
حلقه وصل: حسن قنبری// آخرین ساخته نرگس آبیار شبی که ماه کامل شد نخستین اکران خود را در سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر پشت سر گذاشت؛ اثری که از داستانی حقیقی و ملتهب ریشه می گیرد و از یک عاشقانه لطیف به جنونی تلخ و فاجعه بار منتج می گردد؛ شبی که ماه کامل شد روایت موازی ای را از یک عاشقانه ساده همزمان با ظهور و شکل گیری یکی از مرگبارترین گروه های تکفیری تروریستی تاریخ پیش می برد و از دل تصاویر پر از دلهره خود نقبی هم به تفکرات تلخ و شوم کورکورانه انسان های مقلد در پذیرش افکار دروغین و مرگبار می زند.
شبی که ماه کامل شد را می توان به دو بخش متفاوت زمانی که شخصیت فرد اول قصه را شکل می دهند تقسیم کرد، نخست بخش عاشقانه و معصوم آشنایی عبدالحمید و فائزه تا ظهور گروهک تکفیری عبدالمالک ریگی و سپس حضور عبدالحمید به عنوان یکی از نفرات اصلی گروهک تا پایان قصه؛ تازه ترین ساخته نرگس آبیار باز هم چون گذشتهی آثار او قصه ای را دور از پایتخت روایت می کند و این بار بستر قصه او نقطه ای حساس و استراتژیک در کشور به شمار می رود و داستان او چون گذشته روایتی نوستالژیک و یا تراژیک ندارد و تلفیقی قدرتمند از چندین ژانر اعم از بیوگرافی تا اکشن و درام و ملودرام را در دل خود می پروراند. بخش نخست داستانی فیلم از سیستان و بلوچستان کلید می خورد و به تهران منتقل می شود اما تهران بستر اصلی قصه نیست و به صورت یک پیش زمینه برای رسیدن به هدف اصلی عمل می کند ، شخصیت پردازی زوج این بخش نهایت سادگی و معصومیت را در لایه های روئین خود نشان می دهد اما گویی رازی تلخ در میان است و آبیار پیوسته این تنش را به واسطه تعلیق و ابهام ایجاد می کند و آن را به درستی می پروراند تا به لحظه بلوغ و انفجار خود برسد ، در واقع نیمه اول فیلم و قصه آبیار سکوی پرتاب و بستری برای پرورش نیمه دوم و جنجالی ماجرا به شمار می رود؛ در این بخش از فیلم فضای تلقین شده توسط سازنده اثر در اوج لطافت و معصومیت به شدت ملتهب و پنهان پیش می رود و کد های اتفاق ترسناک پیش رو را می توان در شخصیت مادر فائزه و همچنین مادر عبدالحمید به وضوح مشاهده کرد ، یک مادر مدام و پیوسته از غربت دخترش دم می زند و اخبار شوم آن منطقه جغرافیایی را در ذهن مرور می کند و استرس ها و رنگ پریدگی در کلوزآپ های متعدد از چهره او به وضوح مشخص هستند و گویی به واسطه مادرانگی اش خبر از حادثه و فردایی شوم دارد و رضایت به دوری دخترش ندارد اما مادر عبدالحمید که یک شخصیت پردازی ویژه و مهم در قصه دارد به طور کامل در سکوت است درست مشابه نیمه تاریک ماه که خبری از آن در بطن ماجرا نیست ، بازی بی نظیر فرشته صدرعرفایی در این شخصیت عجیب و پیچیده که همراه با طنین وهم انگیز چهره اش مادرانگی دوست داشتنی و غریبی چون اصالت حقیقی قوم بلوچ را دارد مخاطب را شگفت زده می کند و او را مدام پیگیر و آماده برملا شدن راز اصلی از زبان مادر بلوچ نگاه می دارد.
رابطه میان فائزه و مادر عبدالحمید رابطه چندان دلپسندی نیست و نوعی تاسف در چهره و شخصیت مادر بلوچ به همراه کمترین میزان دیالوگ برایش تعریف شده است و بازی و تاثیر گذاری او فقط در نگاه های ناامید و هشدار دهنده اش خلاصه می شود تا مونولوگ بنیادین او به فائزه در فاز نخست قصه که او را از ازدواج با پسرش بر حذر می دارد. با پیش رفت تدریجی داستان ، قصه وارد فاز اصلی و مهم خود می شود که وجوه اکشن بیشتری در خود داراست و همزمان فیلمنامه جنبه های مختلف و متفاوتی را از شخصیت مبهم و رازآلود عبدالحمید بصورت مستقیم و یا تعلیقی ایجاد می کند و چند کد کوتاه نیز از برادر کوچکتر عبدالحمید کافی است تا این ترک های دقیق بر روی سفال قصه به یک شکستگی و پراکندگی وحشتناک بدل شوند. عبدالحمید شخصیتی متزلزل و ساده لوح دارد اما همزمان رازی سر به مهر را نیز در سینه دارد رازی که ریشه در شخصیت غریب خانواده ریگی دارد و فائزه هیچ اطلاعی از آن ندارد و به تدریج با آن آشنا می شود.
