
به گزارش حلقه وصل، مشروح جلسه اخیر درس اخلاق آیت الله مظاهری را در ادامه می خوانید؛
بحث ششم ما دربارۀ انس با قرآن بود و راجع به انس با قرآن، یکی راجع به خواندن قرآن و مراتبش صحبت کردم. یکی هم راجع به دقت در قرآن و تفسیر قرآن و برداشت از قرآن مختصر صحبت کردم.
بحث امشب که مهمتر از آن دو بحث است، بحث عمل به قرآن است. قرآن کتاب عمل است. آمده است به واسطۀ عمل، آدم بسازد. قرآن این آیۀ شریفه که در سورۀ جمعه است، تکرار کرده است:
«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ»[۱]
خدا مبعوث کرده است رسولش را و برای او قرآن نازل کرده است، برای اینکه این انسان را بپروراند از نظر علم و عمل. یعنی قرآن یک کتاب آموزشی و پرورشی است. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» یک معلم آموزشی و پرورشی است. قرآن شریف در همه جا وقتی میخواهد یک انسان سعادتمند را معرفی کند، میفرماید: «الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ»[۲]؛ کسی که ایمان دارد و عمل شایسته هم دارد. در قرآن نداریم جایی که فقط بگوید مسلمان کسی است که عقیده داشته باشد و ایمان داشته باشد. هرکجا فرموده: «الَّذینَ آمَنُوا»[۳]، بلافاصله فرموده است: «وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ».[۴]
بیش از دویست جا این جمله تکرار شده است، و معنایش اینست که این قرآن کتاب عمل است. آمده است که آدم بسازد. آمده است انسان را از صفر برساند به آنجا که به جز خدا نداند. آمده است برای اینکه به واسطۀ اعمال خوب رستگاری دنیا و آخرت برای او پیدا شود. این عمل هم مثل خواندن قرآن و مثل دقت قرآن مراتبی دارد. مرتبۀ اول مربوط به احکام است. انسان تقیّد به ظواهر شرع داشته باشد و به قول بزرگان اهل سیر و سلوک باشد. معلمهای اخلاق میگویند: هیچ چیزی را بهتر از ظواهر شرع نمیدانیم. قرآن آمده که متقی بسازد. به واسطۀ اهمیت به واجبات و به واسطۀ اهمیت به مستحبات به اندازهای که بتواند و به واسطۀ اجتناب از گناه، متقی شود. وقتی متّقی شد، قرآن میفرماید: «طُوبی لَهُمْ»[۵]؛ خوشا به حال تو. در وقتی که متّقی شد، اهل سعادت است. این عمل متوقف است بر اینکه یک رساله در ذهنش باشد. رسالۀ مرجع تقلید بیان عمل به قرآن است، برای اینکه هرچه مرجع تقلید میگوید از روایت میگوید و روایت از قرآن میگوید.
استاد بزرگوار ما آقای بروجردی«رضواناللهتعالیعلیه» بارها این روایت را برای ما میخواندند و نظیر این روایت آقای بروجردی فراوان است. ایشان میفرمودند: امام باقر«سلاماللهعلیه» میفرمایند: هرچه من بگویم از پدرم است و هرچه پدرم بگوید از پدرش است و هرچه پدرش بگوید از پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» است و هرچه پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» بگوید، از جبرئیل است و هرچه جبرئیل بگوید از قرآن است و هرچه قرآن بگوید از خداست.
ادعای تشیع این است که رسالۀ مرجع تقلیدش همان تفسیر قرآن است، اما با اتکا به روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» است. اگر ما بخواهیم قرآن به ما کمک کند، باید از نظر تقیّد به ظواهر شرع، آشنایی کامل به رسالۀ مرجع تقلید داشته باشیم. اگر کسی تقلید نکند، مثل مریضی است که دکتر نرود و بالاخره میمیرد.
