
سرویس دریچه:حلقه وصل در گفتگویی با دکتر محمد مهدی سیار شاعر و استاد دانشگاه، نسبت شعر با انقلاب اسلامی و همچنین ماهیت شعر انقلاب از دیدگاه تاریخ ادبیات و سبک شناسی ادبیات را مورد بررسی قرار داده که در ادامه این گفتگو را خواهید خواند.
جناب سیار به عنوان اولین سوال بفرمایید چه پیوندی میان انقلاب اسلامی و شعر و ادبیات وجود دارد؟
زبان شعر، زبانی است که شاعر هم میگوید و هم نمیگوید ، هم آشکار میکند و هم شاید بیشتر پنهان کند ، چون خصلت عالم مادی این است ، خصلت نظام و مراتب هستی این است که قابل پیدا کردن چارچوب براساس عقل و بیان شدن توسط زبان که انعکاسی از عقل باشد نیست، برای همین زبان شعر و هنر شکل میگیرد، جایی که انسان به زبان معمولی و عادی به یک حیرتی میرسد و نمیتواند در مورد آن راز سخن بگوید و بیشتر دوست دارد از حیرت سخن بگوید، ابنجاست که شعر آغاز میشود و زبان باز میکند و این زبانی است غیر از زبان معمولی. اگر به طور کلی این تعریف را برای هنر و شعر بپذیریم که زبان گذر از ظاهر عالم به باطن عالم است، انقلاب اسلامی هم به طور جوهری و ذاتی دعوتی برای همین حرکت بود یعنی حرکتی از ظاهر عالم به باطن عالم، دعوتی بود برای طرز تازه ای از زندگی، هم زندگی فردی و هم زندگی اجتماعی که در این طرز تازه، اولاً اینکه عالم باطن و رازهایی دارد که از چشم ظاهر و حواس پنهاناند را بپذیرد، و ثانیا سعی کند که گذاری در شیوه زندگی و حکومت داری و رابطه میان انسانها با هم دیگر، هم در روابط داخلی و هم روابط بین المللی داشته باشد. آن محاسبات پنهان و رازمندانه عالم را هم در نظر بگیرد، در حقیقت انقلاب اسلامی ذات شاعرانه دارد یعنی خودش این دعوت از ظاهر به باطن عبور کردن و دعوت به این عبور و گذار ذاتاً دعوتی شاعرانه است و بیان این دعوت را هم پیش از آنکه بشود با زبان معمولی بیان کرد با زبان هنر و شعر قابل بیان است و بهخاطر این است که هم در لسان بزرگان انقلاب یعنی پیشگامان انقلاب که امام خمینی و دیگران مثل شهید بهشتی و مرحوم شریعتی و رهبر انقلاب بودهاند میبینیم هم از ابزار ادبیات و به طور خاص شعر استفاده میکنند و هم در نثرهایی که مینویسند و سخنانی که میگویند جنبه شاعرانه بسیار مشهود است وغالباً خودشان شاعراند و شعر میگویند، یعنی پیش قراولان انقلاب مثل امام خمینی و رهبر انقلاب شاعراند و به طور جدی عالم ادبیات و شعر را دنبال کردهاند و شعر فارسی را میشناسند.
زبان انقلاب شعر است. هم انقلاب ذاتا شاعرانه است و هم شعر ذاتا انقلابی ست. برای همین خیلی از بزرگان ما معتقد هستند که شعر فردوسی هم شعر انقلاب است ، شعر حافظ و مولوی و بیدل و همه ی بزرگان همین دعوت را دارند ، بنابراین شعر انقلاب تافته جدا بافتهای از کل تاریخ شعر فارسی نیست ، امتداد طبیعی و درست همان شعر هزار ساله است.
شعر انقلاب از دیدگاه تاریخ ادبیات چگونه بررسی می شود؟
شعر انقلاب تافته جدا بافته از شعر فارسی نیست و امتداد طبیعی آن شعر است، ما در شعر انقلاب صدای فردوسی را میشنویم که روح حماسه سرای ایرانیان بود ، به قول شاعر انقلاب نیاز به حماسه داشتیم بنابراین صدای فردوسی و صدای حماسه در شعر انقلاب هست. فردوسی صدای خردمندی ایرانیان و تأکید بر خرد بود.
