
سرویس پرونده: استاد رحیمپور ازغدی، سینمای قهرمانمحور را مسئله بسیار مهمی دانست و گفت: سینمای قهرمانمحور ممکن است از چند جهت با سینمای مکتبی و دینی-توحیدی درگیر شود. چون همه ارزشهای سینمای دینی-توحیدی حول محور خدا متمرکز است و سوال این است که آیا این سینما میتواند نوعی قهرمانمحوری یا قهرمان بشری را محور داستان قرار بدهد؟ من برخلاف برخی دوستان معتقد هستم که همه ژانرهای سینمایی قابل تقسیم به الهی و مادی هستند؛ سینمای تخیلی، جنگی، عشقی، کمدی، داستانی، مستند. چون در تعلیم و تربیت اسلامی و آموزههای قرآنی ما هم از عناصری مانند ترس، امید، رقابت، حتی استفاده از داستان نه فقط عشقی، بلکه جنسی و... استفاده شده است و قرآن این بخش از واقعیت را به حقیقت گره زده است.
در ادامه رحیمپور ازغدی با مطرح کردن این سوال که آقا هنر قهرمانمحور با هنر توحیدی منافات دارد یا نه، افزود: پاسخ این سوال به پاسخ یک سوال دیگر گره خورده است و آن این است که زمانی کسانی گفتند بیچاره ملتی که قهرمان ندارد، کسان دیگری در جواب اینها گفتند که بیچاره ملتی که احتیاج به قهرمان دارد. سوال این است که کدام یک از این جملات درست است و کدام یک از این دو ملت بیچارهترند؟ بعضیها به اولی و بعضیها به دومی معتقداند. من میگوییم هر دوی اینها درست است اگر در جای درست خود مصرف شوند. جمله اول به این معنا درست است که هیچ الگویی ندارد، به هیچکس و هیچچیزی نمیتواند مطمئن باشد، اعتماد، یا افتخار کند. بنا به روایتها، از شخص و جامعهای که به خودش احترام و شانیتی قائل نیست و خودش پیش خودش حقیر و پست است، باید بترسید. چون اینها ممکن است تن به هر پستیای بدهند. پس به این معنا بیچاره ملتی که قهرمان ندارد.
وی در تشریح جمله بیچاره ملتی که احتیاج به قهرمان دارد، اضافه کرد: قهرمانسازی و قهرمانتراشی از ملتی که قهرمان نیستند و تشکیل سرابی که ملت، سراب را با آب اشتباه بگیرند، برای جامعهای است که قهرمان و قهرمانسازی برای او با هدف مسئولیتگریزی صورت میگیرد. ملتی که هیچکاری ازش برنمیآید و نمیخواهد کار کند، برای تزریق یک آرامش کاذب به وجدان نداشته خودش در رویاها همهچیز را به قهرمانهای تراشیده شده موکول میکند. پس ملتی که احتیاج به قهرمان دارد؛ یعنی ملتی که خودش قهرمان نیست و نمیخواهد هم که قهرمان باشد.
ازغدی در ادامه محور بحث خود را بحث بر سر قهرمانشناسی و قهرمانتراشی دانست و در تشریح این دو واژه گفت: قهرمانشناسی، الگویابی و جهتشناسی است. قهرمانتراشی، قالب کردن بدلیجات بهجای اصل است. درباره این دو مدل، چند نکته قابل بیان است. یک بخش مهمی از مقوله قهرمانسازی و قهرمانتراشی به مفهوم اسطوره و اسطورهسازی برمیگردد. مقالات تحقیقی خوبی راجعبه اسطورهسازی در سینما نوشته شده است. بخصوص اسطورههای صهیونیستی که بخش اعظمی از سینمای هالیوود را گرفته است.
ازغدی ضمن تشریح قهرمان و قهرمانسازی در جدال بین سنت و مدرنیته بیان داشت: امروز سینمای سکولار شصتهفتاد سال است که وجه قالب سینمای جهان است. اینها میگویند ما دیگر از عصر سنت وارد عصر مدرنیته شدیم و قهرمان برای عصر سنت بود و مدرنیته قهرمان ندارد. درحالیکه دقیقا میدانستند در سینمای سکولار دارند قهرمانسازی میکنند، منتها جا و اسم قهرمانها عوض شده است. مثلا اگر در سنت دینی چهرههای مذهبی اسطوره بودند، حالا اسطورههای مدرن و جدید مادی را تعریف کردند. پس امروز هم اسطورهسازی بهجای خودش محفوظ است، منتها اسطورههای شرکآمیز و خرافی –چه از نوع مذهبی و چه از نوع غیرمذهبی- تبدیل به اسطورههای الحادی و خرافی جدیدِ مادی شدهاند. بنابراین جابهجایی قهرمانها صورت گرفته، قهرمان حذف نشده است.
