به گزارش حلقه وصل، حجتالاسلام والمسلمین رضا غلامی در نشست افتتاحیه سومین هفته علمی تمدن نوین اسلامی در تهران در تالار 9 دی سازمان مرکزی دانشگاه آزاد اسلامی درباره «نظریه اعتباریات علامه طباطبایی(ره) و تمدن نوین اسلامی» به ایراد سخنرانی پرداخت که مشروح آن در ادامه میآید:
*نظریه اعتباریات علامه طباطبایی(ره) و تمدن نوین اسلامی
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین، الصلاه و السلام علی رسول الله و علی آله الطیبین الطاهرین، و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین
سلام عرض میکنم خدمت برادران و خواهران گرامی و اساتید ارجمند و به سهم خود تشکر می کنم از دانشگاه آزاد اسلامی به ویژه جناب آقای دکتر نصیری مدیرکل محترم امور فرهنگی دانشگاه که زمینه برگزاری این نشست را فراهم کردند. امیدوارم برپایی نشست افتتاحیه سومین هفته علمی تمدن نوین اسلامی در دانشگاه آزاد اسلامی، آغازی باشد برای ورود جدی دانشگاه آزاد به این مبحث مهم.
به لطف الهی در سال های اخیر موضوع تمدن نوین اسلامی یک ساحت پرظرفیت و جذاب علمی را برای شمار قابل توجهی از اساتید حوزه و دانشگاه گشوده است به طوری که من معتقدم، صرفنظر از شرایط فعلی جامعه و ناملایماتی که به دلایل گوناگون از جمله نبود رویکرد تمدنی در بعضی از مسئولان و نخبگان، ضعف مدیریت در بعضی عرصهها، افزایش شکاف بین مدیران و جامعه علمی و به حاشیه راندن نیروهای انقلابی، جهادی و پرتوان از برخی صحنههای مهم اداره کشور به وجود آمده است، مطالعات تمدن نوین اسلامی، در دراز مدت زمینه رشد و حتی جهش حوزه و دانشگاه خصوصاً در عرصه علوم انسانی اسلامی را فراهم خواهد کرد. لذا ضمن تأکید مضاعف بر اهمیت این مبحث، اجازه میخواهم بحثی را که تحت عنوان نظریه اعتباریات مرحوم علامه طباطبایی(ره) و تمدن نوین اسلامی آماده کردهام خدمتتان ارائه کنم.
از نظر من، بسط و تعمیق بحث اعتباریات علامه طباطبایی(ره) میتواند نقش مهمی در شکلگیری تمدن جدید اسلامی بر عهده داشته باشد گرچه تبیین ابعاد و زوایای نظریه اعتباریات علامه به ساعتها وقت نیاز دارد اما سعی میکنم مغز و گوهر این نظریه را در چند عبارت شفاف توضیح بدهم؛ ضمن اینکه متذکر میشوم که امروز قرائتهای گوناگونی از نظریه اعتباریات ایشان وجود دارد.
یکم اینکه، انسان و هر موجود زندهای، خواه اجتماعی باشد یا نباشد، برای ادامه حیات و پاسخگویی به نیازهای طبیعی خود، به سمت تولید اعتباریات یا مجموعهای از بایدها و نبایدها حرکت میکند. این اعتباریات، محصول درک او از «هست» هاست.
دوم اینکه، اعتباریات عملی که مولود احساسات انسان است و به دو قسم تبدیل میشوند : قسم اول، اعتباریاتی که محصول علم یا گرایشات فطری و عمومی بشر است و لذا ثابتاند و به راحتی تغییر نمیکنند؛ و قسم دوم، اعتباریاتی که در معرض تغییر و دگرگونی هستند مانند برداشتهای شخصی از زشتی و زیبایی یا اقسام و انواع جوامع انسانی.
سوم اینکه، اعتباریات به دو بخشِ پیش از شکلگیری جامعه و پس از شکلگیری جامعه قابل تقسیم است.
