به گزارش حلقه وصل، قاسم عباسی از رزمندگان تخریبچی لشکر ۲۷ محمد رسول الله درباهر همرزمش شهید اسماعیل اصغری نوشت:
اسماعیل در پاکی و حیا بینظیر بود. آنقدر فداکار و مهربان که بعضی از بچهها بشوخی ننه صدایش می کردند. برای سخت ترین کارها اولین نفر بود و هنگام خطر آخرین نفری بود که نقطه خطر را ترک می کرد.
عملیات والفجر هشت جلوتر از کارخانه نمک روی اتوبان فاو ام القصر قرار بود با درگیری چند گردان به پلی بتنی روی اتوبان برسیم و با انهدام آن منطقه تثبت شود. تا صبح درگیری ادامه داشت ولی به پل نرسیدیم.
در عقب نشینی که اتوبان با مواد منفجره شکافته می شد، درحالی که همه جا بشدت زیر آتش تیربارهای دشمن بود، در تاریکی و گرگ و میش قبل از روشنی صبح، اسماعیل روی اتوبان می دوید و بلند مرا و چند نفر از کوچکترین نیروها را صدا می زد. وقتی در ازدحام صدای انفجار و تیراندازیها خود را به او رساندم با عجله عقب وانتی که پر از مجروح و شهدا بود و رو به عقب می رفت، سوارم کرد و نگران بود در شلوغی و عقب نشینی جا بمانم.
در عقب نشینی عملیات بدر همه را از سنگر عبور داد و آخرین نفر خودش بود که عراقی ها خیلی نزدیک شده بودند، تیری شلیک کردند و به دست راستش اصابت کرد.
اگر از شعری خوشش می آمد از من می خواست خوش خط برایش در دفترش بنویسم. این شعر را اولین بار در دفترش دیدم و الآن هم روی سنگ قبرش حک شده است.
ما در ره عشق تو اسیران بلائیم کس نیست چنین عاشق بیچاره که مائیم
ما را به تو سِرّی است که کس محرم آن نیست گر سَر برود سر تو با کس نگشائیم
ما را نه غم دوزخ و نه حرص بهشت است بردار ز رخ پرده که مشتاق لقائیم
سال ۶۵ در کربلای پنج روی کانال ماهی شلمچه ماشین پر از مین و مهماتِ اسماعیل هدف قرار گرفت و چیزی از اندام رشیدش باقی نماند.
وقتی مش محسن (مرحوم پدر اسماعیل ) را به داخل معراج راه نمی دادند، گفت: بذارین پسرمو ببینم. خودش گفته بود جنازه منو لای چفیه میارن.
به مناسبت شب های مبارک رمضان یادداشتی که از او به یادگار گرفته بودم را منتشر می کنم.
هر کس صبح بیدار شود و به دنیا بیشتر پردازد، با خدا هیچ رابطه ای ندارد و خداوند چهار خصلت را با او همراه می کند .
- اندوه و تشویشی که هرگز از او جدا نشود
- سرگرمی که هرگز از آن رها و آسوده نگردد
- فقری که هرگز بی نیازی به او نرسد
- و آرزویی که هرگز به انتهای آن نرسد