به گزارش حلقه وصل، در روزهای نخستین مرگ عباس امیرانتظام، کانال تلگرامی ماهنامه ایران فردا در حالی که بیش از 30 پست در ستایش محمد بستهنگار و برجستهسازی مرگ او تولید کرده است، تنها یک مطلب آن هم در حد تسلیت به مرگ عباس امیرانتظام اختصاص داده بود.
چرایی این رویکرد آن هم توسط مجلهای که سلسلهجنبان سایر مجلات همارز یا مجلاتی که در یک زنجیره هم ارزیاند، میباشد، ما را به تأمل وا میدارد. مقارن با سالمرگ عزتالله سحابی رهبر فکری حلقه ایران فردا، بستهنگار و امیرانتظام دو چهره در هرم حلقه مذکور، از دنیا رفته اند و در حالی که در روزهای اول، امیرانتظام در حاشیه به نظر می رسید، اما به یک باره به مناسبت چهلم او، ایران فردا، امیرانتظام را ماندلای ایران میخواند. این وصف اغراقآمیز در حالی است که ماندلا یک چهره ضد استعماری و حتی طرفدار مبارزه مسلحانه است وامیرانتظام نه تنها مخالف استعمار نبود، که حتی در جهت مطامع آنها کارکرد و نوشت.
نکته دیگر، پیرامون مرگ او این بود که رسانههای سلطنتطلب با وجود داشتن هدفی مشترک با جریان ملی وامیرانتظام ـ که همانا اسقاط ولایت فقیه است ـ پوششی حداقلی نسبت به مرگ او در دستور کار قرار دادند.امیرانتظام با جمهوری اسلامی مخالف بود، اما سوابق او در مخالفت با طاغوت و ستایش مصدق، مانع از آن است که سلطنت طلبان و رسانه های همسویشان یعنی بی بی سی و من و تو و ... که در ماه های اخیر در صدد بازتولید و بزک سازی سلطنت و مشخصاً اسطورهسازی واهی از رضاخان بوده و هستند، بتوانند اعتنایی بهامیرانتظام داشته باشند. اینان آنچنان تمامیت طلب اند که برخلاف مدعیاتشان درباب تساهل، تحمل اندکی تفاوت حتی از سوی مخالف نظام اسلامی را ندارند.
همچنان مذهب علیه مذهب
حلقه ایران فردا که مجلات زنجیرهای چون «پیام ابراهیم» و «چشم انداز ایران» را راهبری میکنند، با حضور کسانی چون کیوان صمیمی، لطفالله میثمی، حبیباله پیمان، محسن سازگارا، علیرضا رجایی و دیگران، ترکیبی از گرایش ملی و گرایش چپ با صبغه تودهای را پیش رو مینهند.
هر دو گرایش، متفقاً غربگرا بوده که یکی تمایلات لیبرالی دارد و دیگری، تمایلات نومارکسیستی و رادیکالیتهنوین و مرموز که منطق گام به گام جناح لیبرال ملیگراها را پذیرفته اما اهداف انقلابی و زاویهدارِ رادیکال دارد. یکی از محوریت ایران سخن می گوید و وامدار رویکرد سَلَف خود یعنی محمد مصدق و مهندس بازرگان است و دیگری، جهانوطنی فکر کرده و رویکرد ملی را ضد دمکراسی و مشخصاً دمکراسی رادیکال می داند. گفتنی است دمکراسی رادیکال از ادبیات نومارکسیستی و متفکرانی چون آلن بدیو، ژاک رانسیر، اسلاوی ژیژک و ... تغذیه می شود که جملگی بنیان های الحادی و خداستیزانه دارند.
لازم به ذکر است که جریان ملی مذهبی در ایران، در واقع و باطن، جریانی لیبرالی بوده است که با توجه به مذهبی بودن فرهنگ عمومی ایرانیان و برخی ملاحظات، مصلحت را در آن دیده اند که در پوشش نام ملی ـ مذهبی، وطنی و بومی جلوه داده و گرایش ها، تعلقات و ارتباطات غربی ـ امریکایی خود را پنهان کنند. همچنانکه برخی جریانات مارکسیستی مانند سازمان مجاهدین ـ منافقین ـ با توجه به استفاده تکنیکی از مذهب، در پوشش اسلامی و تظاهر به مفاهیم اسلام، سعی در جریان سازی و همراه کردن افکار عمومی داشتند. در عین حال، استفاده گروه های مزبور از مذهب و نقاب مذهبی دلایل عمیقتری داشته و دارد. از جمله این دلایل، تحقق تز «مذهب علیه مذهب» را میتوان برشمرد که توسط کارل مارکس مطرح شده است. مطابق این تز، باید از مذهب تفاسیر مادی ارائه داد تا آموزه های مذهبی از محتوا تهی و قداست زدایی شده و بدل به امور سکولار و دنیوی شوند. بدینسان، از منظر این تز، مذهب، خودش خودش را از میان می برد.
این تز، تنها مورد توشهگیری چپ ها قرار نگرفت. بلکه لیبرال ها هم از آن طرفها جُستند. برای نمونه، مهمترین چهره فکری جریان ملی گرا یعنی مهندس بازرگان، حتی از آیات قرآن تفاسیر مادی به دست داد.