از نظر مرحوم علامه طباطبایی، اساس اعتباریات پیش از شکلگیری جامعه، اعتبار «وجوب» است؛ یعنی انسان افعال خود را با اعتقاد به واجب و ضروری بودن آنها سامان میدهد. اساس دیگر در اعتباریات قبل الاجتماع، اعتبار حُسن و قبح است؛ یعنی افعال انسان مغایر با درکی که انسان از حسن و قبح دارد نیست و البته در اینجا منظور از حسن و قبح فعلی، لزوماً حسن و قبح فی نفسه نیست بلکه مراد، درکی است که انسان از حسن و قبح دارد هرچند ممکن است در بعضی مصادیق آن اشتباه کند.
اساس دیگر اعتباریات قبل الاجتماع انتخاب اخف و اسهل یا سبکتر و آسانتر است. انسان به افعالی رو میآورد که بدون رنج و زحمت یا کم زحمت باشد. در ادامه، مرحوم علامه اصل فایده در عمل را هم اضافه میکنند یعنی انسان به دنبال کار بیفایده نیست و این فایدهطلبی خودش یکی از اعتباریات است.
اساس دیگر اعتباریات قبل الاجتماع، استخدام و اجتماع است. در واقع، انسان برای پاسخگویی به حوائج خود امکانات طبیعت من جمله انسانهای دیگر را به استخدام خود در میآورد و حتی ایجاد جامعه انسانی نیز از همین نقطه کلید میخورد که بشر یا طبعاً مدنی است یا بالاضطرار مدنیت را لازمه پاسخگویی به نیازهای خود قلمداد میکند. بنابراین، از نظر علامه طباطبایی، شکلگیری جامعه، مولود گرایش انسان به اعتبار استخدام است و البته این استخدام میتواند به خوب و بد تقسیم شود هر چند جامعه نسبت به استخدام بد که مخالف آزادی و عدالت است، واکنش منفی نشان میدهد.
اساس دیگر اعطاء اعتبار واقعیت به علم است. یعنی انسان علم خود از جهان خارج را مطابق با واقعیت تلقی میکند و این از جهتی میتواند جنبه اضطراری داشته باشد یعنی انسان مجبور است که علم خود را مطابق واقع قلمداد کند و الا متوقف میشود. از نظر مرحوم علامه، حتی اعتبار ظن قوی یا مطمئن هم از همین نقطه منشا پیدا می کند. لذاست که نسبی گرایی هرگز مطلوب انسان نیست و مهم تر اینکه هرچند نسبی گرایی بخش قابل توجهی از معرفت شناسی مدرن را به خود اختصاص داده است ولیکن در میدان عمل منزلتی ندارد.
چهارم اینکه، اعتبارات پس از شکلگیری جامعه یا بعد الاجتماع نیز دارای یک سلسله اصولی است که مرحوم علامه بدانها پرداخته است. یکم، اصل ملک که ریشه آن در اعتباریات قبل الاجتماع باید جستجو بشود. از نظر علامه، ملک و تملک، سرآغاز شکلگیری مناسبات انسانی تحت عنوان حقوق فردی و اجتماعی است.
اصل بعدی کلام و سخن است که زمینه ساخت الفاظ و بعداً زبان را فراهم میکند. البته انسانهای قبل الاجتماع هم راههایی را به صورت غریزی برای برقراری ارتباط با همدیگر مانند رابطه فرزند و مادر در اختیار دارند اما زبان، امری است که بعد از شکلگیری جامعه مطرح میشود. اصل بعدی ریاست و مرئوسیت و لوازم آن است که مقتضی بقای جامعه است هر چند در اینجا نیز روح جامعه به عدالت گرایش مثبت نشان میدهد یعنی در شرایط عادی، جامعه ریاست ظالمانه را بر نمیتابد.
اصل بعدی امر و نهی و جزا و مُزد است. در واقع، در دیدگاه علامه، وابسته کردن اراده به فعل دیگران، نوعی اعتبار است. اصل دیگر، تساوی طرفین است مانند اقسام مبادلهها، ارتباطات و غیره که افراد بر اساس دو طرف مساوی مناسبات و قواعدی را بین خود اعتبار میکنند.
بر اساس نظر مرحوم علامه طباطبایی، اولاً اعتباریات تابع درک انسان از حقایق هستند یعنی تا «هستی» نباشد «باید» خلق نمیشود. ثانیاً در مورد هر یک از اعتباریات برهان جداگانه جاری نمیشود چون اعتباریات تابع وهم و احساسات است. البته یکی از دوستان اعتباریات را با مقولات ثانویه فلسفی اشتباه گرفته بود، این در حالی است که اعتباریات در اینجا ربطی به مقولات ثانویه منطقی یا فلسفی ندارد.
