعجاب و غریب بودن باربد (بهرام رادان) نسبت به محل کار برادرش، که نهایتاً به ریتم کند منجر میشود.
بازی مهناز افشار در نقش زنی اغواگر به نام دریا مشرقی، درست از کار درنیامده. هرچند بازی کردن در این گونه فیلمها، کار آسانی نیست. چون بازیگران تصور درستی از نقش ندارند. دریا، هم از توبره میخورد و هم از آخور. هم با شوهر سابقش ارتباط دارد و هم با بردیا (بهرام رادان). آخر هم به هیچکدام وفا نمیکند.
جیرانی در کنفرانس خبری فاش کرد که فیلمنامه اولیه را سید حسن حسینی در سال ۱۳۸۵ بر اساس فیلمی از پل هنرید به نام دو قلوها (۱۹۶۴) Dead Ringer نوشت و در بازنویسی به شکل کنونی درآمد. در آن فیلم بتی دیویس نقش دو خواهر دو قلو را بازی کرده است. قصۀ اقتباسهای بدون ارجاع جیرانی هنوز هم ادامه دارد.
غریب
حمال طلا / تورج اصلانی / * (ضعیف)
خلاصه داستان: یک کارگر سادۀ کارگاه طلاسازی به نام رضا اعتمادی (پیام احمدینیا) به دنبال کسب درآمد است تا بدهیاش را بپردازد.
تورج اصلانی (متولد ۱۳۵۲ کرمانشاه) فارغ التحصیل دانشگاه سوره است که از سال ۱۳۷۹ تاکنون، مدیریت فیلمبرداری ۳۰ فیلم سینمایی را بر عهده داشته است. او نخستین فیلم خود جینگو را در سال ۱۳۹۲ ساخت که نوعی از کمدی محسوب میشد. فیلم در حاشیه جشنوارۀ فجر، در بخش خارج از مسابقه به نمایش درآمد و استقبال شد. اما از آنجا که پروانۀ ساخت جینگو از نوع ویدئویی بوده است، فیلم حمال طلا را نخستین ساختۀ سینمایی تورج اصلانی محسوب کردند.
حمال طلا را میتوان در ژانر فلاکت دستهبندی کرد. فیلم نگاهی بسیار عجیب به موضوع طلا دارد. ثروت و لذت و تفاخرات طلا، برای اعیان و اشراف است اما آنچه نصیب فقرا میشود خاک طلا است که باید از طریق تخلیه چاه فاضلابِ یک کارگاه طلاسازی به دست آید. این مراحل در فیلم با تفصیل تصویر شده که در لحظاتی تهوعآور میشود. برخی از تماشاگران در این هنگام سالن را ترک کردند.
با این حال، فیلم قصد مطرح کردن مسائل اقتصادی یک ساله اخیر را ندارد. بلکه بالعکس از زمانۀ خودش عقب است. رضا بعد از شکست پروژۀ قبلی، به کار خرید و فروش سکه مشغول میشود. اما سکه بهار آزادی، از ۱.۵ میلیون تومان کاهش یافته به ۱ .۱ میلیون میرسد و او دوباره ورشکست میشود! نمیدانم این دیگر چه نوع حمایت از دولت بیتدبیر میتواند محسوب شود.
تورج اصلانی بر خلاف فیلم قبلیاش، در اینجا فیلمبردار نبوده و ترجیح داده که فقط کارگردانی کند. برادر او حسن اصلانی مدیریت فیلمبرداری را بر عهده داشته است. پلان سکانسهای او از ظهور یک کارگردان خوشقریحه خبر میدهد.
در حاشیۀ عملیات مرصاد
ماجرای نیمروز / محمدحسین مهدویان / **** (عالی)
خلاصه داستان: در مرداد ۱۳۶۷ در عملیات مرصاد، کمال (هادی حجازیفر) به دنبال یافتن خواهرش سیما (بهنوش طباطبایی) است. افشین (محسن کیایی) شوهر سیما نیز او را همراهی میکند.
محمدحسین مهدویان فارغ التحصیل دانشگاه سوره است. او کار خود را با مستندسازی در گروه روایت فتح آغاز کرد و بعد از مستند ۱۰ قسمتیِ آخرین روزهای زمستان (۱۳۹۱) که دربارۀ شهید حسن باقری ساخته شد، به سراغ زندگی احمد متوسلیان رفت و «ایستاده در غبار» (۱۳۹۴) را ساخت که برندۀ سیمرغ بلورین بهترین فیلم در جشنواره ۳۴ فیلم فجر شد. گام بزرگ او، ماجرای نیمروز به تهیه کنندگیِ سید محمود رضوی رقم خورد. و بعد از لاتاری (۱۳۹۶)، امسال دومین قسمت از موضوع منافقین خلق را ساخت، که باز هم تماشایی و غافلگیر کننده از کار درآمده است.
