به گزارش حلقه وصل: امروز همزمان است با سالگرد شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به دست تروریستهای آمریکایی. سرداری که برای خدمت به مردم و مظلومان زمان و مکان نمیشناخت و هر جایی و هر زمانی مردم نیاز به یاری داشتند با سرعت در آن منطقه حاضر میشد و همین روحیه در کنار تفکرات این سردار بزرگ موجب شده بود نه تنها مردم کشورمان بلکه میلیونها نفر از مردم در کشورهای مختلف به این سردار بزرگ عشق بورزند.
امروز به مناسبت سالگرد شهادت حاج قاسم به بیان خاطراتی از سیدالشهدای محور مقاومت میپردازیم.
روایت حاج قاسم از یک اتفاق مهم در دفاع مقدس
سردار سلیمانی در بخشی از خاطرات خود درباره یک اتفاق مهم در دوران دفاع مقدس میگوید: {روز سوم چهارم عملیات بیتالمقدس} ساعت هشت صبح وارد کانال شدیم. کانالی بسیار بزرگ با ارتفاع تقریباً دو متر و عرض دو متر که پر از «مین» بود.
من به برادر منصور جمشیدی گفتم: «مواظب باش پایت روی مین نرود.» جای چنگکهای بیل که زمین را برداشته بود، فاصله بین دو ناخن بیل یک مقداری بلند بود. ما روی همین زمینهای بلند حرکت میکردیم. سفت بود و احتمال میدادیم که مین زیر این خاکها نباشد. بقیه دو طرف کانال پر بود از مینهای والمر و مینهای گوجهای. در آنجا شناسایی داشتیم.
در انتهای کانال، یک سنگری نمایان شد. چون کانال مستقیم بود، ما سنگر آنها را میدیدیم و آنها ما را میدیدند. چارهای جز این نبود.
عراقیها یک خاکریز یو شکلی داشتند، با فاصله صد متری این سنگر، تقریباً سی تا چهل متر پشت خاکریز یوشکل عراقیها بودند. دیدیم چند تا نیروی عراق بالای خاکریز نشستهاند و با هم حرف میزدند. ما دیدهبانی را انجام دادیم. دیدیم محور بسیار خوبی برای عملیات است.
قرار شد جمشیدی قلاب بگیرد و من آویزان از روی دستهایش بالا بروم، نگاه کنم. در حین صحبت بودم، ناگهان صدای یک انفجار شنیده شد پای جمشیدی رفت روی مین. سریع پای او را بستم و او را روی شانهام انداختم.
چون محل حادثه با خط خودمان خیلی فاصله داشت. برادرها فکر میکردند من موجی شدم دویدند من را گرفتند و کنار تخت آوردند. بهشان گفتم: «فلانی آن جا مانده.» رفتند او را آوردند.»
وقتی تو را واجبالقتل میدانند دیپلماسی راهکار نیست
شهید حاج قاسم سلیمانی در بخشی از خاطراتش درباره حضور ایران در سوریه و مقابله با داعش، میگوید: پدیده تکفیر به شکل عام و خاص آن داعش در تاریخ جهان یک پدیده کم نظیری از نوع جنایت بوده است. جنایتهای عجیبی که من فکر نمیکنم هیچ یک از تلویزیونها و رسانههای دنیا بتوانند آن چیزی که خود داعش تصاویری که از نوع جنایت خود انجام داده است منتشر کنند.
شما یک نمونه را دیدید که یک طفل را در شرق حلب سر بریدند این سر بریدن دیدن عجیبی داشت. با خنده، مثل تفریح، از طفل سوال میکردند سرت را ببریم یا با تیر تو را بکشیم؟ و سر این طفل را بریدند.
چرا ما در بعد حکومتی تصمیم گرفتیم در مقابل چنین حوادثی بایستیم؟ چرا در سوریه وارد شدیم؟ چرا در عراق وارد شدیم و کمک کردیم؟ چند مسئله وجود دارد که اینها حلش از راه دیپلماتیک و دیپلماسی غیر ممکن است یعنی میخ دیپلماسی با هر چکشی به این سنگ سخته این موضوع فرو نمیرود.
وقتی که منطق طرف مقابل این است که شما از نظر دینی واجبالقتل هستی و کشتن تو و هرچه میزان بیشتر کشتن تو بهشت را بر او واجب میکند، برای کسی که تو را واجبالقتل میداند، آیا امکانی برای دیپلماسی وجود دارد؟ اینجا جهاد میخواهد.