به هرحال، توجه داشته باشیم که انسان برای پاسخگویی به نیازهای خود یک سلسله علوم اعتباریه تهیه میکند و همانطور که گذشت از نظر علامه، اعتباری بودن یک علم را میتوان به امکان اطلاق عنوان «باید» به آن سنجید.
از نظر علامه، ظاهر نظام هستی اعتباری است و باطن آن تکوینی است. در واقع، انسان بر حسب ظاهر با یک نظام قراردادی و اعتباری زندگی می کند ولی بر حسب باطن و حقیقت امر، در یک نظام طبیعی و تکوینی به سر میبرد، هر چند پس از مرگ بساط اعتباریات جمع میشود.
بعضی تصور کردهاند که در دل مبحث اعتباریات علامه، نوعی عرفیگرایی یا سکولاریسم نهفته است. این دیدگاه به این جمعبندی میرسد که بر اساس نظر علامه، اصرار بر کشف و تولید قواعد اسلامی یا علوم انسانیِ اسلامی بیجاست و بشر باید در این زمینه سکولار عمل کند؛ البته ایشان در رساله الولایه تصریح میکنند که هر اعتباری خبر از یک امرحقیقی و تکوینی میدهد هر چند استنباط من از دیدگاه ایشان این است که همه اعتبارها لزوماً با این امر حقیقی و تکوینی انطباق ندارند. این در حالی است که جنس احکام دینی که علامه تصریح میکنند از جنس اعتباریات است، مولود حقایق تکوینی است و به اقتضای این عالم که به اعتباریات وابسته است، از سرچشمه حقایق ازلی و ابدی به صورت مجموعهای از اعتباریات زاییده میشوند.
در واقع، واسطه حقایق تکوینی و این عالم، اعتباریات است با این ملاحظه که اعتباریات دینی مانند اعتباریات عالم سکولار به امر حقیقی و تکوینی پشت نمیکنند ضمن آنکه با مراجعه به سایر دیدگاههای علامه، باز شدن چتر جهانبینی و شریعت الهی بر سر اعتباریات جامعه اسلامی ضروری است.
خُب، به نظر میرسد، نظریه اعتباریات علامه طباطبایی با وجود آنکه هنوز حقش به درستی ادا نشده و مهجور مانده است، یکی از نظریات فوق العاده مهم ایشان محسوب میشود و میتواند نقش کلیدیای را در شکلگیری تمدن نوین اسلامی بر عهده بگیرد.
ما اگر اعتباریات دینی را که به اقتضای نیاز انسان به دستگیری از جانب خدای متعال وضع شده رکن رکین تمدنسازی در نظر بگیریم و به طور خاص فقه را موتور تولید بخش مهمی از قواعد زندگی اجتماعی لحاظ کنیم، بحث مهم، بررسی میزان بهرهگیری از ظرفیتهای منحصر به فرد فقه در ارائه قواعد اجتماعی است که در جای خود باید انجام شود؛ با این ملاحظه که فقه را از دو منظرِ قواعد جزیی و پراکنده و یا قواعد منظم و سیستماتیک میتوان شناخت. به نظر میرسد، اگر فقه را از منظر قواعد جزئی و پراکنده بشناسیم و سپس نسبت به مشروعیت افعال قضاوت کنیم، ممکن است در نگاه کلان بخشی از مقاصد دینی محقق نشده نباشد هر چند در جزئیات افعال حرامی رخ نداده است.
لذا من تأکید میکنم فقه را باید یک مجموعه منظم و سیستماتیک در نظر گرفت تا شاهد ناسازگاری حرکت کلان جامعه اسلامی با روح تعالیم مقدس اسلامی نباشیم. امروز یکی از مصادیق این ناسازگاری، نظام بانکداری در جامعه ماست که هر چند در جزئیات با فقه مشکل چندانی ندارد اما در کلان همسو با مقاصد اسلامی نیست.
نظریه اعتباریات علامه طباطبایی یکی از نظریات فوق العاده مهم ایشان محسوب میشود و میتواند نقش کلیدی را در شکلگیری تمدن نوین اسلامی بر عهده بگیرد.