به نام خداوند جان و خرد کزین برتر اندیشه بر نگذرد
تأکید بر دین و دانش و خرد و قدرت است، ما در شعر و حماسه، که در شعر انقلاب هم اینها هستند چون انقلاب ما انقلاب متکی به تعقل بود، البته تعقل معطوف به باطن، و حماسهسرایی بخش مهمیاز میراث ادبی انقلاب ماست پس شما صدای فردوسی را در این نیم قرن هم در شعرهای حمید سبزواری، قیصر امینپور ، سید حسن حسینی، میشنوید و هم چنان حضور حماسه در شعر هست. همزمان صدای حافظ را که هم از عشق و رندی و مستی و فراتر رفتن از عقل سخن میگوید را هم میشنوید چون انقلاب مافقط انقلابی عاقلانه نبود بلکه یک عشق و مستی و شوری هم در آن بود که این مردم و رزمندگان و انقلابیها را راه میبرد. بنابراین صدای حافظ هم در شعر انقلاب اسلامیهست. باز وقتی شما شعر خیلی از بزرگان انقلاب را میخوانید آن رندی حافظ و دعوت او به عشق و سرمستی در شعرها وجود دارد، بنابراین شما هم سبک خراسانی را میبینید و هم سبک عراقی را ، از آنطرف آن مضمون پردازیهای نازک خیالانه سبک هندی مثل بیدل و صائب را هم میبینیم که به وفور در شعر انقلاب یافت میشود. از طرف دیگر آن نوگرایی نیما و شعر معاصر هم در شعر انقلاب هست، از طرف دیگر صدای اجتماعی و سیاسی مشروطه هم در شعر انقلاب هست ، پس شعر انقلاب با نگاه به همه این میراث بازآفرینی شده است و شکل گرفته و پیش رفته است ، برای همین یک حالت چند سبکی و چند صدایی و یک وحدت در عین کثرت در شعر انقلاب مشاهده میشود.
شعر انقلاب یک حالت تک صدایی و تک سبکی ندارد. یک نکته ی جالب این است که اگر شما مرد آرمانی سبک خراسانی و شعر فردوسی را در نظر بگیرید رستم است که رستم نماد خردمندی و عقل و قدرت است اما مرد آرمانی حافظ ۱۸۰ درجه با رستم متفاوت است، مرد آرمانی شعر حافظ رند است ، رند اتفاقاً خیلی زور ندارد و خیلی به عقل و خرد متکی نیست بلکه بیشتر پیش از آنکه قدرت داشته باشد ضعف و تعظیم و پستی دارد و بیشتر از انکه عقل برایش مهم باشد عشق و احساس دارد، ما از فردوسی تا حافظ چه مسیری را طی میکنیم؟ فردوسی میگوید:
بهنام خداوند جان و خرد کزاین برتر اندیشه بر نگذرد
حافظ میگوید «مارا ز منع عقل مترسان و میبیار/ کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست»، پس، از رستم تا رند در این چهارصد سال که سی صد سالاش گذشته است تفکر و تمدن ایرانی یک گذار شبیه چرخش، و یک تحول را طی کرده است اما امروز در شعر این نیم قرنی که نگاه میکنیم میبینیم که آرمان مرد امروز در شعر انقلاب چه کسی است؟ میشود گفت که شهید و بسیجی است ، شهید بیشتر به رستم شبیه است یا رند؟
میشود گفت به هر دوی اینها.
بله، تلفیقی از این دو تا است. یعنی هم اهل قدرت و حماسه و رزم و خرد و سنجش است، هم اهل بیخیالی و مستی و تسلیم. بنابراین این شهید درحقیقت تلفیقی از رند و رستم است، اگر به شخصیت امام خمینی نگاه کنیم هر دو بعد را داشتند هم خیلی خردمند و اهل حماسه و قدرت بود و اقتدار داشت و هم اهل تسلیم، تواضع و عشق بود. در شعرهای امام هم این هست ، مثلا در «شعر ما زاده عشقیم و پسرخوانده جامیم/ در مستی و جانبازی دلدار تمامیم»، که این شعر هم به شدت حماسی است و هم رندانه. یعنی شما میبینید که این تلفیق در شخصیت امام شکل گرفته بوده است و نفسی که امام داشت انگار کل تمدن اسلامی را در خود جمع کرده بود و این را به جامعه دمیده و این همه شهید با این حالت و شمایل از روستاها و شهرهای دور دست سر برآوردند که این یک حرکت عظیم شاعرانه است که جز با شعر نمیتوان آن را توصیف کرد. پس شعر انقلاب هم در همین افق شکل میگیرد یعنی پشتوانه شعر فارسی، سبک خراسانی_ عراقی_ هندی و دوره مشروطه و دوره نیما و اخوان و سهراب ، همه این پشتوانه را استفاده کرده است و مثل یک منشوری شده است که همه این نورها را به خودش تابانده است.
بنظر می رسد جامعه ما این روزها دیگر روح حماسه و قهرمانی در آن کمرنگ شده. بنظر شما چرا این اتفاق افتاده است؟
به هر حال این جامعه ذخایرش را گاهی رو میکند، مثلا شهید حججی و شهدای مدافع حرم، شاید به طور طبیعی در رسانههای ما و در خیابانهای ما سانسور میشدند ناگهان در عرصهای ظهور کردند و پیش چشم همه آمدند و دیدیم که نه، این جامعه بدون قهرمان نیست و هنوز قدرت و توان روکردن قهرمان را دارد ، که بعد میببنیم شهید حججی و شهدای مدافع حرم چقدر بر شعر ما تأثیر داشتند و شعر و قهرمان هم همیشه با هم نسبت دارند ، شاعر هم به دنبال سرودن از قهرمان است. بنابراین میبینیم که بعد از چهل سال دوباره دست ما و دست شعر و شاعر ما تهی نیست، و شرط این یاری کردن خداست.