اگر کسی جاهل باشد و وارد کاری شود، آن کار را خراب میکند. باید از کسی که متخصّص در کار است، مشورت بگیرد. ما هم باید تقلید کنیم و تقلید به قول بزرگان یک امر فطری است و امریست که خود انسان درک میکند. چطور اگر مریض شد، به طور ناخودآگاه به دنبال دکتر میرود و اگر کار تخصصی پیدا کرد به دنبال خبره میرود و کسی که مربوط به این حرفهاست اگر حکمی از احکام برایش جلو آمد باید به دنبال رسالۀ مرجع تقلید برود، این عمل به قرآن است.
فرقش اینست که قرآن را اهلبیت«سلاماللهعلیهم» تفسیر کردهاند در روایات ما، و سنّیها این را ندارند. ما الحمدالله از نظر روایات مستغنی هستیم و روایات ما مربوط به اهلبیت«سلاماللهعلیهم» است. پیغمبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم»تا آخر عمرشان بیش از هزار مرتبه فرمودهاند: ««انّی تارِکٌ فیکُمُ الثِّقْلَیْنِ ما انْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِما لَنْ تَضَلُّوا کِتابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتی وَ اهْلَ بَیْتی فَانَّهُما لَنْ یَفْتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الْحَوضَ»[۶]
ای مسلمان، قرآن،اهلبیت«سلاماللهعلیهم» و اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، قرآن. این دو جدا شدنی نیستند. یکی اصل و یکی مفسر و یکی اصل و یکی مبیّن است و این دو باید دوش به دوش هم باشند تا روز قیامت. روایت ثقلین به ما همین را میگوید که ما باید از نظر عمل تابع قرآن باشیم و اگر بخواهیم تابع قرآن باشیم باید تابع اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشیم و اگر بخواهیم تابع اهلبیت«سلاماللهعلیهم» باشیم، باید به رسالۀ مرجع تقلید آشنایی کامل داشته باشیم.
لذا واجب و لازم است بر همه و مخصوصاً جوانها که در شبانه روز یک ساعت رساله بخوانند و وارد در رساله باشند. جداً اگر در شبانه روز یک ساعت رساله بخوانند آشنایی کامل به رساله پیدا میکنند و رساله همه چیز دارد. ولو اینکه عمر هفتاد هشتاد سالۀ مرجع تقلید است، اما از نظر عمل کوتاه نیامده و هرچه شما از نظر عمل بخواهید، رسالۀ توضیح المسائل دارد و اگر به طور تفصیل نباشد، باید سوال شود و جواب داده شود و بالاخره آشنایی کامل به احکام باشد. این یک عمل به قرآن است که باید باشد.
دوم، عمل به قرآن است. قرآن از نظر اعتقادات خیلی رساست. زبان فلسفه و عرفان را ندارد، اما بالاتر از زبان فلسفه و عرفان، اعتقادات فطری دارد. از نظر اعتقادات قرآن کمبود ندارد. قرآن از نظر توحید در اصل وجود خدا بسیار عالی بحث کرده است. راجع به مراتب توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید عبادی و توحید افعالی به طور عالی قرآن صحبت کرده است. اگر کسی وارد در قرآن باشد و بخواهد اعتقادات خود را از قرآن بگیرد، بالاترین مراتب توحید در قرآن است. به عبارت دیگر آنچه بزرگان گفتهاند، در قرآن هست.
