🔻 بعضی جاها «مطابقِ انتظارات»، بعضی جاها «مخالفِ انتظارات»
«عملکرد دولت جناب آقای روحانی در بخشهای مختلف یکسان نبوده؛ [...] بعضی جاها بر طبق انتظارات بود، بعضی جاها بر طبق انتظارات نبود.»(در آخرین دیدار رئیسجمهور و هیئت دولت دوازدهم، 6/5/1400).
در این عبارت، مشخص نشده که دولت روحانی، تا «چه اندازه» بر طبق انتظارها پیش رفت و تا «چه اندازه» پیش نرفت؛ تنها به همین اشاره شده که کامیابیها و ناکامیهایی داشته است. و روشن است که وجود ناکامیها در «حدّ طبیعی»، موجّه است و نمیتوان از هیچ دولتی توقع داشت که بهطور کامل و تمامعیار، بر طبق توقعها و سیاستها پیش برود و مطلوبِ محض باشد، امّا مسأله این است که ناکامیهای دولت روحانی در حدّ طبیعی و معمول بودهاند، یا این دولت، با «شکستهای بزرگ» و «افولهای متعدّد» روبرو بوده است؟! [2].
🔻 بایستگیِ تناسبِ «هدفهای دولت» با «هدفهای انقلاب»
«من آن روز هم به جناب آقای روحانی گفتم که مبنای کارها بایستی پیشبردِ اهداف انقلاب باشد. [...] این مردم انقلاب کردهاند، [...] سالهای سال زحمت کشیدهاند، با اینهمه خطر مواجه شدهاند [...] و ایستادگی کردهاند برای خاطرِ اهدافِ انقلاب و مبانیِ انقلاب؛ [...] تلاش و هدف بایستی [...] با آن اهداف، تطبیق بکند.»(همان).
آیتالله خامنهای از زمانی که در جایگاهِ زعامت انقلاب قرار گرفت، همواره دغدغۀ «انقلاب» را در سر داشته و به آن پرداخته و کارگزاران نظام را به آن فراخوانده است، امّا در این دولت، حسّاسیّتهای ایشان بسیار پُررنگتر و برجستهتر شد و مسألۀ «انقلاب» و «انقلابیگری» و «انقلابیبودنِ» ساختارهای دولتی، به یک مقولۀ غلیط و حجیم در گفتارهای ایشان تبدیل گردید. این امر بدان دلیل بود که حسن روحانی پیش از این تصریح کرده بود که باید میان «انقلاب اسلامی» و «نظام جمهوری اسلامی»، تنها یکی را انتخاب کرد، چون این دو با هم و در کنار یکدیگر، قرار نمیگیرند. به باور او، «انقلاب اسلامی»، ما را به تنشزایی و مواجهه با غرب و دنبالکردن هدفهای بزرگ و آرمانی فرامیخواند، درحالیکه در رهیافتِ «نظامِ جمهوری اسلامی»، ما میپذیریم که شهروند مطیعِ دهکدۀ جهانی باشیم و به نظمِ تجدُّدی گردن بنهیم. در مقابل این برداشت، آیتالله خامنهای در بیانیّۀ گامِ دوّم انقلاب، «نظریۀ نظامِ انقلابی» را مطرح کرد و این دو مفهوم را با یکدیگر، «قابلجمع» دانست و تأکید کرد که نباید از مقاصد و غایاتِ انقلاب دست کشید و نظام در هاضمۀ «نئولیبرالیسمِ جهانی»، استحاله نمود. [3].
🔻 نتایجِ تجربۀ تلخِ «اعتماد به غرب» در دولتِ اعتدال
«دیگران باید از تجربههای شما استفاده کنند. [...] یک تجربه [...] عبارت است از بیاعتمادی به غرب [...]. در این دولت معلوم شد که اعتماد به غرب جواب نمیدهد؛ به ما کمک نمیکنند و هر جا بتوانند ضربه میزنند؛ آنجایی که ضربه نمیزنند، [...] امکانش را ندارند؛ [...]. مطلقاً نبایستی برنامههای داخلی را به همراهیِ غرب موکول کرد و منوط کرد، چون [...] قطعاً ضربه میخورَد. شماها هم هر جایی که کارهایتان را منوط کردید به [همراهی] غرب، ناموّفق ماندید؛ هر جایی که بدون اعتماد به غرب، خودتان قد عَلَم کردید و حرکت کردید، موفّق شدید.»(همان).
مرکزیترین و بنیادیترین چاره و اندیشۀ حسن روحانی از زمان تبلیغاتِ انتخاباتی در سال نودودو تا همین روزهای پایانیِ دولتش، ایجاد «گشایشِ اقتصادی» با تکیه بر «مذاکره با غرب» بود. او ریشۀ دشواریهای اقتصادی را «تحریم» میدانست و تصوّر میکرد از طریق مذاکره و عقبنشینی از دستاوردها و فتوحات، خواهد توانست که طرفهای غربی را به برداشتنِ تحریمها وادارد، درحالیکه با وجود «عقبنشینیهای فراوان» و «امتیازدهیهای گسترده»، هیچ حاصلی جز «خسارتِ محض» بهدست نیارود. روحانی ازیکسو، مزیّتها و ظرفیّتهای بهدستآمده در دورۀ پیش از خود را واگذار کرد، و ازسویدیگر، چیزی به دست نیاورد، جز «وعدههای کاغذی» و «امیدهای سرابگونه». روحانی، «رونقِ معیشتیِ مردم» را به «کنشِ غربیهای» وابسته و مشروط کرده بود، درحالیکه نباید وعدههای خویش را بر «امکانهای معلّق و لغزندۀ بیرونی»، استوار میساخت. این خطا سبب شد که ناکام بماند و دولتش، حتّی پایانِ خوش نداشته باشد. [4].
🔻 دیگر مجال نیست!
«وقت تمام شد؛ [البتّه] حرف هست، [...] منتها دیگر مجال نیست؛ یک مقداری از وقت مقرّرمان هم گذشت.»(همان). سخنان آیتالله خامنهای در این دیدار، در مقایسه با سخنانی که ایشان در دیدار با دولتهای دیگر گفته بود، بسیار اندک بود. گویا حسن روحانی افزونبراینکه گزارشِ تفصیلی ارائه کرده، حدود هفده دقیقه نیز دیر در جلسه، حاضر شده است؛ درحالیکه وزراء و رهبر انقلاب، در انتظار وی بودند!