
به گزارش حلقه وصل، اکبر صحرایی نویسنده تقدیر شده جایزه ادبی جلال آل احمد در خصوص راه طولانی که برای رسیدن به موفقیت امروزش طی کرده است گفت: پیش از انقلاب مطالعه را به صورت جدی با داستانهای محمود حکیمی، جلال آل احمد و آثار کلاسیک جهان آغاز کردم؛ ولی در حقیقت نوشتن خود را مدیون جنگ میدانم، چون دفاع مقدس مسیر زندگیام را تغییر داد و مرا به طرف نوشتن سوق داد و تجربهای که به من کمک کرد تا از یک نویسنده تازه کار تبدیل به حرفهای شوم، هدفگذاری و تلاش برای نوشتن بود. ابتدا برنامهریزی کردم که خاطرات جبهه خود و دوستانم را با نثر قابل قبولی برای مجلات و روزنامههای محلی بنویسم.
وی در ادامه بیان کرد: در دو سال اول بدون چشمداشت این کار را کردم و بیش از ده خاطره از من در روزنامه چاپ شد. مرحله دوم ضمن مطالعه کتابهای تخصصی ادبیات داستانی و رمان و داستان؛ خاطرات را به مناسبتهای مثل هفتۀ دفاع مقدس، هفتۀ بسیج و ... برای روزنامههای کثیرالانتشار کشور فرستادم. ضمن این که مواردی هم پیش میآمد که خاطرات من به دلایلی پذیرفته نمیشد و اما دست از تلاش برنمیداشتم و کار را برای جاهای دیگر ارسال میکردم. و تا بالاخره جایی چاپ میشد. و این چاپ شدنها برای من لذتبخش و الهامبخش بود. به طوری که چند نسخه از روزنامه را میخریدم.
صحرایی افزود: تجربه بعدی شرکت در جشنواره های تخصصی مختلف استانی و کشوری بود که دنبال خاطرات رزمندگان بودند. جاهایی کارم انتخاب میشد و جایزه میگرفتم و این به من نیرو میداد. که آن مراحل تجربه خوبی برای نویسندگان نو و تازه کار است که متن خود را در معرض قضاوت و داوری قرار میدهد و همین باعث میشود برای برنده شدن و انتخاب تلاش بیشتری کنم.
نویسنده "خمپاره خوآبآلود" تصریح کرد: وقتی نثر و زبانم شکل گرفت به فکر افتادم تا خاطره داستان بنویسم، یعنی خاطرات را با استفاده از عناصر داستانی بسط و گسترش بدهم. مثلا با استفاده از زاویه دید، توصیف، نشان دادن، ساختن شخصیتهای فرعی خیالی و حتی جاهایی تلفیق دو سوژه خاطره، بدون این که اصل موضوع خاطره مورد تحریف قرار گیرد، خاطرهای نزدیک به داستان بنویسم. در ادامه سوژههای ناب جنگ و انقلاب را با ذهن و تخیل تلفیق کردم و داستانهای کوتاهی نوشتم که حالا میتواند برای هر شخصیتی اتفاق بیفتد.
وی در ادامه گفت: مرحله دیگری که سوژهیابی من را تقویت میکرد مصاحبه با اشخاص بود که در معرض حوادث گوناگونی اما جالب و خواندنی قرار گرفته بودند و حرفهای آنها را یا ضبط یا یاداشت میکردم. همین سوژه در جای جای رمان و داستانهایم به درد میخورد. اتفاقات و شخصیتهای واقعی که بعداً در داستانهایم جا میگرفتند اما نه عین واقعیت. گاه چند شخصیت در هم تنیده میشد و شخصیت جدیدی خلق میشد یا چند حادثه.»