حلقه وصل: علی نادری/ قبلا از بچه ها ماجرای ساخت مستندی از یهودیان اروپا را توسط بچه های آرمان مدیا شنیده بودم، اما هفته گذشته بود که حسین شمقدری یک نسخه از مستند «متولد اورشلیم» را برایم ارسال کرد تا ببینم.
چند روز بعد هم اصرار که نظرت را درباره مستند بنویس. من هم اصرار کردم که نوشتنم به سود مستند نخواهد بود، و او اصرار بیشتر که حتما بنویس، پس می نویسم.
حس می کنم شمقدری و تیمش یک اصل مشترک دارند در آثاری که این سال ها ساخته اند، آنهم پرداختن به موضوعاتی است که در فضای رسانه ای کشور «خط قرمز» محسوب می شوند. در واقع نزدیک شدن به خطوط قرمز و «تابو»ها را باید شگرد شمقدری دانست. او و تیمش می دانند که نزدیک شدن به تابوها جذاب است و بحث برانگیز و کمک می کند به «دیده شدن» کارهایشان.
اما مساله دقیقا همین است، حس می کنم چندان مهم نیست که تکلیف این خط قرمز و مسائلی که حول آن باز می شود چه خواهد شد، و با چه ظرافت هایی اصطلاحا باید آنرا درآورد. در واقع حس می کنم اساسا نتیجه خیلی هم برای این تیم مهم نیست، مهم پرداختن به خط قرمز است.
نتیجه اش می شود بازکردن پرونده های تابو مانندی که وجود داشته و بی جواب گذاشتن هزاران سوال و مساله و یا حتی پاسخ غلط به برخی از سوالات و مسائل. اینرا در سه گانه انقلاب جنسی هم می شد به خوبی پیدا کرد.
در واقع چه در آن سه گانه و چه در متولد اورشلیم، آنها نمی دانند که چه می خواهند بگویند. به حرفی که می خواهند بزنند فکر نکرده اند، صرفا سوالاتی دارند، آنها را مطرح می کنند، وبه سطحی ترین وجه پاسخش را ارائه می کنند و تمام. پاسخ هایی ساده برای مسائل و سوالاتی پیچیده. غافل از آنکه اگر اینقدر پاسخ ها آسان بود، دیگر آن امور به «مساله» تبدیل نمی شدند. همین موجب می شود که متولد اورشلیم هم تبدیل شود به یک مستند یهودی و حتی در مواردی صهیونیست!
مستند در ذات خود انگاره اصلی انقلاب اسلامی نسبت به اسرائیل را یعنی به رسمیت نشناختنش را نفی می کند. مستند یهودیان صهیونیست را به رسمیت شناخته است، و دارد درباره گفتگو با آنها سخن می گوید. مستند به زبان بی زبانی ورزشکارانی که مقابل اسرائیلی های به میدان نمی روند را به چالش می کشد، و سوال می کند که اصلا چرا؟ معیارش هم کلی ترین معیار ممکن است«زور»! نه حرفی از ایدئولوژی هست و نه مبانی که انقلاب اسلامی درباره مسئله فلسطین با آنها حرکت کرده است.
حتی برای مسائل غیر ایدئولوژیک درباره فلسطین و یهودیان و صهیونیسم هم حرفی و پاسخی پیدا نمی کند. هولوکاست را طرح می کند اما برایش جوابی نمی دهد.
اینکه کشتار 6 میلیون یهودی افسانه است یا واقعیت در مستند جوابی مثبت می گیرد تا منفی. با اشاره هایی واقعی به خانواده هایی یهودی که می گویند در کشتارهای جنگ جهانی اغلب اعضای خود را از دست داده اند.
به خانه سرباز اسرائیلی جنگ 33 روزه می رود. به خانه رفتن یعنی صمیمیت، یعنی همدلی، با بچه های او بازی کردن، با همسرش گپ صمیمی زدن یعنی یکرنگی. این صمیمیت در دل تصاویر به رخ کشیده می شود و در نهایت فقط چند کلام در مذمت زور و حاکمیت زور در دیالوگ با او طرح می شود.
پرونده جشن پوریم باز می شود، اما بدون توضیح و ناتمام باقی می ماند، دقیقا آنچیزی که با آن یهودیت صهیونیست زیر سوال خواهد رفت، اما یک خواننده زن اسرائیلی که با داشتن کشور بعد از 2500 سال موافق است، و صرفا با سیاست های اسرائیل در مواردی مخالفت دارد، به قهرمان قصه مبدل می شود، او که با صدای حزین و کلام عبری اش، از ندای تاریخی یهود و سالیمون برای مخاطبان مستند می خواند.
اسم مستند هم جالب است، اورشلیم یا بیت المقدس؟ مستند خوانش یهودی را انتخاب می کند، اورشلیم، با تصاویری از دوربین اسرائیلی ها از بیت المقدس و با نوایی هزین و عبری که به یهود درباره خدا باوری هشدار می دهد آنهم با پس زمینه ای زیبا از عبادتگاهشان!
مستند یک صهیونیست افراطی را فعالی مدنی معرفی می کند که حتی در گفتگو با مستندسازان هم نمی تواند شدت در پیگیری عقایدش را در تقابل با چند ایرانی کتمان کند.
مستند از حسرت گفتگو میان زبانشناس زن اسرائیلی و راوی خود می گوید و دست هایی که هر دو را نگران می کند. از نحوه ایجاد اسرائیل، چیزی نمی گوید، چالشی آنچنانی ندارد.
در پایان مستند شما به «مرگ بر اسرائیل» که نمی رسید هیچ، متعجب می شوید که چرا باید عده ای بگویند مرگ بر اسرائیل.
اینکه خیلی ها به تابوهای رسانه ای نزدیک نمی شوند، نه بخاطر نداشتن جسارت و شجاعت و امثال این تعابیر است. بلکه بدلیل آن است که می فهمند، باز شدن ناقص و غیر هنرمندانه برخی مسائل و مفاهیم، به روند منفی و غیرقابل قبول آن تابوها کمک خواهد کرد.