سرویس معرفی: امام رضا علیه السلام هشتمین امام شیعه اثنا عشری است و پیامبر(ص) نام وی را به صراحت ذکر فرموده: علی فرزند موسی، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند حسین، فرزند علی، فرزند ابوطالب که درود خدا بر همه آنان باد.کنیه اش ابوالحسن است.
دوران امامت
امام رضا علیه السلام پس از شهادت امام کاظم، امامت و دعوت خود را آشکار ساخت و بی پروا به رهبری امت پرداخت. جو سیاسی جامعه در زمان هارون چنان خفقان آور بود که حتی برخی از صمیمی ترین یاران امام از این صراحت و بی پروائی او بر جانش بیمناک بودند.
«صفوان بن یحیی» می گوید:امام رضا علیه السلام پس از رحلت پدرش سخنانی فرمود که ما بر جانش ترسیدیم و به او عرض کردیم: مطلبی بزرگ را آشکار کرده یی، ما بر تو از این طاغوت (هارون) بیمناکیم. فرمود: «هر چه می خواهد تلاش کند، راهی بر من ندارد.»
هجرت به ایران
شیخ صدوق رحمه الله از محول سجستانی آورده است:وقتی که فرستاده ی مامون برای بردن امام رضا علیه السلام از خراسان به مدینه آمد، من آنجا بودم. امام علیه السلام به منظور خدا حافظی و برای وداع، به مسجد النبی کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله رفت و مکرر با قبر پیامبر صلی الله علیه و آله وداع می کرد و بیرون می آمد و نزد قبر باز می گشت و با صدای بلند گریه می کرد. من به امام نزدیک شده، سلام کردم امام جواب سلام مرا داد، حضرت را در رفتن به سفر خراسان تهنیت و مبارک باد گفتم. امام فرمود: به دیدن من بیا زیرا از جوار جدم خارج می شوم و در غربت از دنیا می روم و در کنار قبر هارون مدفون می شوم! من همراه حضرت به خراسان رفتم، تا این که از دنیا رفت و در کنار قبر هارون به خاک سپرده شد.
ولایت عهدی بدعهدان
وقتی امام رضا علیه السلام به خراسان آمد، مأمون در ملاقات با وی گفت: «چنین صلاح دیدم که از خلافت کناره گیری کنم و آن را به تو بسپارم و با تو بیعت کنم». امام علیه السلام پیشنهاد او را نپذیرفت. مأمون گفت: «باید خلافت را بپذیری». امام فرمود: «هیچ گاه چنین کاری را نخواهم کرد». مأمون پس از تلاش چند روزه و پس از آن که از قبول خلافت توسط امام رضا علیه السلام ناامید شد، گفت: «اگر خلافت را نمی پذیری و نمی خواهی با تو بیعت کنم، پس ولیعهد من باش تا پس از من، خلافت به تو برسد.»
امام علیه السلام فرمود: «به خدا سوگند! من خوب می دانم که مقصود تو چیست». مأمون گفت: «من چه مقصودی دارم»؟ امام علیه السلام فرمود: «مقصود تو آن است که مردم بگویند علی بن موسی الرضا در طوس به سر می برد و به دنیا تمایل یافته است و دنیا از او روی گردانده؛ آیا نمی بینید که به طمع خلافت، چگونه ولایت عهدی را پذیرفته است»؟ مأمون خشمگین شد و گفت: «برخورد تو را هیچ گاه نپسندیده ام. به خدا سوگند! اگر ولایت عهدی را پذیرفتی، چه بهتر؛ وگرنه تو را به این کار مجبور خواهم کرد و اگر پذیرفتی، در امان هستی و در غیر این صورت، گردنت را خواهم زد.»
امام هشتم با تدبیری الهی بر مامون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی که خود بوجود آورده بود بطور کامل شکست داد. و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشه کن نشد بلکه حتی سال دویست ویک هجری، یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یکی از پربرکت ترین سالهای تاریخ تشیع شد. و نفس تازه ای در مبارزات علویان دمیده شد. و این همه به برکت تدبیر الهی امام هشتم و شیوه حکیمانه ای بود که آن امام معصوم در این آزمایش بزرگ از خویشتن نشان داد.
سیره علمی
پس از تحمیل ولایت عهدی توسط مأمون بر امام رضا علیه السلام در خراسان، جلسات گسترده بحث و مناظره به دستور مأمون تشکیل گردید و از اکابر دانشمندان و علماء زمان، اعم از مسلمان و غیر مسلمان برای حضور در این جلسات دعوت می شد.