حاج قاسم از شهیدی میگفت که مثل شمشیر فرود میآمد
حاج قاسم درباره شهید عماد مغنیه در خاطراتش میگوید: عماد مغنیه شخصیتی بود که ممکن بود وقتی با شما نشست و برخاست داشته باشد، بخورد، بیاشامد و زندگی عادی داشته باشد؛ ولی هیچ یک از مادیات محور تعلق او نبود. کسی که شهادتش بهت بزرگی در عالم اسلامی به وجود آورد. من بعد از ارتحال امام، در بین شخصیتهای غیر روحانی، ندیدم شخصیتی مثل عماد که اندوهی با شهادتش در عالم اسلامی به وجود آورد.
عماد شخصیتی بود که همه سرویسهای جاسوسی غرب و بعضاً عرب و رژیم صهیونیستی مشترکاً او را تعقیب میکردند و بیست و پنج سال، پیوسته همه اقدامات آنها را نقش بر آب کرد. از او شناخت دقیقی داشتند لذا از او با عبارتهای بلندی یاد کردند.
کسی که گروههای فلسطینی را با مرکز مقاومت اتصال داد و «یاسر عرفات» را برای اولینبار به ایران آورد، عماد مغنیه بود. او حماس را قدرت داد و جبهه خلق برای آزادی فلسطین را فعال کرد و این تفکر توانست غزه را به یک دژ تسخیرناپذیر تبدیل کند.
عماد مغنیه مثل شمشیر فرود میآمد و مثل شبح ناپدید میشد. او علیرغم این خصوصیات تبعیت عجیبی از آیة الله نصرالله داشت.
ماجرای آخرین عکس یادگاری ۲ فرمانده مقاومت
سردار سلیمانی در بخشی از خاطرات خود درباره شهید حاج حسین همدانی و نحوه اطلاع ایشان از شهادتش میگوید: «من رفتم خدمت آقا برای مجوز کاری که ایشان (شهید حسین همدانی) میخواست انجام بدهد. برای این رفته بودم مجوز بگیرم. چون آن وقت ما هنوز مجوز این که پاسدار داخل میدان ببریم نداشتیم.»
آخرین لحظهای که من شهید همدانی را دیدم، تقریباً چند ساعت قبل از شهادتش بود. یک حالت جوانیای در او دیدم. من در آن لحظه آخر که شهید همدانی را دیدم، یک لحظه تکان خوردم. بعداً فهمیدم که او از شهادتش مطلع بوده است.
آن جا با خنده به من گفت: «بیا با هم یک عکسی بگیریم. شاید این آخرین عکس من و تو باشد.» او خیلی اهل این کارها نبود که به چیزی اصرار کند و بخواهد مثلاً عکسی بگیرد؛ چه خودش، چه با کسی. وقتی این حرف را زد من تکان خوردم.
خواستم بگویم شما نروید. از همان جایی که او میخواست برود، من داشتم برمیگشتم؛ ولی یک حسی به من گفت خب، چیزی نیست، خبری نیست. لذا چیزی به او نگفتم.
وقتی که این حالت را در شهید همدانی دیدم، این شعر در ذهنم آمد: «چون رهد از دست خود دستی زند/ چون جهد از نفس خود رقصی کند» من این دست رقص را در او دیدم. این حالت پرواز را، این حالت اشتیاق را، این حالت عروج را.
روایت حاج قاسم از نماد دموکراسی غربیها در غزه
سیدالشهدای محور مقاومت در بخشی از خاطرات خود مطالبی در مورد شکستناپذیری انقلاب اسلامی، توجه به ولایت فقیه و نوع دموکراسی در غزه عنوان کرده است.
حاج قاسم میگوید: یقین بدانیم این انقلاب شکست ناپذیر است. ماها امتحان می شویم. تحلیل های غلط نکنیم. خودمان را با تحلیلهای بیخودی سرگرم نکنیم. بنای الهی این است که این انقلاب بماند و پیروز بشود. این بنای الهی است.
همه این فشاری که روی ما هست، برای این است که ما را از این خروش برگرداند. همه فشار برای این است. نگاه کنید به دنیا. ببینید دموکراسی دنیا را. ببینید آمریکا را در عراق، آمریکا را در افغانستان، ببینید مسلمانها را در غزه، این دنیای آنها است. این دموکراسی آنها است.