مرحوم صدرالمتألهین«رضواناللهتعالیعلیه» در اول أسفار میگوید: من مدتی مشّاء خواندم و متخصّص در فلسفۀ مشّاء شدم، دیدم تاریک است. مدتی اشراق خواندم و متخصّص در فلسفۀ اشراق شدم و دیدم خطرناک است. دست زدم به قرآن و اهلبیت«سلاماللهعلیهم» و دیدم آرام شدم. لذا خیلی جاها وقتی صدرالمتألهین بحثهای خیلی بالای فلسفی نظیر حرکت جوهری را بیان میکند، بعد از بحثهای دقیق فلسفی یک جمله دارد و میفرماید: «و هذا المطلب الشریف الغامض اللطیف مما وجدوه و حصلوه بالکشف و الشهود عقیب ریاضاتهم و خلواتهم، و هو مما اقمنا علیه البرهان مطابقاً لکشف والوجدان»؛ عمل به قرآن مرا به اینجا رسانده است. من روی عقیدهای که دارم، استدلال میکنم، یعنی استدلالهایم برای توست و برای خودم نیست؛ بلکه خودم به مرتبۀ یقین رسیدهام. خودم از نظر علمی، علمالیقین و عین الیقین و حقالیقین، به واسطۀ عمل به قرآن و متابعت از اهلبیت«سلاماللهعلیهم» به این مقام رسیدهام، اما متخصص در مشّاء و اشراق هستم. لذا برایت استدلال هم میکنم. لذا قرآن از نظر توحید خیلی بالا و رساست و هر بیسوادی میفهمد.
مثلاً صدرالمتألهین«رضواناللهتعالیعلیه» چهل دلیل برای اثبات وجود خدا میآورد، اما خود مرحوم صدرالمتألهین اقرار دارد که ادلّۀ در قرآن رساتر از چهل دلیل اثباتی فلسفی من است. قرآن راجع به نبوت خیلی رسا و عالی دلیل دارد و در باب نبوت کتابهای ارزندهای نوشته شده است، اما آن کتابها اگر متکی باشد به قرآن و متکی باشد به اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، آنگاه خیلی رسا و عالی میشود و اما اگر از خود درآوری باشد، خوب است و نبوت را اثبات میکند، اما آنچه قرآن اثبات میکند، نیست.
قرآن راجع به نبوت فوقالعاده رسا صحبت میکند و راجع به اعتقاد به نبوت و نبوت عام و خاص صحبت میکند. قرآن راجع به اصل قرآن و معجزه بودن قرآن خیلی دقیق صحبت میکند و طرز استدلال قرآن غیر از استدلالهای علم کلام است. قرآن راجع به امامت عالی صحبت میکند. لذا شیعه درحالی که راجع به ولایت عالی بحث کرده است و زحمتها کشیده است؛ صاحب عبقات با سی چهل جلد کتاب راجع به ولایت علی«سلاماللهعلیه» و اولادش خیلی عالی و رسا صحبت کرده است که یک افتخار برای شیعه است؛ احقاقالحق در سی چهل جلد مربوط به ولایت است؛ اما ایشان را هم شهید کردند. کتابهای مختصر دربارۀ ولایت زیاد از بزرگان نوشته شده است، هم سطحی و عوامی و هم متوسط و هم دقیق.
یعنی لاأقل بیش از هزار جلد کتاب راجع به امامت داریم. اما همه اقرار دارند امامتی که قرآن اثبات میکند غیر از امامتی است که ما میگوییم. ما استدلالی حرف میزنیم. متخصص در علم کلام هستیم و راجع به علم کلام و راجع به امامت صحبت میکنیم. اما قرآن نور است. به واسطۀ نور و تجلّی کردن در عمق جان ما، ولایت درست میکند و ولایت قرآن زیاد است، به اندازهای که بعضیها حتی از سنّیها اقرار دارند که ثلث قرآن مربوط به ولایت است. اهلبیت«سلاماللهعلیهم» ولایت دارند.
روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» راجع به ولایت هست. بالاخره قرآن راجع به معاد فوقالعاده اهمیت میدهد و هیچ چیز در قرآن به این اندازه آیه ندارد. هزار و چهارصد آیه در قرآن راجع به معاد است و در بسیاری از این آیات معاد جسمانی و همان معاد پدر و مادری ما که پدر و مادر به ما یاد دادند. حضرت امام«رضواناللهتعالیعلیه» میگفتند: همان معادی که پیرزن میگوید، صدرالمتألهین گفته است و همان معادی که صدرالمتألهین در حرکت جوهری میگوید، قرآن خیلی رسا و روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» خیلی رسا برای ما گفتهاند.