بدون شک پوشش ظاهری این مناظرات اثبات و تبیین مقام والای امام هشتم علیه السلام در رشته های علوم مختلف و معارف قرآنی بود؛ اما اینکه هدف و یا اهداف پشت پرده مأمون از این کار چه بوده، احتمالات و اقوالی بیان شده است
گروهی بر این باورند که هدف مأمون جز این نبود که به پندار خویش مقام امام علیه السلام را در انظار مردم مخصوصا ایرانیان پایین آورد و مردم گمان کنند که حضرت رضا علیه السلام تنها به مسائل ساده قرآنی یا حدیثی آشناست و از فنون و علوم دیگر بی بهره است؛ چنان که خود مأمون به سلیمان مروزی، عالم مشهور علم کلام، بعد از اینکه دستور داد با حضرت رضا علیه السلام مناظره کند، گفت: «هدف من چیزی جز این نیست که راه را بر او ببندی؛ چرا که می دانم تو در علم و مناظره توانا هستی.»
شهادت امام علیه السلام
سر انجام مامون تصمیم به قتل امام گرفت، زیرا دریافته بود که به هیچ روی نمی تواند امام را آلت دست خویش قرار دهد، و عظمت امام و توجه جامعه نسبت به آن گرامی نیز روز افزون بود، و با تمام کوششهای مامون که مایل بود بر شخصیت اجتماعی امام لطمه یی وارد سازد، شخصیت و احترام امام روزاروز اوج بیشتری می گرفت، و مامون می دانست هر چه وقت بگذرد حقانیت امام و تزویر مامون بر ملاتر می شود، و از سوی دیگر عباسیان و طرفداران آنان از عمل مامون در واگذاری ولیعهدی خود به امام، ناراضی بودند و حتی به عنوان مخالفت در بغداد با «ابراهیم بن مهدی عباسی» بیعت کردند، و بدین ترتیب حکومت مامون از جهات مختلف در خطر قرار گرفته بود، لذا پنهانی در صدد نابودی امام بر آمد و او را مسموم ساخت تا هم از امام خلاصی یابد و هم بنی عباس و طرفدارانشان را به سوی خود جلب کند.
کرامت و رافت امام
«یسع بن حمزه» می گوید: در مجلس امام رضا (ع) مشغول گفت و گو بودیم که مردی وارد شد و گفت: سلام بر تو ای فرزند پیامبرخدا! من مردی از دوستان شما هستم. اکنون از زیارت خانه خدا بازگشته ام و چیزی که بتوانم با آن خود را به خانه برسانم ندارم. مرا به دیارم بفرست، من دارای نعمت و دولت هستم و مستحق صدقه نیستم. آنچه به من ببخشی از سوی شما صدقه خواهم داد. امام (ع) از او خواست بنشیند بعد از پایان جلسه حضرت به خانه رفت و لحظاتی بعد در را بست ؛ سپس دستش را از بالای در بیرون آورد و پرسید آن مرد خراسانی کجاست؟ مرد پاسخ داد: این جا هستم. امام(ع) فرمود: این دویست دینار را بگیر و با آن هزینه سفرت را تأمین کن. یکی از یاران حضرت پرسید: فدایت شوم به او مهربانی کردی و چهره پنهان ساختی؟!
حضرت فرمود: چون نیازش را برآوردم، نخواستم خواری خواهش را در چهره اش ببینم. آیا این حدیث پیامبر(ص) را نشنیده ای که فرمود: کار نیکی که پنهان انجام شود، برابر هفتاد حج است.
چند شعر از شاعران اهلبیت تقدیم به امام رضا علیه السلام را در ادامه خواهید دید.
