
سرویس تجربیات_ محمد رستمپور: وقتی با یک اعجوبه کادرسازی که در ورزش، حوزه، اردو، تربیت، هیئت و مدرسه کانون و گروه و تیم میسازد و در کرج و غرب و شرق و جنوب تهران رد پای فعالیتهای تشکیلاتی او را میتوان دید، روبرو میشوید؛ باید چه سؤالی مطرح کنید؟ از کجا شروع کنید؟ به کجا ختم کنید؟ مصاحبهکننده چندان در گرفتن مصاحبه مهارت ندارد، نمیتواند به سبک مصاحبههای داغ سیاسی از زبان طرف مقابل حرف و نکته و حاشیه بیرون بکشد. حجتالاسلام و المسلمین حسن کردمیهن هم ادعا میکند مصاحبه شونده خوبی نیست و نمیتواند آکادمیک به سؤالات پاسخ دهد. نتیجه این میشود که میبینید. حرفهای اصلی حاج آقای 38 ساله وقتی شروع شد که ما بیخیال مصاحبه گرفتن شدیم و قلم و کاغذ را کنار گذاشتیم و سراپا گوش شدیم. برخی قالبها، برخی رسانهها برای انتقال پیام برخی افراد و برخی فعالیتها رسا نیست، کم است. مصاحبه با یک مربی تشکیلاتی ماهر را که بیش از 15 سال است دارد تجربه میاندوزد و آموزش میدهد، بخوانید. آخوندی که باید در مورد او یک فیلم مستند ساخت.
***
چه چیزی کادرسازی را این قدر حیاتی میکند؟
یک مجموعه برای اینکه توسعه پیدا کند، تعمیق پیدا کند، در گذر زمان از بین نرود؛ نیاز به گروههایی دارد که علاوه بر سیاستگذاران و طراحان بتوانند مجموعه را جلو ببرند. این گروهها را کادر میگویند. ممکن است افراد و فعالان یک مجموعه در گذر زمان در اثر شهادت، ازدواج یا گرفتاری از تشکیلات کنار بروند.
ازدواج؟ مگر ازدواج مانع کار تشکیلاتی است؟
بله. نفس ازدواج که نه. پیامدهایی که دارد. ازدواج، نیاز به اشتغال را به وجود میآورد؛ چرا که فرد متأهل برای گذران زندگی نیازمند پول است. پس از تشکیلات کنار میرود تا وقتش را جایی دیگر صرف کند. به طور طبیعی، اگر تشکیلاتی بتواند به اعضا و افرادش پول بدهد، یعنی نیاز به اشتغال آنها را رفع کند، توانسته نیروهایش را حفظ کند و خود این نیروها هم به ترقی و توسعه مجموعه کمک میکنند.
آیا میتوان در منابع دینی یا در سیره اهلبیت علیهمالسلام از کادرسازی سراغ گرفت؟
قرآن را نمیدانم، چرا که هنوز از کسی در این زمینه تحقیق جامعی ندیدم. اما در سیره اهل بیت علیهمالسلام پر است. نمونه مهم کادرسازی هم، تربیت وجود امیرالمؤمنین است به دست مبارک حضرت رسول (ص). پیامبر (ص) رسماً خودش امیرالمؤمنین را برای مقام خلیفهالهی و انسان کامل شدن تربیت کرد. حضرت امیر (ع) در نامه به معاویه دارند که مثل بچه شتری که دنبال مادرش حرکت میکند، من قدم به قدم دنبال پیامبر بودم. جا پای پیامبر میگذاشتم. بعد از پیامبر (ص) نیز این تربیت رو در رو نسل اندر نسل در خانواده ائمه معصومین ادامه پیدا کرد. اهل بیت به کادرسازی اهمیت ویژهای میدادند. چون اگر این کادرها نبود، اقامه حکومت ممکن نبود. بالاخره مملکت استاندار، شهردار، داروغه و پلیس و ارتش میخواهد. شما باید بدانید امیرالمؤمنین اولین کادر پلیس در اسلام را تأسیس کرد. اگر مالک اشتر، عمار یاسر، سلمان، مقداد، اینها نبودند، که کار پیش نمیرفت. شما ببینید حضرت امیر چقدر در تربیت این کادرها وقت میگذارند، کار میکنند.
