محمدرضا انیسی آرانی: تهاجم فرهنگی، پدیدهای نسبتا جدید است و قدمت آن از روزگار فراگیر شدن استعمار فراتر نمیرود؛ زمانی که مبلغان، پیشاپیش سربازان استعمار، سرزمینها را در مینوردیدند و با تبلیغ رهنمودهای به ظاهر دینی، زمینه را برای فراموشی فرهنگ اصیل و تزریق خودباختگی فراهم میکردند.
جهان منفعل
در زمانه کنونی، با سلطه رسانهای غرب، تهاجم فرهنگی شکلی پردامنهتر به خود گرفته و فرهنگ اباحهگری لیبرالیسم شیوعی سراسری پیدا کرده است. تا جایی که حتی بسیاری از اندیشمندان در جوامعی که صاحب فرهنگ اصیل هستند، در مقابل غرب رویکردهای انفعالی به خود گرفته و در برابر هیمنه خودساخته آن، دچار خودباختگی شدهاند.
همانند فرهنگهای اصیل جهان، ایران نیز با این هجمه مواجه بود و از ابتدا تهاجم فرهنگی در لباس غربزدگی و به عنوان همزادی برای روشنفکری زاده شد. در واقع از همان روزهای اولی که پای ایرانیها به فرنگ باز شد و متمولان و درباریان قاجاری به اروپا رفتند، این ذهنیت در آنان شکل گرفت که تنها راه پیشرفت، کنار گذاشتن دین و رها کردن فرهنگ اصیل ایرانیاسلامی و «غربی شدن» است.
دروغهای قشنگ
در مورد تهاجم فرهنگی، آن چیزی که میتواند مورد توجه قرار گیرد، معرفی انحراف، در قالب الفاظ و نمایشهای موجه و جذاب است... و مشکل اصلی فرهنگهای اصیل با غرب، همین است. مثلا غرب، انسان را به منفعتطلبی و خودخواهی میکشاند و دنیا را در نگاه او همه چیز مینمایاند و این انحراف را، با دروغ و ظاهرسازی، صحیح نمایش میدهد. در این جاست که تعامل فرهنگی با غرب، رنگ تهاجم به خود میگیرد و باورهای اصیل و ریشهدار به نحوی متزورانه، دستخوش انحراف میشود.
اما اکنون که غرب با این دستگاههای عظیم به تهاجم فرهنگی دست زده و به دنبال غلبه بر تمام فرهنگها و جهانیسازی فرهنگی و اقتصادی است، ما چگونه باید رفتار کنیم تا اصالت و هویت خود را نبازیم؟
تهاجم در مقابل تهاجم
در مقابل دشمنی که با تمام قدرت در مقابل ما صفآرایی کرده است، نمیتوان به زبان دفاع و تسلیم سخن گفت. اگر این گونه باشد، به نرمی و آهستگی، سنگرها یکییکی در غفلت ما از دست میرود و ما زمانی به خود میآییم که همه چیز از دست رفته باشد.
در مقابل تهاجم فرهنگی، موضع نرم و شعارهای «خیرخواهانه» کاربردی ندارد. اگر در «جنگ نرم» هستیم، راهکارهای جنگی نیاز است، نه فعالیتهای انفعالی. از این رو نباید فریب نظریات پر زرق و برق غربیان را خورد. چون علیرغم آن که برای آن فلسفهها میبافند و کتابها مینویسند و کرسیهای علمی اختصاص میدهند، در عمل، هرگز آن را عملی نمیکنند و فقط آن را دستاویزی میکنند برای عقب نگه داشتن ذهنهای تابع غرب. شاید در دنیای امروز دیگر شکی برای کسی نمانده باشد که «حقوق بشر» یا «هنر برای هنر»، فقط شعارهایی رنگ و رو رفته است که حتی خود غربیان نیز آنها را هیچ میانگارند. ولی باز هم در کشورهای دیگر، کسانی پیدا میشوند که برای گرفتن ژستهای روشنفکرانه و گفتن حرفهای ساختارشکنانه، به این «تهیهای انتزاعی» دست مییازند.
به هر حال، ما اکنون که در فضای جنگ و جدال هستیم، باید به غرب هجوم ببریم و با آن به صورت تهاجمی رفتار کنیم. ما با وجود سرمایههای عظیم تاریخی و اعتقادی خود، میتوانیم پایههای ایدئولوژی غرب را متزلزل کنیم و آن را از درون فرو ریزیم. میتوانیم چیزهایی را که غرب برای خود هنر میداند و به آنها افتخار میکند، مورد بحث قرار دهیم و به جای تسلیم شدن در برابر آن، ماهیت و واقعیت آن را به رخ جهان بکشیم و پوچی آن را نشان دهیم. دنیاگرایی و منفعتطلبی، که اصلیترین و ریشهایترین پایهی ایدئولوژی غربی است، با اندکی روشنگری، به راحتی فرو میریزد. مهم این است که خود را باور داشته باشیم و آن چه را از خود داریم به خوبی نمایش دهیم.