من به برادران عزیز جوان خودم میگویم کار هم ندارم کسی حرف من را قبول دارد یا ندارد. بعضی از اصول برای ما مهم هستند، بعضی اصول نیستند، فروعاند. حزب و جناح فرع است، اصل ولیفقیه است. اصل، جمهوری اسلامی است. اصل نظام اسلامی است. این جا، جایی است که اگر به خطر افتاد، اگر کسی با آن مواجه شد، ما با جانمان با او مواجه میشویم.
اصول خیلی طول و عرض گستردهای ندارد. همین چندتا است. اصلِ اساسی نگاه دارنده این نظام ولی فقیه است. این برای ما مثل قرآن ناطق است. با جانمان، با خونمان، در همه آحادمان از آن دفاع میکنیم. جانمان را میدهیم و هزاران بار میدهیم.
حاج قاسم چگونه دست مردم را در بحرانها میگرفت؟
در ادامه این گزارش قصد داریم به مردمی و دستگیر بودن حاج قاسم از مردم بپردازیم.
مردمی بودن را شاید بارها و بارها شنیده و به روشهای گوناگون دیده باشید اما آنچه که این کلمه را منحصر به فرد میکند معنا یافتن این کلمه در کنار نام حاج قاسم است، او این کلمه را طوری جلوه داد که شاید متفاوت از معناهای دیگرش بود، حاج قاسم مردمی بودن را با فدای جان و مال خویش هم به ملت ایران و هم به مردم آزاده جهان آموخت. نمونهای از دستگیری حاج قاسم از مردم را در ادامه میخوانید:
حاج قاسم خود را زودتر از تمام مسئولان به بم رساند
ابراهیم شهریاری، همرزم و یار قدیمی شهید حاج قاسم سلیمانی میگفت: بعد از زلزله سال ۸۲ بم که در ساعت ۵ صبح رخ داد، حاجی چند ساعت بعد از زلزله در بم حاضر بود، زلزله که در ساعت ۵ صبح اتفاق افتاده بود، حاجی قبل از ساعت ۱۰ صبح در فرودگاه بم بود؛ وقتی که هنوز نه وزیر و استاندار و نه هیچ مسئول دیگری به آنجا نرفته بود.
جالب است بدانید در آن مقطع، حاج قاسم در مأموریت خارج از کشور بود و در بازگشت به کشور، به محض اینکه در فرودگاه تهران از ماجرای زلزله بم باخبر شد، خودش را به این منطقه بحرانزده رساند. هیچکس دیگر غیر از حاج قاسم این کار را نمیکرد.
همان حضور حاجی در آن شرایط، ورق را برگرداند و باعث شد فرودگاه بم راه بیفتد و عملیات امدادرسانی به زلزلهزدگان سرعت بگیرد.
حاج قاسم شخصیتی بود که از بحرانها، فرصت میساخت
با نگاه به برخی از رشادتهای حاج قاسم در حل مشکلات مردم میتوان گفت، او شخصیتی بود که از بحرانها، فرصت میساخت، به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، سردار سلیمانی توأمان هم به وظیفهای که در قبال ملت ایران بر عهده داشت عمل میکرد و هم به وظیفهای که در قبال امت اسلامی داشت.
شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در ۱۳ دی ۱۳۹۸ در حمله تروریستی پهپاد آمریکایی به خودروی حامل وی در نزدیکی فرودگاه بغداد به همراه چند تن از یاران با وفای خود از جمله شهید ابومهدی المهندس، معاون حشد الشعبی بسیج مردمی عراق، به شهادت رسید.
وزارت دفاع آمریکا با صدور بیانیهای، اعلام کرد که این حمله به دستور دونالد ترامپ، رئیسجمهوری وقت ایالات متحده، انجام شده است.
به هر ترتیب، سخن گفتن از مردی که بیش از نیمی از عمر 40 ساله خدمت خود را در گمنامی و مجاهدتهای خاموش گذرانده کار آسانی نیست.
سالها باید بگذرد تا کسانی پیدا شوند و بتوانند برخی از نقاط ناشناخته کارنامه درخشان این ژنرال 63 ساله جهان اسلام را برای افکار عمومی آشکار کنند تا شاید از آن طریق بهتر بدانیم حقایق پنهان از مجاهدتهای این فرمانده محبوب را درک کنیم.