
۱- سکولاریسم در معنای دقیق و روان عبارت است از: «حاکمیت ارزشها و قواعد غیر دینی بر جامعهای که دین در آن محترم اما محدود به حوزه شخصی است!» به بیان دیگر اگر در جامعهای دین محدود به مناسک و باورهای شخصی شود و در سطح جامعه و امور اجتماعی، سیاسی و …. تمایلات و رای و نظر افراد (به جای نظر شرع و دین) حاکمیت یابد آن جامعه سکولار شده است هر چند دین در آن جامعه محترم شمرده شود و حتی جامعه از دین بهره های معنوی و روحی ببرد.
بهترین مثال برای چنین جامعهای آمریکاست! اکثریت مردم آمریکا در کلیسایی عضویت دارند و عمومأ یکشنبهها به کلیسا میروند و آرامش روحی را در پناه معنویت کلیسا و کمک به امور خیریه و …. جستجو میکنند اما در آن دیار دین محدود به همین حدود است و آنچه بر جامعه آمریکا حکم میراند خواست انسانهاست (و نه احکام خداوند!) و البته در این جامعه دین مقدس و محترم است اما در محدوده شخصی و کسی توقع ندارد که جامعه بر اساس کتاب مقدس اداره شود .
۲- یگانگی دین و سیاست و اولویت و تقدم دین بر سایر مدعیان اداره جامعه، از اصول انقلاب و نظام جمهوری اسلامی است و به تعبیر حضرت امام(س) فلسفه انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی اداره جامعه بر اساس احکام الهی است و این دقیقأ نقطه مقابل سکولاریسم است و دقیقأ به همین دلیل است که بسیاری از اندیشمندان مغرب زمین از جمله آنتونی گیدنز (از چهرههای شاخص جامعهشناسی معاصر) و الوین تافلر (نظریهپرداز رسانه) انقلاب اسلامی را نقطه آغاز شکست سکولاریسم در جهان امروز توصیف کردهاند .
۳- جهان امروز جهان سکولاریسم است و آنچه بر همه جای جهان سیطره پیدا کرده تفکر محوریت انسان و حق تسلط او بر جهان است و طبیعی است که در چنین جهانی دین و احکام الهی جایگاهی جز حاشیه (آن هم در حد یک امر شخصی و آرامش بخش) پیدا نخواهد کرد و به همین دلیل است که حتی در کشورهای مسلمان نشین (که بنا به غلط مصطلح، آنها را اسلامی مینامیم) احکام اسلامی به عنوان قانون اجرا نمیشود و حتی در کشورهای مانند عراق (که اکثریت مردم آن مسلمان و اهل شریعتاند) حجاب امری شخصی است و فروش مشروبات الکلی بنا به قانون آزاد است و بر اساس قانون افراد را نمیتوان به دلیل شرب خمر یا بیحجابی مواخذه و مجازات کرد! (و آنانی که به شهرهای مختلف عربستان سفر کردهاند هم میدانند که با وجود تمام ادعاها در این کشور رعایت حجاب الزامی نیست میتوان زنان بیحجاب را در شهرهایی مانند طائف، ریاض و …. مشاهده کرد) در چنین جهانی، جمهوری اسلامی ایران یگانه کشوری است که با هدف اجرای احکام الهی و سیطره شریعت و دیانت بر جامعه و تطبیق جامعه با دین تأسیس شده و قانون اساسی آن نیز بر همین مبنی تنظیم شده و همین امر مبنای بسیاری از عداوتهای بینالمللی با نظام اسلامی ایران بوده و خواهد بود.
در حقیقت بسیاری از هزینههایی که در طول سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا کنون بر کشور ما تحمیل شده به همین جهت بوده و اگر نظام ما اصراری بر اجرای شریعت و حاکمیت دین برجامعه نداشت بسیاری از دشمنیها علیه جمهوری اسلامی شکل نمیگرفت و نیاز به یادآوری نیست که این مهم (پذیرش سیطره دین بر جامعه) انتخاب مردم مسلمان ایران بوده و بر مبنای ایمان و اعتقاد آنان رخ داده و هزینههای آن (اعم از جنگ و تحریم و …) را با روی گشاده پذیرفتهاند. در چنین شرایطی اگر مواردی از بیاعتنایی به احکام شریعت و قواعد دینی در سطح جامعه و حتی عرصه تحت نظارت حاکمیت مشاهده شود چه باید گفت؟ آیا منطقی است که کشور و ملت مسلمان ایران دشمنیهای جهان سکولار را به دلیل تصمیم به اجرای شریعت در جامعه تحمل کند اما در عمل شاهد اجرای شریعت در جامعه نباشد؟ آن هم در حوزههای تحت تسلط حکومت اسلامی؟
۴- مدتهاست که شاهد استفاده ابزاری از زنان و دختران در پیامهای بازرگانی سیمای جمهوری اسلامی هستیم! آن هم در حالی که قوانین و آئیننامههای موجود (حتی آئیننامه داخلی صدا و سیما در حوزه آگهیها) استفاده ابزاری از زنان و کودکان را در پیامهای بازرگانی ممنوع کرده اما این امر زشت، غیر اخلاقی و غیر شرعی مدتهاست که در سیمای جمهوری اسلامی شیوع یافته و به امر عادی و عرفی بدل شده و از آنجا که این رویداد به صورتی گام به گام و تدریجی صورت گرفته توجه چندانی را به خود جلب نکرده است!