او با بیان اینکه بشر به یک معنا احتیاج به قهرمان دارد و اگر قهرمان نداشته باشد آن را حتما میسازد، آن معنا را اینگونه شرح داد: اگر قهرمانان باارزش نباشند، قهرمانان بیارزش ساخته میشوند. افراد در نوع تفسیری که از این احتیاج ارائه میدهند اختلاف دارند. ممکن است منشا آن را نگاه اساطیری و خرافی بدانند، یا منشا این نیاز را نیاز به الگو بدانند. هر جا صحبت از هدفی است، حتما صحبت از جهتی است. هر جا جهت هست، تکامل معنا پیدا میکند و مسیر هست. هر جا مسیر هست، مقدم و مأخر هست. هر جا تقدیم و تأخیر است، مقدم برای موأخر قهرمان است. در این بین اگر قهرمانمحوری به مفهوم شخصپرستی و شخصیتپرستی باشد؛ یعنی توقف در قهرمان. در اینجا اگر صفات درستی هم به قهرمان نسبت داده شده باشند، باز این قهرمان ضدتکامل است.
استاد رحیمپور با بیان این سوال که سینمای دینی-توحیدی قهرمان دارد یا ندارد، گفت: قهرمان دارد و ندارد. قهرمان دارد و قهرمانش در اوصاف انسانی و الهی است تا به مخاطب بیاموزد که این راه رفتنی است، من رفتم، تو هم میتوانی و اینگونه میشود این راه را رفت. اما اگر قهرمانی به معنای اصالت نفسانیت، شخصپرستی، شخصیتپرستی و توقف در اشخاص باشد، این مفهوم کاملا ضدتوحیدی است.
وی این هشدار را به علاقمندانِ فیلمسازی دارد که دقت کنند این صفات هستند که قهرمان میسازند و قهرمان میسوزانند، بیان داشت: فرزند حاتم طایی جزو مشرکین بود و قبیله او در جنگ شکست خورد و اسیر شد. خبر به پیامبر اکرم(ص) رسید و ایشان آمدند و عبای خود را پهن کردند و به فرزند حاتم طایی گفتند که بفرمایید. شما هر وقت میخواهید بروید، حتما وقتی بروید که راهزنها مزاحم شما نشوند و... فرزند حاتم پرسید که چرا به من این همه احترام میگذارید؟ فرمودند بهخاطر خصلت پدرتان که اهل سخاوت بود. پدرت ثروتمندِ مشرک بود، ولی مادی نبود. هرچه به دست میآورد را بین فقرا تقسیم میکرد و از خوراندن بیشتر لذت میبرد تا از خوردن. ما میخواهیم همه بشریت مثل پدر شما باشند و اگر پدرت مشرک نبود برایش طلب مغفرت و رحمت میکردم. این تفکیکی که رسول خدا(ص) بین صفت الهی حاتم، با فکر غیرالهی حاتم داشتند، تفکیک بین شرک و سخاوت بود که هر دو یک نفر بودند، ولی یکی از این صفات از انسان قهرمان میسازد و دیگری ضدقهرمان.
استاد ازغدی در ادامه به آسیبشناسی سینمای دینی و هنرمندان این عرصه پرداخت و گفت: متاسفانه سواد دینی و فلسفی هنرمندان ما خیلی ضعیف است. نسبت فقه با اخلاق، نسبت ظاهر و باطن شریعت، نقش عقلانیت، نقش عقل تجربی، ابزاری و معاش، تفاوت و نسبتشان با عقل معاد. اینها را خیلی از هنرمندان ما نمیدانند و بعد راجعبه عشق، خانواده، جبرگرایی و... حرفهایی میزنند، حرفهای بزرگ، حجیم، پرباد و تو خالی. گاهی فکر میکنند یک مفهوم صددرصد اسلامی را گفتند، درحالیکه یک کار غیر اسلامی است، یا یک مفهوم غیراسلامی را فکر میکنند که اسلامی است. باید فلسفه اسلامی حقوق و فلسفه اسلامی اخلاق را به اینها آموزش داد. چون اینها در عرصه سینما و هنر در مقولات اجتماعی و انسانیای وارد میشوند و اظهارنظر میکنند که ماهیت حقوقی و ماهیت اخلاقی دارند و چیزی درباره ماهیت این مقولات نمیدانند.
رحیمپور ازغدی در تشریح مصداقی آسیبهای موجود عنوان کرد: عمده کارهای ما کپیبرداری از شرق و غرب است و وقتی هم میخواهیم مذهبی شویم، تمام فیلم در مسجد، حسینه، شبیهخوانی و... میگذرد. از این فیلمهایی که در روزهای عزاداری میگذارند خیلی بدم میآید. چون کل فیلم در حسینه میگذرد و خیال میکنیم که فیلم ما مذهبی است. خیال میکنیم مذهب دکانی در عرض سایر دکانهاست. نمیفهمیم که مذهب در تعریف اسلامی سبک زندگی است و نوری است که از بالا میتابد و مسیر را برای ما روشن میکند. ما باید فرق بین بازار اسلامی و غیراسلامی، خانواده اسلامی و غیراسلامی، معاشرت اسلامی، غذاخوردن، الگوی مصرف، تفریح و... اسلامی را بیان کنیم. فیلم دینی بیان اینهاست که یک بخش آن هم در حسینه و مسجد میگذرد. الان کل سینمای دینی ما شده شبیهخوانی و پای دیگ وایسادن. درصورتیکه همهچیز در عالم نشانه جلال و جمال خداست و سوژههای و موضوعاتی که به آنها میپردازیم، باید نسبتش با خدا معلوم شود. خداوند مقدس است و وقتی از زاویه نسبت همهچیز با خدا نگاه کنیم، همهچیز مقدس است و ما باید از این زاویه قهرمان بسازیم.