سرویس تلنگر: مسعود رجوی 17 ام خرداد 65 با پروازی اختصاصی از فرانسه به عراق آمد. و «طه یاسین رمضان» نایب اول نخست وزیر به نمایندگی از سوی رئیس جمهوری این کشور،در فرودگاه بغداد، از وی استقبال نمود.
مجاهدین در این باره مدعی هستند: « در شرایطی که توطئههای مختلف ارتجاعی و امپریالیستی علیه مقاومت مسلحانه سراسری و تمهیدات تروریستی رژیم متزلزل و مرگ زده خمینی علیه جان و فعالیت قلب تپنده انقلاب نوین ایران برادر مجاهد مسعود رجوی به طور بی سابقه و بی وقفه ای اوج گرفته بود، عزیمت پاکبازانه رهبری انقلاب نوین خلق قهرمان ایران از فرانسه به جوار خاک میهن.... این پرواز تاریخی که آخرین گام برای عبور به خاک میهن.... بر نسل رشید خدا و ایمان و بر رزمندگان قهرمان مجاهد خلق گرامی باد.»
پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی ایران، با بازتاب گسترده و مجموعه ای از بازخوردهای متفاوت از سوی کشورهای جهان مواجهه گردید. منافقین به سرکردگی مسعودرجوی که پیشتر از ایران متواری شده بود، هیچگاه انتظار پذیرش قطعنامه از سوی ایران را نداشتند. از سوی دیگر ، صدام با توجه به اینکه بدون چون و چرا نسبت به پذیرش قطعنامه اقدام کرده؛ باز هم بعد از مدت بسیار کوتاه نسبت به تجاوز به خاک ایران مبادرت می کند، تصور اینکه نیروهای ایرانی مرزها و جبهه ها را تخلیه کرده و عدم تعهدش نسبت به یک قرارداد بین المللی _ که قطعا بعلت سست بودن نظام حقوقی بین الملل و مسامحه شورای امنیت در برخورد با نقض آشکار_ باعث گردید تا این جرات در وی پدید بیاید و دست به این اقدام احمقانه بزند. به هر حال برخورد به موقع نیروهای ایرانی توانست این توطئه را خنثی نماید. می توان به جرات گفت پذیرش قطعنامه از سوی صدام به مثابه شکست و ناتوانی وی در ادامه نبرد با جمهوری اسلامی ایران بود. و بالطبع پشتیبانان و حامیان صدام هم طعم تلخ این شکست را چشیده بودند. و در به هر ریسمان پوسیده ای متوسل می شدند تا بتوانند انتقام این شکست را از جمهوری اسلامی ایران بگیرند. و این توسط پوچ هنوز هم بعد از گذشت 3 دهه از جنگ قابل لمس است.
گام بعدی برای کینه جویی، استفاده از گروه منفور مجاهدین خلق بود، گروهکی که به تصور خودشان در ایران آنقدر طرفدار دارند که به محض ورودشان، مورد استقبال و حمایت مردمی قرار گرفته و میتوانند چند ساعته شهرهای ایران را به تسخیر درآوردند ودر تهران بر مسند حکومت بنشینند. غافل از اینکه مردم ایران 8 سال از بهترین سالهای عمرشان را در خدمت مبارزه خونین با استکبار و نفاق گذرانده اند.
مجاهدین برای بقای خود ادامه جنگ را می پسندیدند چرا که عدم پایبندی صدام به تعهداتش را از نزدیک دیده بودند و بیم آن داشتند که هر لحظه پس از پذیرش قطعنامه صدام آنان را به بهای ناچیز به ایران بفروشد یا از عراق بیرون راند. پس روشن نگه داشتن آتش جنگ به آنها نوید بقا می داد.
