
به گزارش حلقه وصل، هر چند از سال ۸۸ و در کوران فتنه بعد از انتخابات، حرکتشان را آغاز کرده بودند اما اردیبهشت ۹۲ یک آغاز تازه برای جریانی بود که داشت خود را به یک جبهه منسجم تبدیل میکرد.
بخشی از همین جمع که ۱۹ آبان ۹۵ در محضر فرماندهشان نشستند در تاریخ دوِ دوِ نودودو اولین دیدارشان را تجربه کرده بودند. دیداری که در آن فرمانده از انتظار سالیانش و چشمانتظاریش برای ملاقات این جماعت گفته بود.
حالا سربازان جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی سه سال بزرگتر و جمعی دیگر هم به آنها اضافه شده بودند. رویشهایی که هر چند از ابتدا همراه آن گروه اولیه نبودند اما مسیر راه را به درستی آموخته بودند.
بعد از اذان مغرب چهارشنبه، اتاق جلسات فرمانده مملو از جمعیتی شد که مدتها بود مشتاق چنین دیداری بودند تا کارهایی که انجام داده بودند را به محضرش ارائه کنند و سوالاتشان را بپرسند و از صحت طی طریق ۳ ساله مطمئن شوند.
برای تهیه گزارشها ماهها تلاش شده بود و همه سعی کرده بودند حرفها و آمار و ارقامشان منطبق بر واقعیت میدان باشد و مزد صداقتشان را هم گرفتند جایی که فرمانده تاکید کرد من به شما اعتماد دارم و میدانم حقیقت را میگویید؛ حقیقتی که حاصل تلاشها و آزمون و خطاکردنها در سالهای مختلف بود. فرمانده گزارشها را «گویا، مبسوط و پرمغز» ارزیابی کرد. البته تاکید هم کرد که این گزارشها پیش از این هم به او رسیده بود و همه اینها را حکایت از «تلاش و جدیت فراوان و نشان از هوشمندی و آیندهنگری» دانسته بود. دیگر برای سرباز خسته مبارز در میدان چه عبارتهایی بهتر از اینها که فرماندهاش او را هوشمند و تلاشگر و آیندهنگر بداند و بخواند؟
سال 92، فرمانده خدا را شکر کرده بود که جمعی پیدا شدند تا کار ایجاد جبهه منسجم از فعالان فرهنگی را پیگیری کنند و حالا در سال 95 باز هم شاکر خداوند که «الحمدلله بالاخره جمعی پیدا شدند که بدانند کشورشان چیست و بفهمند که ظرفیت کشور چیست؟ به بعضیها میگویم ولی باور نمیکنند. شما حقیقت ظرفیتهای کشور را باور کردید، لمس کردید و به نمایش درآوردید و به بهرهبرداری رساندید.»
19 آبان حرفهای مهم و متنوعی برای فعالان جبهه فرهنگی بیان شد؛ سخنانی که هر کدامشان نیاز به برنامهریزیهای دقیق و وقتگذاری دارد تا بتوان برای فرهنگِ کشور که «مثل هواست» کاری شایسته انجام داد. اما این جلسه نشان داد که فرمانده از دستگاهها و نهادهای دولتی ناامید است و به حرکت آنها امیدی ندارد. او این جبهه را محلی برای انجام فعالیتهای اثربخش و ماندگار میداند و همان شب ایراداهایش را هم برایش تبیین کرد.
وقتی گفت «قرارمان بود که جبهه باشیم و نه سازمان»؛ انگشت بر نقطه ضعفی گذاشت که همه آن جمع به آن مبتلا بودند.
وقتی بیان کرد که «عمده نظر و هدف شما باید این باشد که چتر گفتمان انقلابی را در کشور باز کنید» یعنی یک موضوع حساس را فراموش کردهاید.
وقتی اشاره کرد که «ما باید در دلها نفوذ کنیم و باید کارهایمان را ارزیابی کنیم که چقدر دلها را جذب کردهایم؟» یعنی بدانید چه نقطهای را هدفگذاری کردهاید.
وقتی تبیین کرد «در مسأله دستاوردهای انقلاب ما کمکاری کردهایم. درست است که نقاط ضعف داریم ولی نقاط قوت را باید برای مردم تبیین کرد و نشان داد مثل همین مسأله زیرساختها که واقعا کاری شبیه به معجزه در زمینه زیرساختها انجام شده.» یعنی جهت فرمان فعالیتها را باید به چه سمتی حرکت دهید تا در مسیر بمانید.
و زمانی که بر اساس گزارش خود مجموعهها انگشت بر یک خلاء مهم گذاشت که «براساس گزارش شما که امشب فرمودید و چیزهایی که قبلا خواندهام، آنچه در گزارشها پررنگ نبود، گسترش اخلاق و فضایل اخلاقی بود. مسأله اخلاق خیلی کمرنگ بود.» یعنی که «روی این موضوع، سرمایهگذاری بکنید.»
فرمانده آن شب چند خواسته مهم هم داشت که پس از 2 سال هنوز اجابت نشده است. خواستههایی مثل «استفاده از ظرفیت بانوان»، «راهاندازی شبکه اجتماعی با بیش از 20 میلیون مخاطب»، «تولید 20 فیلم سینمایی در سال»، «خروجیسنجی فعالیتها» و موارد دیگری از این دست. خواستههایی که نسل مبارز امروز باید برای رسیدن به آن شب از روز نشناسد و به دنبال شکست حصرها و فتح خرمشهرها باشد.
چهارشنبه شب آبان 95 یک خاطره به یادماندنی از همدلی و همزبانی و صمیمیت میان فرمانده و نیروهایش بود. اوج این همدلی هم همان بیت زیبای فرمانده در توصیف رابطه میان خودش و سربازانش بود که سرود:
ربط میان دل من و دل تو ربط عاشقی است/ اینجا سخن ز کهتر و مهتر نمیرود