ظاهراً این بار مهدویان در نگارش، دخالتی نداشته. فیلمنامه را حسین ترابنژاد (نویسندۀ دارکوب و سیانور) و ابراهیم امینی نوشتهاند. تحقیق با محسن جعفرزاده بوده است و از همراهی مرتضی اصفهانی استفاده شده. بازیها همچنان، عالی و خیره کنندهاند. نسخۀ کنونی، ۱۳۵ دقیقه است و ضرباهنگ خوبی دارد. مهدویان برای ایجاد حس مستند، همچنان از دوربین تله بهره میگیرد. در قسمت قبل، از فیلم نگاتیو و دوربین ۱۶ میلیمتری استفاده شد تا تونالیتۀ مستندهای قدیمی القاء شود. در قسمت اخیر، همان کیفیت با دوربین دیجیتال ایجاد شده که برای اولین بار در سینمای ایران رخ میدهد.
از قسمت قبل، چند نقش به قسمت دوم آمدهاند: صادق (جواد عزتی)، کمال (هادی حجازیفر)، مسعود (مهدی زمینپرداز)، عباس زریباف (حسین مهری)، شادکام (امیرحسین هاشمی) و ابراهیم (امیراحمد قزوینی). عباس، همان منافق نفوذ کرده به اطلاعات سپاه است که در قسمت قبل، موفق به فرار شد. فیلم به بهانۀ او و شخصیت جدید سیما (بهنوش طباطبایی)، بخشی از قصه خود را در پادگان اشرف و بغداد روایت میکند. سکانسهایی که قابل قبول و باورپذیر از کار درآمدهاند، هرچند که عالی نیستند.
یکی از سکانسهای درخشان فیلم، سخنرانی رجوی در هنگام توجیه عملیات فروغ جاویدان (مرصاد) است و تلفیق آن تصاویر با بازیگران فیلم و مخصوصاً عباس زریباف (حسین مهری) که بسیار هوشمندانه از کار درآمده. فیلم در یک سکانس کوتاه، به شهید صیاد شیرازی میپردازد، البته بدون دیالوگ. مانند قسمت قبل، دو نوع رفتار معقول و خشن نیروهای خودی در دو نقش صادق و کمال متبلور است. کمال در این قسمت به سابقۀ خودش در کشتن موسی خیابانی مفتخر است و در مواردی که مورد بازجویی قرار میگیرد این افتخار خودش را به رخ فرماندهاش میکشد.
یکی از نقصهای فیلم که موجب همدلی مخاطب نمیشود، انتخاب امیراحمد قزوینی برای نقش فرمانده است. او به جای شهید رحیم (احمد مهرانفر) آمده اما توانایی و جذبۀ او را ندارد. موضوع دیگر آن است که شخصیتهای فیلم در عملیات مرصاد، اندک هستند. البته اینها با توجه به بضاعت تهیه کننده بوده. زیرا در بخش خصوصی تولید شده. در عوض، طراحی صحنۀ فیلم برای عملیات مرصاد، عالی است. دکتر محمدرضا شجاعی که سیمرغ طراحی صحنۀ ایستاده در غبار (۱۳۹۴) و تنگۀ ابوقریب (۱۳۹۶) را گرفته است در کمال تعجب برای این فیلم نامزد هم نشد! هرچند که به سبب طراحی لباس این فیلم، نامزد شده است.
واقعاً حیف است که بعد از ۳۰ سال، اولین فیلمی که در این ماجرا ساخته میشود توسط کسی باشد که در آن زمان، یک کودک هفت ساله بوده. باید فردی مانند حاتمیکیا که در این عملیات فیلم آقا سعید (از مجموعه روایت فتح) را ساخته است، خیلی قبلتر ازاینها دست به کار میشدند. افرادی مانند سردار سعید قاسمی که در این عملیات فرمانده بودهاند، میتوانند نقش تعیینکنندهای در این ماجرا داشته باشند.
با دو فیلم مهدویان، مخاطب میتواند با نفوذیها و خائنان وطن و منافقین خلق تا حد بسیار خوبی آشنا شود. مردم ما به تماشای این فیلمها نیاز دارند. این آثار میتوانند تجربههای خوب و بد گذشته را بازگویی کنند و ما را بدون هزینههای کمتر، به آیندهای بهتر برسانند. به امید ساخت فیلمهای بهتر از حوادث مهم روزگار و مخصوصاً تاریخ انقلاب اسلامی.
منبع: مشرق