
به گزارش حلقه وصل: «معاونت توسعۀ روستایی و مناطق محروم ریاست جمهوری و سازمان صداوسیما برای رفع محرومیت، پیشرفت و توسعۀ روستایی و کمک به مهاجرت معکوس، تفاهمنامۀ همکاری امضا کردند.» این خبر حاکی از آن است که گامی تازه در مسیر توزیع عادلانهتر منابع و فرصتها برداشته شده؛ اما دربارۀ ماهیت این اقدام و چگونگی تأثیر آن بر ساختارهای توسعۀ کشور، پرسشهای اصلی همچنان باقی است.
در نگاه نخست، این تفاهمنامه نویدبخش «توسعۀ روستایی» و «رفع محرومیت» است. این رویکرد در پی آن است که روستاها در رسانۀ ملی جایگاه بیشتری پیدا کنند و محرومیتی که «فرض میشود» با مفهوم روستا گره خورده، به فرصتی برای پیشرفت تبدیل شود. اما باید پرسید: اما آیا توسعهای که در این چارچوب شکل میگیرد، همان توسعهای است که روستاها به آن نیاز دارند؟ یا اینکه دوباره شاهد بازتولید همان نابرابریهایی هستیم که منابع و اختیارات را در تهران و شهرهای بزرگ متمرکز میکنند؟ آیا اساساً روستاها در زمرۀ مناطق محروماند که باید برایشان خیرخواهانه در پی توسعه بود؟
توسعه، واژهای چندوجهی و پیچیده است. اگر به فرهنگ وبستر نگاه کنیم، میتوان آن را از منظر گفتمانی دستکم به دو معنا تعبیر کرد: نخست، توسعه به معنای «تقویت یا فعالکردن رشد چیزی» است؛ یعنی روندی طبیعی و ضروری برای پیشرفت. اما معنای دوم، آن را «در دسترس و قابل استفاده کردن یک چیز» تعریف میکند. این تعریف ما را به فضای متفاوتی میبرد؛ جایی که توسعه دیگر صرفاً رشد یک پدیده نیست، بلکه به ابزاری برای بهرهبرداری از آن تبدیل میشود. در چنین نگاهی، توسعه نه در خدمت خود پدیدهها، بلکه در خدمت نهادها یا بازیگران بیرونی قرار میگیرد.
چنین نگاهی به توسعه میتواند معنای جدیدی از «محرومیت» را به ما نشان دهد. در این زمینه، بازخوانی دیدگاههای آرتورو اسکوبار، اندیشمند پسااستعماری، میتواند راهگشا باشد. بهگفتۀ اسکوبار، پس از جنگ جهانی دوم، مفهوم «جهان سوم» ابداع شد تا گفتمان توسعه پذیرفته و تثبیت شود.
این تصور رواج یافت که بخشهایی از جهان عقبمانده و محروماند و برای نجات آنها باید از بیرون مداخلهای همهجانبه صورت گیرد. به این ترتیب، توسعه به ضرورتی غیرقابلتردید بدل شد؛ ضرورتی که هم نخبگان و هم مردم به آن باور پیدا کردند.
اما اسکوبار نشان میدهد که این مداخلات در اصل شیوههایی از اعمال قدرت بودهاند؛ و رسانهها هم در ترویج این گفتمان نقش مهمی داشته و دارند.
تحلیل اسکوبار به ما کمک میکند بفهمیم سازوکار شکلگیری رابطه مرکز و پیرامون در سطح جهانی چگونه عمل میکند. اگر رد آن را بگیریم، درمییابیم که این سازوکار در سطحهای مختلف خودش را تکرار و بازتولید کرده است.
یعنی از سطح فراملی به قلمروهای ملی و منطقهای هم رسوخ کرده؛ و جامعۀ ما هم از پیامدهایش هرگز در امان نبوده است. این وضعیت را میتوانیم در رابطۀ تهران با سراسر ایران، و نیز شهرهای بزرگ با منطقۀ پیرامونشان، از جمله روستاها، به روشنی ببینیم.
شاید بتوان پس از پخش مجموعه مستند خانهآباد به این پرسشها پاسخ داد. این مستند روایت خود را بر پایۀ قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری بنا کرده است؛ قانونی که، به تعبیر اسکوبار، مانند «واقعیت یکنواخت و همهجا حاضر توسعه»، تعیین میکند کدامیک از روستاهای سراسر ایران میتوانند به شهر تبدیل شوند. معیاری که این قانون برای چنین تصمیمی در نظر گرفته، صرفاً جمعیت است.
سازندگان مستند به روستاهای گوناگون در سراسر کشور سفر کردهاند تا روند توسعه را از زاویۀ دید مردم روایت کنند. قرار است نشان دهند که این روایت مسلط، خشک و یکساننگر از توسعه، در بستر متنوع اقلیمی و فرهنگی ایران، چگونه به چالشها و مسائل تازهای دامن زده است.