در مورد سایر ائمه چطور؟
این رفتارها در سایر ائمه هم وجود داشت. از امام رضا علیهالسلام به بعد، برای آنکه جامعه برای غیبت آماده شود، کمکم نهاد وکالت تشکیل میشود. در روایات داریم کسی برای پرداخت وجوهات خدمت امام حسن عسکری علیهالسلام رسید. حضرت از او وجوهات نگرفتند. گفتند برو ببر به نماینده ما در همان منطقه خودتان بده. ائمه چطور به این وکلا اعتماد داشتند؟ اینها را تربیت کرده بودند برای همین روزها دیگر. برای فهم جزئیات این نهاد وکالت، کتاب «سیره پیشوایان» آقای پیشوایی را ببینید. یا سیره حضرت رسول را نگاه کنید. سه سال دعوت پنهانی چیز کمی نیست. حضرت در این مدت، مخفیانه و درِگوشی با حضرت علی، با بلال، با یاسر و ... صحبت میکردند. اینها را دعوت میکردند. اول به خود اینها آموزش میدادند و بعد در مورد آن نهضت جهانی که باید از حجاز فراتر برود، توجیهشان میکردند. جنگ بدر چه سالی بوده است؟
سال دوم هجرت.
احسنت. یعنی 14 سال از بعثت گذشته. پیامبر 14 سال کار کرده، زحمت کشیده، اما فقط 313 یار پای کار برای جنگ بدر آماده شده. این یعنی چه؟ یعنی کار تشکیلاتی، کادرسازی کیفی زمان میبرد، زحمت میخواهد.
اصلاً کادرسازی در شرایط امروز ضرورت دارد؟
ببینید وقتی از کادرسازی حرف میزنیم، باید معنای کادرسازی را درست بفهمیم. یک زمان تولیت کادرسازی برای انقلاب و نظام را داری، باید یک دبیرستان انقلابی تأسیس کنی، دانشآموز سوم راهنمایی را جذب کنی تا چهارم دبیرستان نگه داری، جدا از درسهای مصوب وزارت آموزش و پرورش مهارتهایی به او بدهی که فردا بتواند نیازهای نظام را تأمین کند. چه در سطح خرد و چه در سطح کلان. درست شد؟
بله. معنای دوم کادرسازی چیست؟
معنای دوم این است که یک زمان کادرسازی برای مجموعه خودمان است. برای اینکه این مجموعه در گذر زمان از بین نرود، هر روز تازهتر و پویاتر شود، رئیس و مدیر مجموعه که سرش را گذاشت زمین، مجموعه از هم نپاشد، کار ادامه پیدا کند. اینجاست که شما باید مجموعه را با اهداف و افکار خودت به عنوان مدیر و طراح و سیاستگذار آشنا کنی و نیروها را به سمت و سوی اهداف و سیاستها متمایل کنی. هر کاری که دنبال تداوم باشد، کادرسازی میطلبد. مثلاً یک شرکت طراحی لباس هم که میخواهد چند شعبه در چند منطقه و شهر مختلف بزند، هم باید کادرسازی کند. اینجا باید نیروی جدید را چند جا ببری، کار را بهش نشان بدهی، فوت و فن را یاد بدهی، تا اینکه در اثر کثرت معاشرت، خلق و خوی تو را پیدا کند، مثل تو بشود. از رفتار و عمل تو کار را یاد میگیرد، تا جایگزین تو بشود.
فقط کثرت معاشرت کادر میسازد؟
البته دوره و آموزش و کلاس هم هست. اما اصل کثرت معاشرت است. تا این جذب تو نشود که نمیتواند انگیزه و اندیشه تو را بفهمد. باید رفاقتی شکل بگیرد، محبت و علاقهای در میان باشد تا کادر برای کار دل بسوزاند دیگر. اتفاقاً من یک زمانی رفتم خانه آقای قرائتی. گفتم آقا اصل کار تبلیغ چیست؟ خب ایشان یک آدم کاملاً قرآنی است دیگر. هر سؤالی شما بپرسی، با قرآن جواب میدهد. فرمود که «ادع الی سبیل ربک بالحکمه و الموعظه الحسنه و جادلهم بالتی هی احسن» یعنی حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن، مبانی تبلیغاند. گفتم آقا ببخشید... ولی من فکر میکنم اساس محبت است. همچنان که قرآن میفرماید: «فبما رحمه من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضو من حولک...» خطاب به پیامبر میفرماید: اگر نرمش و محبت تو نبود، مردم از حول تو پراکنده میشدند. یعنی اول باید علاقهای و رفاقتی شکل بگیرد تا بعد بیایند پای حکمت و موعظه و جدال احسن بنشینند. اساس تشکیلات، محبت است. رفاقت است.
آیا این نظر با تجربه شما همخوانی دارد؟
بله کاملاً. اصلاً من این را از روی تجربه فهمیدم. من میگویم وقتی شما یک مدل کار فرهنگی را تجربه کردهاید، آثار و برکاتش را دیدهاید، کارایی و کارآمدیاش را حس کردهاید، فهمیدهاید جواب میدهد، دیگر معطل نظر دیگران نمیمانید که. یا به آنها بند نمیکنید که.
