سرویس معرفی: امروز سالروز درگذشت محمد حسین بهجت تبریزی متخلث به شهریار، شاعر بزرگ معاصر کشورمان است. ۲۷شهریور ماه به مناسبت سالروز درگذشت استاد شهریار روز شعر و ادب پارسی نام گرفته است. امسال که ۲۷ شهریور ماه مصادف شده است با دهه اول محرم و عزاداری حضرت سیدالشهداء علیه السلام چند شعر از شهریار که به اباعبدالله الحسین تقدیم شده است را خواهیم خواند.
محرّم آمد و نو کرد درد و داغ حسین
گریست ابر خزان هم بباغ و راغ حسین
هزار و سیصد واندى گذشت سال و هنوز
چو لاله بر دل خونین شیعه داغ حسین
بهر چمن که بتازد سموم باد خزان
زمانه یاد کند از خزان باغ حسین
هنوز ساقى عطشان کربلا گوئى
کنار علقمه افتاده با ایاغ حسین
اگر چراغ حُسینى بخیمه شد خاموش
مُنوّر است مساجد به چلچراغ حسین
خدا به نافه خلدش دماغ جان پرداشت
که بوى خون نکند رخنه در دماغ حسین
فراغ از دو جهان داشت با فروغ خُداى
خُدایرا چه فروغى است در فراغ حسین
یزید کو که ببیند بناله قافله ها
گرفته از همه سوى جهان سُراغ حسین
××××
محرم آمد و آفاق، مات و محزون شد
غبار محنت این خاکدان بگردون شد
به جامههای سیه کودکان کو دیدم
دلم بیاد اسیران کربلا خون شد
بیاد تشنه لبان کنار نهر فرات
کنار چشم من از گریه رود کارون شد
به خاندان رسالت ببین چه ظلمی کرد
فلک که زینب کبری ز پرده بیرون شد
چو بر حسین بگریی بحشر خندانی
هر آن دو دیده که نگریست ، سخت مغبون شد
چه آتشی است که میجوشد اشکها گوئی
که چشمها همه کارون و سینه کانون شد
چه نوحه داشت سر نعش نوجوان حسین
هزار حیف که لیلا ز غصه مجنون شد
بسوز و ساز رباب شکسته دل پرسم
که شیرخواره بخون غرقه از چه قانون شد
سر و بری که رسول خداش میبوسید
بزیر سم ستوران خدای من چون شد
چه عالمی است که از بهر مهلت یک شب
شبیه شیر خدا نزد روبهی دون شد
گرفت مهلت و برگشت رو بخیمه شاه
به خاکبوسی آن خرگه همایون شد
امام گفت خدا یار تو که امشب نیز
توان براز و نیاز خدای بیچون شد
سپس برادر با جان برابر آن شاه
برفتن سوی شط فرات مأذون شد
نخورد آب که لب تشنه بایدم جانداد
بدوش مشگ پر آب از شریعه بیرون شد
ببازوان قلم ، مشک آب بر دندان
شهید گشت سماوات محو و مفتون شد
فدای همت و مهر و وفای تو عباس
که قد هر الفی پیش قامتت نون شد
حماسه ایست حسین از حماسهها مافوق
هر آن حماسه که دروی رسید مادون شد
به عصر فردا آتش زدندشان بخیام
چنانکه شعله آتش بچرخ و ارون شد
به خیمههای امامت چنان زدند آتش
که آهوان حرم سر بدشت و هامون شد
رسید نوبت زینب که شیرزاد علی است
جهان حیرت از این سربلند خاتون شد
بدوش پرچم آتش گرفتهی اسلام
به قصر ابن زیاد و یزید ملعون شد
چنان بکوفت به تبلیغ دستگاه یزید
که خود یزید چومار فسرده افسون شد
حسین عائله با خود نبرده بی تدبیر
که غرق حکمت او فکرت فلاطون شد
یزید جلوة کار حسین میپوشید
ز زینب است که جلوه روزافزون شد
از این مبارزه بشکفت خاندان علی
چنانکه نسل پلید امیه موهون شد
سه سال بعد تنی ز آنهمه سپاه یزید
نبود زنده چنان آسمان دگرگون شد
بنی امیه و آندستگاه فرعونی
همان فسانه فرعون و گنج قارون شد
ولی حسین علمدار عشق و آزادی
لقب گرفت و شهنشاه ربع مسکون شد
تو شاه دین چه جهادی براه دین کردی
که مکه هم ، بتوماه مدینه مدیون شد
خوشا بحال شما ای فدائیان حسین
که دین بخون شماها رهین و مرهون شد
چو نیک مینگری زنده این شهیدانند
وگرنه هر بشری زاد و مرد ومدفون شد
یزید نخلة اسلام ریشه کن میخواست
حسین بود که دین زنده تا به اکنون شد
سفینههای نجاتند جمله معصومین
ولی سفینه او رشگ فلک مشحون شد
کنون مقابر اینها بود زیارتگاه
کدام زنده به این افتخار مقرون شد
تو شهریار، بمضون، بلند دار سخن
هر آن سخن که جهانگیر شد بمضون شد
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما،یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
بعد ازینش صحنه ها و پرده ها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه ای
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
×××××
یا رب منه بو لحظه دى بیر عمر ایله یارى
عشقونده سنون جان ویرورم هر ندن عارى
قان قان ویئن او خلا یا غورى الّى هوادتن
اوز اوند روب او خلار منه فنده سنه یارى
قربانوى سلما نظر مر حقوننن
جان اوسته وارام نعمتوون شکر گذارى
گرجام بلاده گنه وار باده خدایا
گوندر من عطشانه خمار قویما خمارى
دنیا سو اولا من سوسوزى سالماز عطشدن
قور تارسا عطشدن منى وصلوندى قوتارى
وردیم سنون عشقونده منه گلدى گمانم
بیر باشعرى قالان عاشقون دار و ندارى
بو باشد اسنو نکیدى که سندیدى امانت
ردّ ایلورم ایندى سنه آن قوجا یوخارى
دشمن دیدى قول بیعته قوى من دیدیم اولماز
عشقم دیدى قان قان چا غیرسان دیدیم آرى
تهیدید ایلینگر منى مرگه نه بو لوگر
مرد آننى قانیله یوار اولساغبارى
زهرا چراغى مین بیله طوفانیله سونمز
حشره کیمى وار مشعلمون نورى ، شرارى
من ایستسویورم غرتنى دوشمینمونده
نینیم گورورسن دشمنون یوخدى چخارى
آخر نفسمدور گل آچوب گلشن جسمم
قان اویچره غمیم یوخ اورزوم اولسا سنه سارى
روحیم قوشى چوخداوندیکه قالمو شدى قفسده
بیراوخ تو خونوپ قلمبیمه سندردى حصارى
اوخ قلبمى داغون ایلیوپ توکدى داغتدى
وردى جالادى ، قانى یره ، قیردى دامارى
زهرا باغنون عنچه لرى گلگرى سولدى
تک بیر گونون عرضینده خزان اولدى بهارى