امان نداد مرا این غم و به جان افتاد
میان سینه ام این درد بی امان افتاد
به راه روی زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان افتاد
چنان به سینه ی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بال کبوتران افتاد
کشیده ام به سر خود عبا و می گویم
بیا جواد که بابایت از توان افتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر می پیچد
شبیه عمه اش از پا نفس زنان افتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران افتاد
به روی ناقه ی عریان نشسته ، خوابیده
وغرق خواب پدر بود ناگهان افتاد
گرفت پهلوی خود را میان شب ناگاه
نگاه او به رخ مادری کمان افتاد
دوید بر سر دامان نشست خوابش برد
که زجر آمد و چشمش به نیمه جان افتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونه ی زهرا ترین نشان افتاد
رسید زجر و پی خود دوان دوانش بُرد
که کار پنجه ی زبری به گیسوان افتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان افتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأس اباالفضل از سنان افتاد
حسن لطفی
****
لب خشک و داغی که در سینه دارم
سبب شد که گودال یادم بیاید
اباصلت! آبی بزن کوچهها را
قرار است امشب جوادم بیاید
قرار است امشب شود طوس، مشهد
شود قبلهگاه غریبان مزارم
اگر چه غریبی شبیه حسینم
ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به دعبل بگو شعر کامل شد اینجا
«و قبرٍ بطوس»ی که خواندم برایش
بگو این نفسهای آخر هم اشکم
روان است از بیت کرب و بلایش
از آن زهر بیرحم پیچیدهام من
به خود مثل زهرای پشت در از درد
شفا بخش هر دردم از بس که خواندم
در آن لحظهها روضهی مادر از درد
بلا نیست جز عافیت عاشقان را
تسلای دردم نگاه طبیب است
من آن ناخدایم که غرق خدایم
«رضا»یم، رضایم رضای حبیب است
شرابش کنم بس که مست خدایم
اگر زهر در این انار است و انگور
کند هر که هر جا هوای ضریحم
دلش را در آغوش میگیرم از دور
شدم آسمان، پر کشد تا کبوتر
شدم دشت، تا آهو آزاد باشد
شدم آب، تا غصهها را بشویم
میان حرم زائرم شاد باشد
اباصلت آبی بزن کوچهها را
به یادِ سواری که با ذوالفقارش
بیاید سحر تا بگردند دورش
خراسان و یاران چشم انتظارش
قاسم صرافان
****
نام حسین سینه زنان را یکی یکی
با گریه گرد کرببلا جمع میکند
نزدیک شصت روز خودش سفره پهن کرد
این سفره را امام رضا جمع میکند
باور کنید امام رضا هم در این دو ماه
لحظه به لحظه روضه گرفته ست در حرم
گاهی میان سینه زنان دم گرفته و
گاهی میان گریه کنان میزند قدم
از بعد اربعین که برای یکی دو روز
کرببلا و مشهدمان جا بجا شده ست
جامانده های قافله ی روز اربعین
مشهد برای چند شبی کربلا شده ست
آنقدر این امام رئوف ست در سفر
یک ذکر یا حسین فقط توشه میشود
این چند روزه از سر مهمان نوازی اش
حتی ضریح هم خود ِ شش گوشه میشود
در گوشه گوشه ی حرمش کربلا بپاست
باب الجواد سینه زنان یاد اکبرند
شش ماهه ای فلج که دخیل ضریح اوست
یک خانواده دست به دامان اصغرند
حالا خود ِ امام رضا روضه خوان شده
میخواند از تنی که پر از رد پا شده
یابن شبیب هم دو سه خط گریه میکند
صحن عتیق صحنه ی کرببلا شده
حالا رسیده بود به خنجر به حنجری
با ضربه های آخر او استخوان شکست
وقتی رسید صحنه به سرهای روی نی
دیدند زائران سر سلطانشان شکست
امیرحسین آکار
من با تو زندگی نکنم پیر می شوم
بی تو من از جوانی خود سیر می شوم
من در شعاع پرتو شمس الشموسیت
بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم
آیینه کاری حرمت ذره پروری است
من در رواق چشم تو تکثیر می شوم
در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را
اینجاست آنکه لایق تکبیر می شوم
من در شمار سلسله راویان شدم
چون با حدیث سلسله زنجیر می شوم
من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند
دارم به پای خویش سرازیر می شوم
یک شب نشد که بیگنه آیم زیارتت
اما دوباره پیش تو تقدیر می شوم
وقتی که آه میکشم از پرده ی نیاز
بی پرده با تو صاحب تصویر می شوم
بیچاره من که نیست قلمدانم از طلا
هر چند با نگاه تو اکسیر می شوم
نقاره خانه ات ز کجا آب می خورد
کز بانگ آن چو سیل سرازیر می شوم؟
آن نامه ام که از سر تعجیل و اضطراب
بر بال کفتران تو تحریر می شوم
این رنگ طوسی از دل سرخم نمی رود
گرچه دورنگ،دور ز تزویر می شوم
برداشت سیل گریه بساط زیارتم
نم نم دوباره قابل تعمیر می شوم
حوض حیاط تو بدهد مرده را حیات
من نیز با تو عیسی تاثیر می شوم
وقت ورود در حرم تو هوایی ام
وقت خروج تازه زمین گیر می شوم
بادا شلوغ دور و برت کعبه ی عزیز
من حاجی توام که به تقصیر می شوم
یک روز اگر که زینت دیوار تو شوم
آیینه را گذاشته شمشیر می شوم
محمد سهرابی
چند کلیپ مداحی تقدیم به حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام
حاج محمود کریمی (از سر جاده، راه افتاده، یه دهاتی)
حاج منصور ارضی (مناجات، قربون کبوترای حرمت)
موسی رضایی (ای صفای قلب زارم)
حاج محمود (زمینه شهادت امام رضا)