راجع به فروع و اصول دین هم زیاد است. گفتم صاحب عبقات چندین سال در هندوستان و صاحب احقاق الحق عمرشان را صرف در ولایت کردند. آیا سزاوار نیست ما شبانه روز یک ساعت را صرف اصول دین قرآن کنیم؟ اینکه قرآن کتاب عمل است، فقط صورت اول نیست، بلکه علاوه بر صورت اول که ما را متقی میکند و باید تقید به ظواهر شرع پیدا کنیم، علاوه بر این اصول دین قرآن و عمل به اعتقادات قرآن و عمل به طرز استدلالهای قرآن خیلی ارزنده است و واجب و لازم است بر همه و مخصوصاً جوانها که لاأقل در شبانه روز یک ساعت راجع به اصول دین از نظر قرآن کار کنند.
خواندن قرآن خیلی عالی و لازم است. تفسیر و تدبّر در قرآن نیز خیلی لازم است، مخصوصاً برای جوانها و مخصوصاً در زمان ما واجب است. اما عمل به قرآن از آن دو هم واجبتر و لازمتر است. یک مرتبه از عمل به قرآن اینست که آشنایی کامل با رسالۀ مرجع تقلیدی که از قرآن گرفته شده است، داشته باشیم. دوم اینکه کتابهای اعتقادی که از قرآن و روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» گرفته شده، بلکه قرآن استقلالاً راجع به اصول دین حرفها و بحثهای ارزنده دارد، باید مطالعه داشته باشیم. در اصل تقلید باید مجتهد باشیم و در فروعات باید مقلّد باشیم و در اصول دین باید مجتهد باشیم. یعنی همۀ شما باید در اصول دین یعنی اول توحید، دوم عدالت، سوم نبوت، چهارم امامت و پنجم معادِ روز قیامت، کار کنیم و این سرسری نباشد. باید همۀ ما چه بیسواد و چه باسواد و چه پیر و چه جوان باید در اینها مجتهد باشیم.
سوم چیز در عمل به قرآن، تهذیب نفس است. آن کار فوقالعاده مشکل و کار فوقالعاده لازم است. اول سورۀ شمش یازده قسم دارد و بعد میفرماید: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها ، وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[۷]؛ رستگاری از کسی است که درخت رذالت را از دل کنده باشد و درخت فضیلت را به جای آن بارور کرده باشد و میوهدار کرده باشد و الاّ: «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»[۸].
اگر صفت رذیله ای در دل او رسوخ کرده باشد، بدبخت است. صفت رذیله نمیگذارد این سعادتمند شود. این قرآن است که با یازده قسم به شما عزیزان میگوید باید تهذیب نفس کنید و باید خودسازی کنید. در شبانه روز یک ساعت عمر را به خودسازی دهید، عالی میشود. راجع به خودسازی حرف زیاداست و الحمدلله کتابها فراوان در این باره نوشته شده است، اما بالاترین کتابها قرآن و روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» است.
[۱]. الجمعه، ۲: «اوست آن کس که در میان بیسوادان فرستادهای از خودشان برانگیخت، تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد، و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند.»
[۲]. البقره، ۲۵: «کسانی را که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند.»
[۳]. البقره، ۲۵: «کسانی را که ایمان آوردهاند.»
[۴]. البقره، ۲۵: «و کارهای شایسته انجام دادهاند.»
[۵]. الرعد، ۲۹: «خوشا به حالشان»
[۶]. وسائل الشیعه، ج ۲۷، ص ۳۴.
[۷]. الشمس، ۹و۱۰: «که هر کس آن را پاک گردانید، قطعاً رستگار شد، و هر که آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.»
[۸]. الشمس، ۹و۱۰: «و هر که آلودهاش ساخت، قطعاً درباخت.»