سبک شعر انقلاب اسلامی چیست؟ آیا از لحاظ سبک شناسی می توان سبکی به نام سبک شعر انقلاب را به سبک های ادبی اضافه کرد؟
خیلیها میپرسند و به دنبال این هستند و پژوهشهای خوبی هم شده است گرچه اندک اند اما پژوهش دوست شاعر و محققام محمدرضا وحید زاده درمورد سبکشناسی هنر شعر انقلاب ، پژوهش بسیار قابل اعتنا و ارزشمندی است. اما اگر من از یک منظر دیگری بگویم فکر میکنم که شعر فارسی در قرن حاضر از عصر سبک، خط، دوران ، گذشته است و به عصر سبک، خط، شخص رسیده است، یعنی اگر یک زمانی میشد مثلاً حرکت صد سال، دویست سال، سیصد سال شعر را در یک پرانتز گذاشت و نام سبک خراسانی و عراقی و یا هندی را به آنها داد، آنقدر که شعرا شبیه به هم و در یک فضا و در یک عالم شعر میگفتند و زندگی میکردند و نقاط اشتراک بسیار زیاد بود. در قرن اخیر شاید بهخاطر نوع زندگی امروز و تکثر و اینکه ما کل آن تجربههای هزار ساله ی شعر هم پیش چشم همه شعرا هست ، شاید سخت باشد از سبک واحد در عصر واحد سخن گفت یعنی شاید بسیار دشوار باشد که ما سبک سهراب سپهری را با هم عصر خودش اخوان ثالث یک نام بگذاریم یا نیما یا شاملو یا فروغ فرخزاد وغیره، انگار هر شاعر بزرگی خودش به زبان و سبک شخصی خودش دست پیدا میکند و البته ممکن است که مجموعه ای از شاعران را تحت تأثیر این سبک قرار بدهد و یا یک شخص میشود نماد یک سبک و چند شاعر هم در آن مسیر و در آن جریان قرار میگیرند. شعر انقلاب هم همینطور، بهنظرم میشود در شعر انقلاب چند سبک متمایز شناسایی کرد مثلاً سبک سپیدسُرایان انقلاب مثل طاهره صفار زاده، سلمان هراتی، علیرضا قزوه، شعرهای سپید علیمحمد مؤدب، اینها یک جریان میشوند اما مثلاً احمد عزیزی برای خودش سبکی جداگانه و متمایز دارد.علی معلم دامغانی هم شخصا شاعری صاحب سبک است. قیصر امین پور ، حمید سبزواری ، سید حسن حسینی، همگی یک سبک متمایز دارند. بنابراین میشود یک حالت چند سبکی. حتی شاعری داریم در چند سبک مثل علیمحمد مودب یا قزوه. البته باید تاریخ بگذرد و پژوهشگران بیایند و اینها را بررسی کنند. بهنظرم میشود بیشتر از یک سبک از این چهل سال درآورد.
اوضاع شعر انقلاب در این سالهای اخیر را چگونه ارزیابی می کنید؟
این شعرانقلاب امروز که ما در دهه نود و در آغاز دهه پنجم پیروزی انقلاب هستیم، بهنظرم در جوانها و نوجوانها هم استعدادها و ظرفیتهایی بسیار قابل اعتنا و درخشانی میبینیم، هم ساز و کار آموزش و انتقال تجربهها خیلی منسجمتر و بهتر شده است. مثلاً دوره آفتابگردانها ساز و کاری راه انداخته است که این ارتباط بین نسلی به خوبی حفظ میشود و این تجربهها و دانش و مهارت ادبی با سهولت بیشتری مثل میشود. رسانهها هم خیلی بیشتر از گذشته به شعر میپردازند و مخاطبان شعر و حضور شعر میان مردم هم بیشتر شده است با این که یک زمانی تصور بر این بود که با ظهور رسانههای جدید شعر کم کم، کم رنگ میشود ، اما الان میبینیم که بیشترین محتوایی که مردم در شبکههای اجتماعی به اشتراک میگذارند شعر است و هنوز کتاب شعر مشتری و خریدار خودش را دارد وموسیقی کاملاً متکی به شعر و ترانه است و خلاصه اینکه کم نیاورده است.
مداحی امروز که نقش بسیار مؤثری دارد هم متکی به شعر است. میبینیم که شعر هنوز نقش پر رنگ و حیات خودش را حفظ کرده است وخواهیم دید که این نوجوانها و جوانهایی که با جدیت دارند در این مسیر قلم میزنند دوباره به قلههای ادبی خواهند رسید.