مثال میزنید؟
من که نمیتوانم بیایم از کار خودم مثال بیاورم پسر خوب. من میگویم مثلاً در پیادهروی کربلا، مؤسسه نور معرفت کرج بزرگترین کار حجمی اردو را با 2500 نفر انجام داده. این تجربه را که نمیتوان نادیده گرفت. یا تجربه برگزاری مستمر اردوهای سالیانه 10 هزار نفری مشهد. روبروی همین حوزه علمیه امام محمد باقر (ع)، شما باشگاه ورزشی علی حیدر را میبینید. در همین باشگاه، شاگردان من با ورزش دارند کار فرهنگی میکنند. آن هم در سطح ملی و المپیک. تجربه این کار را که نمیشود ول کرد و چسبید به ایدهای که هنوز محک نخورده.
شاگردان حوزه یا شاگردان ورزش؟
هر دو.
مگر شما ورزش هم کار میکنید؟ چه ورزشی؟
بله. جودو. من کمربند مشکی دان 3 جودو دارم. مربیگری و داوری رسمیِ فدراسیون دارم.
جداً؟ چرا؟
چرا؟! نمیشود که ما بگوییم ما سیاستگذاری میکنیم، دیگران اجرا کنند، ما نظارت میکنیم. فرمانده باید کف میدان باشد. نیروها را هم کف میدان ببرد. در جنگ، فرمانده گردان از کجا معرفی میشد؟ از کلاسهای آموزشی پشت جبهه؟ نه برادر من... از میان همان نیروهایی که پا به پای فرمانده قبلی کار را میدیدند، پشت خاکریز. بچهها را ببریم مدام در کلاسهای در بسته و مرتب بهشان آموزش بدهیم، کادر ساخته نمیشود. چرا ما با ریزش نیرو مواجهیم؟ چون کار را گسترده تعریف نمیکنیم و خودمان هم به آب نمیزنیم.
یعنی شما وسط همه میدانهایی که تعریف میکنید، میمانید؟
نه. معلوم است. رد پا بماند، کافی است. تو اگر خوب کادرسازی بکنی، لازم نیست همه ساعات در مؤسسه و کانون و گروه باشی. باید خوب کادرسازی کنی و بعد هم اعتماد کنی. من مدیریت این حوزه را هم بر عهده دارم. تنها ساعتی که میآیم، قبل از نماز صبح است که بچهها را بیدار میکنم و بعد هم در مسجد کنار حوزه نماز جماعت میخوانم. باقی ساعات من اصلاً توی حوزه نیستم.
این نتایج فقط با کثرت معاشرت اتفاق میافتد؟
محبت، محبت، محبت. نکته دیگری که من در این مدت فهمیدهام، این است که باید به اندازه توانت و به اندازه کادرت کار قبول کنی. اگر روزی بیایند به من بگویند، مثلاً کار مدیریت و نظارت حوزههای علمیه استان سمنان را به تو میسپاریم، قبول نمیکنم. چون این همه کادر ندارم. الآن برای ورودی حوزه ظرفیت زیاد قبول نمیکنم. کارهای حجمی و گسترده هم با توجه به کادر و نیروهایی که در اختیار دارم، انجام میدهم. پله پله باید جلو رفت. خودم بهش میگویم «روش پلکانی». یعنی همچنان که سرت را بالا گرفتی، افق را زیر نظر داری، پایت را از روی پله سوم میگذاری روی پله چهارم. یکهو پنج پله یک پله نمیکنی. اینجوری کار خراب میشود.
این روش کادرسازی هیچ ایرادی ندارد؟
هر چه یک روش مؤثرتر باشد، تهدیدات بیشتری هم دارد. اگر مربی پایش را کج گذاشت، دچار انحراف شد، نیروها و کادر هم که به او علاقه دارند، منحرف میشوند. سختی کار فرهنگی همین جاست. یک زمان هم شما در تشخیص اولویتها دچار اشکال میشوی. یعنی بدون توجه به کادر، نیرو و مربی و امکاناتی که داری، کار قبول میکنی و فکر میکنی اولویت دارد. پله پله پیش نمیروی، کار خراب میشود، و اعتبار تو هم نزد کادر خودت و هم پیش دیگرانی که در بیرون هستند، از بین میرود.
پس تجربه کار فرهنگی میتواند خیلی در پیشرفت کار مؤثر باشد؟
بله. همین طور است. تمام علم غرب از تجربه نشأت گرفته. اما ما تجربه و علم را مقابل و متضاد هم میدانیم. در حالی که باید تجربیات را جمعآوری کرد، دستهبندی کرد، فرمولبندی کرد و براساس این تجربیات، ملاک و معیار بیرون کشید. تجربه، نه هر رفتاری که زمانی در یک محیط خاص و تحت شرایط ویژه جواب داده. تجربه یعنی اصولی که در شرایط مختلف و در زمانهای متفاوت، نتیجهبخش بوده. این تجربه میتواند خیلی از مشکلات را حل کند. از خیلی از آزمون و خطاهایی که هزینه زیادی دارد، جلوگیری کند.