دقت و تأمل کوتاهی در آگهیهای پخش شده از سیما ثابت میکند که در اکثریت این پیامهای بازرگانی، حضور زنان و دختران جوان با پوشش و آرایشهای جذاب و خاص (که مصداق بارز تبرج محسوب میشود) بسیار پر رنگ و محوری است و از تبلیغ در و پنجره گرفته تا آگهی مواد خوراکی و پوشاک و ….. را شامل میشود! توسل به جاذبههای جنسی زنان برای فروش کالا و خدمات یکی از قدیمیترین مصادیق استفاده ابزاری از جنس زن و قربانیکردن اخلاق و عفت عمومی در پای سرمایهداری و سودپرستی است. این پدیده یکی از نمادهای شاخص تمدن غرب است و رواج آن در رسانه ملی تنها نظام دینی جهان به معنای تسلیم شدن در برابر این نماد تمدن غرب و کنار گذاشتن تبعیت از دین در این عرصه مهم فرهنگی است.
متاسفانه عادی شدن این فاجعه و تخلف فرهنگی در سیمای جمهوری اسلامی باعث شده تا فضاهای تبلیغاتی شهری و نشریات نیز در استفاده ابزاری و جنسی از زن برای تبلیغات تجاری، دوشادوش رسانه ملی وارد عمل شده ودر زدن چوب حراج به عفت عمومی با هم به رقابت برخیزند. در همین مسیر باید به رواج تبرج در میان اغلب مجریان و بازیگران مونث سیما اشاره کرد. این روند که از دو دهه پیش آغاز شده بود در این روزها به اتفاقی روزمره و عادی در فضای رسانه ملی تبدیل شده تا جایی که دیگر به چشم هیچکس نمیآید (نه متولیان صدا و سیما و نه عمده مخاطبان سیما!) و برای فهم میزان این فاجعه تنها راه ممکن مقایسه پوشش و آرایش مجریان و بازیگران مونث در برنامههای دهههای شصت و هفتاد سیما با وضعیت پوشش و آرایش فعلی اکثریت مجریان و بازیگران سیمای جمهوری اسلامی است. در این میان نحوه نگرش عموم جامعه به صدا و سیما نیز مزید بر علت است چرا که در نظر این عده برنامه های سیما و هنجارهای حاکم بر آن اسلامی و مورد تایید نظام است و عملا به مثابه شاخص و ملاک مورد استناد اکثریت فوق الذکر قرار میگیرد و عملا سکولاریسم جاری در این بخش برنامههای سیما به جامعه و به خصوص نسل جوان سرایت میکند. از آنجا که پوشش و آرایش اغلب مجریان و بازیگران زن سیمای جمهوری اسلامی مصداق تبرج به شمار میآید لذا نباید از اطلاق مفهوم سکولار به فضای حاکم به این عرصه برآشفت. چرا که هیچ نگرش فقهی شاخصی، تبرج موجود در برنامههای سیما را تایید نخواهد کرد، در حالی که این سبک پوشش و آرایش بر اساس عرف موجود در جامعه امری مورد پذیرش و مقبول است و سکولاریسم چیزی جز اولویت دادن به نظر عرف (و کنار گذاشتن نظر شرع) نیست. لازم به ذکر است که این روند به دلیل تدریجی وگام به گام بودن به چشم نیامده و حتی در منظر بسیاری عادی و طبیعی جلوه کرده ، و مخالفت خاصی را برنیانگیخته است.
۵- متاسفانه باید پذیرفت روند سکولارشدن در عرصه سینما و تئاتر و موسیقی بسیار شدیدتر و سریعتر از برنامههای رسانه ملی رخ داده تا آنجا که با حمایت و پشتیبانی وزارت ارشاد فیلمهایی مانند «پنجاه کیلو آلبالو» و «سلام بمبئی» مجوز ساخت و اکران پیدا کردهاند (و فضای غالب سینمای ایران به سمت و سوی تولید و اکران چنین آثاری سوق یافته است). بررسی رخنهگاههای سکولاریسم در نظام جمهوری اسلامی نشان میدهد که در دو دهه اخیر جمعی ازمعتقدان به این تفکر با نفوذ به بدنه مدیریتی نظام و با راهبرد حرکت آهسته و پیوسته و بدون جلب توجه حامیان نظام اسلامی، بخشهای فرهنگی نظام را به آفت سکولاریسم آلودهاند و با کاهش حساسیتهای مومنان به اسلام و نظام حرکت خود برای خالیکردن نظام اسلامی از درون و تبدیل آن به یک پوسته ظاهری و خالی را آغاز کرده و به موفقیتهایی نیز رسیدهاند و اگر وفاداران به نظام و انقلاب امروز را برای نجات اسلام و نظام از شر این آفت مخرب غنیمت نشمرند به احتمال بسیار دیگر فردایی در کار نخواهد بود!