روایت فتح جدیدا اقدام به انتشار کتابی تحت عنوان «مگر چشم تو دریاست» کرده است که در آن روایت حاجیه خانم بتول جنیدی از همسر و چهار فرزندش به چاپ رسیده است. این کتاب برای اولین بار با دو طرح جلد متفاوت به چاپ رسیده است تا سلایق بیشتری را به خود جلب کند.
جواد کلاته عربی نویسنده ی این کتاب است و علیرضا اشتری او را به عنوان مشاور تالیف همراهی کرده است. این کتاب در شمارگان 1100 نسخه و با قیمت 14000 تومان عرضه شده است.
در این کتاب خاطراتی از حاجیه خانم بتول جنیدی در مورد چهار فرزندش، محمد، عبدالحمید، نصرالله و رضا و هم چنین همسرش، حجت الاسلام جنیدی گردآوری شده است.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
کومولهها گفته بودند اگر پول بیاورید، بدن شهید را صحیح و سالم تحویلتان میدهیم. آنموقع سی هزار تومان خیلی بود. حاجآقا خودش رفت کردستان؛ روستای قمچیان. از آنجا زنگ زد و جریان را برایم گفت.
- میگن سی هزار تومن بدید تا شهیدتون رو تحویل بدیم.
- بعد با پول ما برن تجهیزات بگیرن، بر ضد خود ما استفاده کنن؟!!!
من یادم نیست، اما کسانی که اطرافم بودند، میگویند شما گفتی «بگو شهید منو آتيش بزنید، اما من به شما پول نمیدم.» من نتوانستم بپذیرم بهخاطر پیکر شهیدم به ضدّانقلاب پول بدهم. حاجآقا هم همان اول، تصمیم من را گرفته بود، اما به من زنگ زد تا حرفی باقی نماند. اصلاً خود حاجآقا راضی نبود برای این مسئله به کردستان برود. اجبار و اصرار پاسدارها و برادرم، اسدالله، بود که رفت برای پیدا کردن رضا. ما پول ندادیم و آنها هم رضا را تحویل نداند و حاجآقا برگشت.
این ماجرا گذشت تا اینکه سیزده ماه بعد، زنگ زدند و گفتند پیکر رضا توی پاکسازی روستا پیدا شده است.