نرگس آبیار به تدریج راز قصه اش را برملا می کند و شخصیت حقیقی در سایه اش را منتشر می کند؛ اکنون عبدالمالک ریگی در بخش دوم از فیلم سایه سنگین و وهم انگیز بر شخصیت عبدالحمید گسترانیده و مدام ترس و خفگان و حشت می افریند؛ یکی از مهمترین لحظات بخش دوم فیلم به لحظه فرار فائزه و حضور و تصویربرداری سریع و روی دست از او در کوچه پس کوچه های کویته پاکستان باز می گردد که کارگردان در این سکانس هوشمندانه استرس و تعلیق های وحشتناک خود از قصه را به مخاطب تزریق می کند و ناگهان با قطع شدن صدای پر هیاهوی کوچه ها و موسیقی آشفته سکانس با نمایش اولین تصویر از عبدالمالک ریگی مخاطب را شوکه و یک سکانس معیار معرفی جذاب و ماندگار خلق می کند.
الناز شاکردوست در نقش فائزه این بار و پس از سال ها مجدد به همان کاراکتر های دوست داشتنی سینمایی خود مشابه حضور در آثار خسرو معصومی و روح الله حجازی باز گشته است و چهره ای متفاوت و جذاب از خود به جای می گذارد که ترس و التهاب توامان را از شرایطی که در آن حبس شده است به تصویر می کشد. اما مهمترین بخش این داستان بازی بی نظیر هوتن شکیبا در نقش عبدالحمید است که قدرتمندانه زوال یک شخصیت وابسته و سرسپرده را به نمایش می کشد تا بالاخره رضایت بدهد به سکانس پایانی و اوج فاجعه؛ لحظات حضور پر از آشفتگی و تزلزل شخصیتی (عبدالحمید) در مقابل دوربین را می توان جز فراموش ناشدنی ترین و درخشان ترین لحظات خلق شده سینمایی در این سال ها از هوتن شکیبا دانست.
از ویژگی های مهم بخش دوم فیلم و فیلمنامه آن می توان به معرفی و دادن اطلاعات مناسب و کافی از شخصیت گروهک های تکفیری اشاره کرد که این اطلاعات هم در بازی کاراکترها و هم در ساختار فیلمنامه از نوع روایت در مشاهده آثار ویدئویی و... نمود کافی دارند.
یکی دیگر از نقاط روشن و جذاب فیلم شبی ماه کامل شد کارگردانی این اثر مهم در خلق و چینش جذاب سکانس ها و همچنین ساخت شهری که از درون ملتهب و اشفته به نظر می اید است به گونه ای که با هر حرکت دوربین در شهر مخاطب منتظر و میخ کوب یک فاجعه دیگر است. آبیار قاب های ساخت این فضاهایی چنین ملتهب را به خوبی شناخته است و در این فیلم آن ها را با اصالت و هویت لوکیشن خود (سیستان و بلوچستان و پاکستان) پیوند داده تا خطی پر رنگ از خون در رنگین کمان رنگ و نور شهر های مرزی ایران و پاکستان متبلور شود.
در پایان می توان نرگس آبیار و فیلمش را جز جذاب ترین اتفاقات اکران سینمایی سال 98 دانست اما نقدی نیز به فیلم او وارد است که نباید از آن گذشت زیرا زمان فیلم برای این اثر بیش از حد معمول است و حساسیت شدید کارگردان در نمایش استرس ، دلهره و خطر از زوایای متعدد و پیوسته چهره و حالت بازیگرانش خصوصا شخصیت فائزه و همچنین عبدالحمید در سکانس پایانی و همین طور تعدد پلان های یکسان مشابه و متوالی در یک سکانس کمی فیلم را به ورطه سکون و خستگی مخاطب از ادامه تماشا می کشاند هرچند که تعلیق های پی در پی کارگردان در فیلمنامه و دکوپاژهایش این اجازه را به فیلم نمی دهد که از ریتم خود بیفتد اما در برخی لحظات چشم و ذهن مخاطب را خسته می یابد که شاید به نوعی حذف و برش برخی لحظات غیر ضروری در این اثر راهکار مناسبی برای یک دست شدن و حفظ ریتم فیلم و همچنین زمانبندی صحیح آن باشد.