در توضیح این مدعا در خصوص بازرگان، باید گفت روش شناسی مادیِ پوزیتیویستی چنان به مغز استخوان بازرگان نفوذ و رخنه کرده بود که او نفخه صور اسرافیل برای برپایی قیامت و معاد را تشبیه به فوران انرژی مادی می کند که همچون کاتالیزور یا انفجار اتم، اجسام خفته و انرژی های پنهان را به جنب و جوش و حرکت وا می دارد. وی در انسان شناسی خویش نیز پایگاه شخصیتی انسان را به گونه ای تحلیل می کند که تکیه گاه شخصیت انسان را ناشی از سلول های ریزی به نام کروموزوم می پندارد. بازرگان این نظر را مطرح ساخته که برای صفات ظاهری و باطنی که مجموعه آنها شخصیت فرد را تشکیل می دهد، ابداً جنبه روحانی خارق العاده قائل نباید شد، بلکه منشأ و ریشه را بطوری که علوم طبیعی نشان می دهد انحصاراً در سلولها و در ترکیب مادی بدن موجود باید شناخت، همان طوری که مشخصات فولاد مربوط و ناشی از ترکیبات ذرات جسم و تشکیل دانه های آن است؛ کلیه صفات موجود زنده نیز منعکس در اعضا و نسوج و در مواد متشکله اوست.
بازرگان نه تنها از مزایای بهره گیری از روش تجربه گرایی داد سخن سر می دهد بلکه توشه گیری از عقلانیتسودانگار را نیز به مثابه عاملی اساسی در راستای تحقق اهداف دنیوی بشر تجویز می نماید و می نویسد: «آن جاده خاکی و پای پیاده بشریت که او را به هدف انبیاء باید برسانند همین نفع پرستی است».
دفاع بازرگان از نفع پرستی، پوزیتیویسم و دنیاگرایی، سرلوحه و مشی مشترک جریان منتسب به او از جمله یار نزدیک اش امیرانتظام است؛ یاری که بازرگان او را دست بیرون از گور مانده اش خوانده است.
بازرگان سودپرست، امیرانتظام را غسل تعمید داده و منکر جاسوسی او برای امریکا شده است. بازرگانی که خود متهم به روابط پنهانی با امریکا و داشتن سمپاتی به این کشور است، می خواست نقش پاک کننده را برای دست راست اش یعنی امیرانتظام داشته باشد و مهمترین دغدغه اش را مساله زندانی بودن امیرانتظام خوانده بود.
گم کردن مسأله اصلی
رسانه های وطنی، این روزها بر موضوع جاسوس بودن امیرانتظام تمرکز کرده و با آن موافقت یا مخالفت کرده اند. آنچه در این میان مغفول مانده، فکر و اقدامات ساختارشکن امیرانتظام است که نه تنها از جاسوسی کمخطرتر نیست که حتی پرخطرتر از آن است. سایت فرارو با تیتر «جاسوسی که جاسوس نبود» راه غسل تعمید و بزک سازی امیرانتظام را رفته است. سایر رسانههای اصلاحطلب با توجه به سابقه دشمنی امیرانتظام و جریان چپ یا اصلاحات، با وجود پرهیز از برجستهسازی او، ناظر به زیر سوال بردن برنامه امنیتی نظام و انقلاب اسلامی و نیز تخریب مواجهه جناح ارزشی با امیرانتظام، جاسوس بودن وی را بدون ارائه شواهد و صِرف استناد به جملاتی از مهدی بازرگان و مرحوم هاشمی مورد نفی قرار دادهاند.
بی بی سی فارسی امیرانتظام را انقلابی خوانده است. همچنین وانمود کرده که بازرگان عامل اصلی استعفای شاپور بختیار دیگر همفکر بازرگان بوده است و بدین طریق، نقش مردم در استعفای او و همچنین نقش بی بدیلامام خمینی(ره) را حاشیه ای جلوه داده و مورد بی توجهی قرار داده است. هدف اصلی از این القای جعلی، انتساب انقلاب به جریان غیرمذهبی و تهی سازی تصویر انقلاب اسلامی از پایه ها و نشانه های مذهبی است. اگرنه بی بی سی نه دل خوشی از امیرانتظام دارد نه از انقلابی گری. این در حالی است که ملی گرایان نه تنها اکنون که پیش از انقلاب اسلامی نیز نظری به انقلاب نداشتند. اساساً اندیشه لیبرال با انقلاب در تنافی و تضاد قرار می گیرد. اصل اساسی لیبرالیسم در تغییر سیاسی و اجتماعی، اصل گام به گام و به تعبیر کارل پوپر ـ پدر معنوی اصلاحات در ایران ـ «مهندسی تدریجی» است.
آنچه در این میان مغفول مانده نه تنها فکر خطرناک امیرانتظام، که فکر خطرناکتر مهدی بازرگان است. همچنین نقد ادعای متناقض نواندیش دینی خواندن امیرانتظام توسط رسانه های اصلاحطلب و تجدیدنظرطلب است. پیش تر نشان دادیم که نواندیشی دینی که این روزها مجلاتی مانند ایران فردا، تنها داعیهدار آن نبوده، بلکه بسیاری از نشریات اصلاح طلب مدعی آنند، ادعایی کاذب و جعلی است.
امیرانتظام از نخستین کسانی بود که از نافرمانی مدنی و رفراندوم آن هم در سال 82 دفاع کرد. همچنین از نخستین کسانی بود که با تشکیل خبرگان رهبری و ولایت فقیه از در مخالفت وارد شد.
علاوه بر اینها باید پرسید در زمانی که امیرانتظام سفیر سوئد بود، بلیکس وزیر خارجه سوئد چرا با منزلامیرانتظام تماس گرفته و به او گفته است که به ایران نرود زیرا مطلع شده خطر و توطئه ای در کمین اوست؟
آنچه تاکنون گفته شد، اگر جاسوس بودن کسی را ثابت نکند، اما نفوذی بودن او را اثبات می کند. اگر جاسوس در پی جمعآوری اطلاعات است، نفوذی در پی دادن اطلاعات و القاء و شایع کردن مفاهیم اخلال گر و رخنه گری چون رفراندوم و نافرمانی مدنی است.
منبع: فارس