در سالیان اخیر و همزمان با فراگیر شدن استفاده از شبکههای مجازی در جامعه، افکار عمومی در حوزههای مختلف فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تحت تاثیر مواضع و القائات لشکر سلبریتیها یا آرتیستهای تازه کار قرار گرفته است.
جدا از اینکه سلبریتیپروری و سلبریتیگرایی اساسا یک پدیده غربی و یکی از ابزارهای نظام سرمایهداری برای تجاریسازی هنر بوده است، رفتار اجتماعی قاطبه سلبریتیهای سرشناس و پرطرفدار در سالهای اخیر در کشور ما، تقویت کننده این گمانه بوده که بخشی از سلبریتیهای ایرانی به عنوان ابزار موثری در دست جریان غربگرا، نقش مهمی در تغییر باور و ایجاد بدبینی در قشر متوسط و خاکستری جامعه نسبت به ارزشهای دینی و ملی بر عهده گرفتهاند.
ترویج سبک زندگی غربی، حیازدایی و قبحشکنی در حوزه فرهنگی و بازی در نقش اپوزیسیون و همنوایی آشکار با مخالفان نظام جمهوری اسلامی توسط برخی سلبریتیهای پرطرفدار، از جمله عواملی است که سوءظنها به این طیف از هنرمندان را تقویت کرده است. اگر کمی چاشنی بدبینی را به قضاوت خود درباره این موضوع اضافه کنیم، میتوان با استناد به میزان آمد و شد بخشی از چهرههای سرسناس هنری به سفارتخانهها و ممالک غربی، این ادعا را مطرح کرد آنها تکمیل کننده بخشی از پروژه نفوذ فرهنگی دشمن هستند.
قطعا در این مورد نباید نگاه صفر و یکی داشت؛ چراکه بارها شاهد بودهایم مواضع و سخنانی متناقض با منافع و خواستهای جریان روشنفکری از سوی برخی از سلبریتیها اتخاذ شده و اتفاقا با برخورد چکشی رسانههای غربگرا مواجه شده است. رفتارشناسی جریان غربگرا در این زمینه به ما کمک میکند تا راه مقابله با این وجه از نفوذ فرهنگی را به خوبی دریابیم.
در این رابطه میبایست مقتضیات جنگ شناختی که دشمن علیه انقلاب ما به راه انداخته را درک کرد و بر اساس آن آرایش نظامی گرفت؛ واضح است که با رسانههای رسمی و محافظهکار حکومتی همچون رسانه ملی که اعتماد بخشی از جامعه نسبت به آنها از دست رفته، نمیتوان به جنگ لشکری از سلبریتیهای مغرض و تصویرسازی پر رنگ و لعاب آنها از واقعیتها رفت؛ آن هم در شرایطی که هر کدام از آنها به واسطه حضور پررنگ در شبکههای اجتماعی بر طیف وسیعی از مردم اثرگذار هستند. برای مقابله با جبهه رسانه جریان لیبرال و غربگرا و لشکرسلبریتیهای وابسته میبایست به نیروی انسانی و تجهیزاتی همتراز مجهز شد.
تجربه وقایع سرنوشتساز مثل انتخابات ریاست جمهوری 96 در این رابطه بسیار درسآموز است؛ یادآوری آنچه در بحبوحه تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری گذشت، نشان میدهد هر چقدر دست جریان غربگرا در استفاده از سلبریتیهای تاثیرگذار برای جلب نظر قشر خاکستری پُر است، جبهه انقلاب از حمایت چهرههای هنری با نفوذ و افراد صاحبنام بیبهره است.
بنابراین به نظر میرسد در حال حاضر آنچه بیش از هرچیز مورد نیاز جبهه رسانهای انقلاب است، نهضت برندسازی شخصی (Personal branding) به مثابه حلقه وصل بین خواص فرهنگی – سیاسی دلسوز و انقلابی و قشر تاثیرپذیر در جامعه است.
برندسازی شخصی پروسهای است که به جبههای عمل کردن و صبور بودن نیاز دارد چرا که یک فرد (هر چقدر هم که دارای شرایط لازم و ویژگیهای خاص باشد) برای مطرح شدن نیاز به حمایت رسانهای دارد و برای جلب اعتماد عمومی نیاز به زمان.
خوشبختانه در سالهای اخیر چهرههای درخوری در جبهه رسانهای انقلاب در حال تبدیل شدن به برند رسانهای هستند اما باید توجه داشت که با یک گل بهار نمیشود و در جنگ گسترده شناختی که درگیر آن هستیم هر چه بر استعداد نیروهای حاضر در میدان بیفزاییم، بازهم کم است.