در حقیقت، بحث من در اینجا، امکانی است که نظریه اعتباریات علامه برای به میدان آوردن قدرت نوآوری و خلاقانه انسان در وضع قواعد کارآمد جزئی ایجاد کرده و مطمئناً این برای بهبود زندگی و پیشرفت جامعه اسلامی از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. در واقع، ما میتوانیم خارج از قلمرو اختصاصی فقه، یا همان منطقه الفراغ، البته در زیر چتر جهانبینی و شریعت الهی و در ذیل امامت، به سمت ایجاد صدها موتور تولید قواعد جزئیِ اجتماعی حرکت کنیم که مولود توانمندیهای خدادادی انسان به ویژه در قالب عقل جمعی است و کمک میکند تا انسان مسلمان راه را برای رسیدن به تمدنی بزرگتر و پیشرفتهتر هموار کند.
در واقع، از نظر علامه نیز جامعهای که از قدرت بیشتری در وضع و خلق اعتباریات برخوردار باشد، نه تنها آن جامعه در حل مسائل اجتماعی موفقتر است بلکه در تمدنسازی نیز پیشتاز است؛ با این ملاحظه که اعتباریات درجامعه اسلامی، به وسیله دین و شریعت با حقایق تکوینی پیوند میخورد و جلوی وضع اعتباریاتی که خلاف فطرت انسان یا خلاف مصالح حقیقی انسان است را میگیرد، لذا می توان گفت جامعه اسلامی در مسیر شکلگیری تمدن نوین اسلامی هیچ منعی برای میدان آوری قدرت خلاق خود ندارد، لکن فرق جامعه اسلامی با جامعه سکولار، تکیهای است که اعتباریات به حقایق مسلم دارد و همین تکیه و اتصال، جلوی خیلی از انحرافات در جامعه اسلامی را سد می کند.
این حرف، دقیقاً به نقطه ضعفِ فعلی ما در تولید قواعد جزئی بر می گردد. در واقع، هر چند امروز ما به مدد بهرهگیری از شریعت پویای اسلام در وضع قوانین عمده توفیقات بزرگی داریم لکن بر خلاف غرب، در وضع قواعد جزئی کارآمد و قواعد تحقق همان قوانین اسلامی که برای پاسخگویی به حوائج جامعه اسلامی آمده است ضعف داریم و این ضعف می تواند ما را در چشاندن مزه اسلام در مقام عمل، و همچنین اثبات کارآمدی اسلام سیاسی و به تبع آن، در رقابت با تمدن غرب به شکست بکشاند. ضمناً جا دارد وقتی از تمدنسازی آن هم در این دوره از حیات انسان سخن میگوییم، به میلیون ها نیاز خُرد و نو به نوی انسان توجه داشته باشیم که پاسخگویی درست به این نیازها در قالب نظمی پیشرفته، خود شاخص وجود یک تمدن است.
البته طرف دیگرِ تولید قواعد، ایجاد یک سیستم تربیت اجتماعی قوی و کارآمد است که من مایلم در ایجاد از وجود این سیستم به رمز موفقیت تعبیر کنم. در حقیقت، آن جامعهای که قادر است اعضاء خود را بر اساس قواعد اجتماعی کارآمد خود تربیت کند، تحقق عینی آن قواعد که لازمه رسیدن به مقصد است تا حد قابل اعتنایی تضمین شده است؛ نقطهای که ما امروز در آن با اشکالات فراوانی روبرو هستیم. به بیان دیگر، ما فاقد سیستم تربیتی کارآمدی هستیم که قادر باشد اعضای جامعه را بر اساس قواعد و سبک زندگی خودمان تربیت کند و قانون و ضابطهگریزی را به همگرایی برای اجرای قانون تبدیل کند، هر چند من معتقدم، ساماندهی و تقویت سیستم تربیتی هم نیازمند کاربست درست اعتباریات در آن است؛ لذاست که باید از باب مثال عرض میکنم که سند آموزشی 2030 با آنکه محتوای باطلی دارد، ولی در عینیت بخشیدن به باطل خود از سند تحول بنیادین در آموزش و پرورش که یک سند دینی نسبتاً قوی است، موفقتر عمل میکند چرا که از اعتباریات برای تحقق خود کمک گرفته است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته