حلقه وصل: اختتامیه جشنوارهی سی و هشتم فجر شاید عبرتآموزترین دورهی اختتامیهی جشنوارهی فجر در سالهای اخیر بود. این اختتامیه پاسخ خیلی از سوالات بی جواب این سالها بود. امشب ما و البته «مهدویان» فهمیدیم که مشکل «لاتاری» که در جوایز فجر کاملا بدون حتی یک نامزدی در جوایز بایکوت شد، چه بوده. مشکل «ماجرای نیمروز 1» که اگر فشار رسانهها و آن جسارت «بهروز افخمی» عزیز در به زبان آوردن ماجرای دوتابعیتی بودن داوران نبود، هیچ جایزهای نمیگرفت، از کجا نشات میگرفت. مشکل « رد خون» چه بوده که در اکثر رشتهها نادیده گرفته شد و قس علی هذا! مشکل همهی اینها این بود که فرهنگ جمهوری اسلامی را مازوخیستها اداره میکنند. اگر به آنها فحش ندهی، جایزه نخواهی گرفت. «مهدویان» این بار توپخانه را در ماجرای «سردشت» به سمت خودمان گرفت و به فیلمش رنگ و بوی «پان کردیسم» داد و مدیران مازوخیست را ارضا کرد!
البته این تنها مصداق این ماجرا نیست. امشب ما و البته «جواد عزتی» فهمیدیم که چرا این پسر خوب سینمای ایران، دستش به سیمرغ نمیرسد. نه پارسال برای «ماجرای نیمروز 2» و نه امسال برای «شنای پروانه» و نه ماقبلش برای «لاتاری» و «ماجرای نیمروز 1» و «ابوقریب»! مشکل «عزتی» این است که در حوادث آبان ماه ساکت بود. بعد ازسقوط هواپیما فحشمان نداد. در جشنواره فجر امسال مشکی نپوشید. او هنوز نفهمید که اگر فحش بدهد، عزیزتر میشود. او هنوز نفهمیده که با یک مشت مازوخیست طرف است.
امشب «سعید ملکان» به این فکر خواهد کرد که چرا به جای فیلمسازی در بیابانها با موضوعات حساس، سراغ موضوعات تلخ اجتماعی نرود؟ اصلا چرا وقتی چند سال پیش با «ابد و یک روز» تمام جوایز را درو کرد، به ترکیب تیم برنده دست زد و وارد وادی دیگری از تهیهکنندگی و فیلمسازی شد؟ اصلا چرا باید برای جمهوری اسلامی فیلم حماسی بسازی؟ بهتر نبود در مورد حاشیهی شهر، جنوب شهر و یا طبقهی متوسط بیهویت فیلم میساختی؟
امشب «محمد کارت» حق دارد با خود بیاندیشد که چرا فیلمش را تلخ تمام نکرده؟ اصلا چرا فیلمش قهرمان دارد؟ مگر در این خراب شده قهرمانی هم وجود دارد؟ به خدا اگر فیلمش قهرمان نداشت، امید نداشت، مثل «مجیدی» امشب بیش از اینها روی سن میرفت.
امشب «شهاب حسینی» حق دارد با خود بگوید که چرا اوهم مثل «معادی» از آمریکا پیام تحریم نفرستاد و به جای آن راهی ایران شد تا بعد از چهار سال پاسخ دهد که چرا جایزهی نخل طلایش را به امام زمان تقدیم کرده؟ حق دارد با خود بگوید که چرا همان قضیهی گرفتن مجوز حضور «بهروز وثوقی» را پیگیری نکرده که در شب اختتامیه شاید عزیزتر باشد؟ اصلا او را چهکار به شعار اتکا به داخل؟
امشب شب «امیر بنان» بود که اوایل امسال تصمیم گرفت از تهیهکنندگی فیلم «لباس شخصی» انصراف دهد و «خورشید» مجیدی را بسازد. خوب فهمیده بود که پنبه «لباس شخصی» را با وجود همهی بازخوردهای خوبش، در همان هیئت انتخاب خواهند زد. خوب فهمیده بود که «بچههای کار»، استراتژیکتر از موضوع «نفوذ» در جمهوری اسلامی است...
اما مهمتر از این سطرهای احساساتی، مخاطب این سطرهاست. ابدا مخاطب این متن، مدیران دولتی حوزهی فرهنگ نیستند. بیایید خودمان را فریب ندهیم. جشنوارهی امسال از سیاستگذاری و هیئت انتخاب تا داوری متشکل از جمعی چهرههای تلویزیونی عموما منتسب به نهادهای عالی نظام هستند. از خجستهها و احسانیها تا کرمیها و حتی انتظامیها و صالحیها. خود «داروغهزاده» دبیر مگر فرزند تلویزیون نیست؟
طباطبایی نژاد سازمان سینمایی مگر تلویزیونی نیست؟ و مگر نه اینکه تلویزیون با همین سیاست اداره میشود؟ مگر نه اینکه «مهران مدیری» بعد از قهر از تلویزیون و رنگی کردن سرتاپای نظام در قضیهی سیل، با براوردی چندین برابری به آنتن بازگشت؟ مگر نه اینکه «شجاع نوری» بازیگر، بعد از مقایسهی صداوسیما با رسانههای کرهی شمالی، مشغول ایفای نقش «سلمان فارسی» در گرانترین و مهمترین سریال تاریخ تلویزیون است؟ یا «کیانوش عیاری» که صراحتا گفته به خاطر پول دارد با تلویزیون کار میکند و متعاقبا سریالی را که باید یکی دو سال پیش تحویل آنتن میشد، در میانهی لبخند مدیران اصلاح برآورد میزند و تولیدش را کش میدهد...
کاش بیخودی خودمان را با فحش دادن به دولتی که جنازهای از آن باقی مانده، با فحش دادن به انتظامی و داروغه زاده و صالحی و طباطبایی نژاد، تسکین ندهیم. اپیدمی مازوخیسم فرهنگی فراتر از اینها در عمق جان نهادهای بالادستی جمهوری اسلامی ریشه دارد و اینها فرزندان خلف پدرانی هستند که اگر فحششان دهی، عزیزتر میشوی.