پذیرش قطعنامه از طرف جمهوری اسلامی ایران، بالاترین شوک را به سازمان منافقین وارد کرد. مقارن همین ایام که منافقین در بلاتکلیفی شدیدی به سر میبردند، رجوی توانست صدام را متقاعد کند که قبل از بسته شدن کامل مرزها و اجرای قطعنامه 598 سازمان ملل، به سازمان اجازهی آخرین حمله به خاک ایران را بدهد. سازمان مجاهدین به سرعت دست به کار شد و به تمامی هوادارنش در خارج از عراق دستور داد هرچه زودتر خود را به عراق برسانند. در اوایل مرداد 1367، رجوی نشستی با شرکت همهی نیروها در قرارگاه اشرف برگزار کرد. در این نشست رجوی نقشههای تدارک شده برای عملیات را نشان داد و حتی محل اقامت خود را در تهران مشخص و ادعا کرد که مردم به محض ورود به ایران به یاری ما میشتابند. در روز دوشنبه 3 مرداد 1367، نیروهای منافقین یا همان ارتش آزادیبخش از محور سرپل ذهاب وارد خاک جمهوری اسلامی شدند و به سرعت تا نزدیکی شهر کرند غرب پیش رفتند. علت عدم درگیری تا این محل به گفتهی آیت الله هاشمی رفسنجانی این بود که آگاهانه برای منافقین تله گذاشته بودیم و اینکه «ما در را باز کردیم تا همه درون کیسه کنیم و درش را ببندیم.» نیروهای منافق متشکل از 10 لشکر رزمی، شامل 35 تیپ زرهی و پشتیبانی در این عملیات که منافقین آن را «فروغ جاویدان» و رزمندگان اسلام «مرصاد» نامیدند، شرکت کردند. رجوی خود شخصا، طبق معمول، در این عملیات نیز شرکت نداشت و از داخل خاک عراق، عملیات را هدایت میکرد. فرمان آتش را نیز مریم رجوی صادر کرد. سخنگوی آنان، اهداف سازمان را از این عملیات چنین اعلام کرد: « استراتژی مجاهدین وارد آوردن هرچه بیشتر تلفات به نیروهای ایران و باز کردن راه برای یک انقلاب عمومی ضد [امام]خمینی است.» همزمان در یکی از رسانههای غربی نیز استراتژی منافقین ایجاد منطقه آزاد شده اعلام شد تا پس از جنگ با استقرار در آن منطقه، منافع حکومت ایران را تهدید کنند. رهبر سازمان که هنوز نمیخواست باور کند که دیگر به عنوان طرف مذاکره صلح مطرح نیست، مذاکرات صلح از سوی جمهوری اسلامی ایران را مصنوعی و بهانهای برای اتلاف وقت اعلام کرد، از همین رو، معتقد بود که: «نباید اجازه داد رژیم ایران فرصت دیگری برای وقت تلف کردن بیابد و از امضای قرارداد صلح طفره رود.»
یکی از سرداران حاضر در عملیات مرصاد در خاطراتش می گوید: واقعاً دل انسان به درد مى آمد وقتى در عملیات مرصاد این جوانان را مى دید که به گروهک منافقین پیوسته اند. جوان هایى که از طرفى خودشان را به ظاهر روشنفکر مى دانستند و از طرف دیگر به راحتى فریب مسعود و مریم رجوى را خورده بودند. انسان وقتى به عملیات مرصاد و یا دیگر عملیات ها مى نگرد تفاوت رهبرى الهى را با رهبرى دنیوى به عینه مى بیند. حضرت امام چقدر با طمأنینه روزى وارد شد با آن که امکانات و تجهیزات نداشت ولى توانست تمام قلوب را تسخیر کند. رزمندگان هم با خدا و امام معامله کردند و تا آخرین لحظه ایستادگى کردند و امروز نیز ایستادگى مى کنند تا این پرچم را به رهبرى مقام معظم رهبرى به دست صاحب اصلى اش برسانند.
یکی دیگر از نکات بارز در این عملیات جنگی حضور زنان بود. منافقین یکی از شیوه های جذبشان از طریق زنان بود. مسئولیت دادن به زنان، پررنگ کردن حضور زنان در مناصب اجرایی از منظر جنسیتی و استفاده ابزاری از آنان _ طبق خاطرات افراد جدا شده از سازمان_ از قبیل این روش ها بودند. در عملیات مرصاد نیز این حضور هم از لحاظ پتانسیل نیرو و هم از لحاظ روانی به وضوح دیده می شد.
نقش مردمی در برابر تهاجم منافقین نیز از دو جهت قابل توجه است. یکی در خصوص مقاومت مردمی در برابر این تجاوز و اینکه راه را با دست خالی بر آنان سد کردند و مسیر پیشروی آنان را مختل ساختند. که این کار کمک بسیار بزرگی به نیروهای نظامی و رزمندگان نمود. و دیگری بصیرت آنان در مواجهه با دشمن منافق بود که ستودنیست. برخلاف تصور منافقین، مردم آنقدر بصیرتشان فزونی یافته بود که دشمن هم زبان و گاها همشهری و هم وطنی خود را شناخته و با رفتار منافقانه آنان برخورد سختی انجام دادند.
در ادامه تصاویری کمتر دیده شده ی منافقین را قبل از انجام عملیات می بینید.