«باروت» را دیده بودم؛ پوسترهای خیره کنندهی «ما میتوانیم» را که گویی میخواست نه فقط قدرت
دانشمندان جمهوری اسلامی که توان هنرمندان جوانش را هم به رخ دنیا بکشد.
به رجز می مانست نگارههای گرافیکی «حسین سخا».
فریادی باشکوه در گوش گرانجانان مردّد.
کیست این یل گمنام که میشود فخرش را به هنرفروشان بیهنر فروخت؟
***
دومین شگفتی در اولین دیدار.
این است آن یل خط شکن؟!
جوانکی پوست و استخوان.
با چشمانی درشت که گویا از فرصت کوتاهش خبر داشت در جهان. برای دیدن و دانستن و...
بیست سالهای که ۲۰ بود نمرهاش در نکته بینی و نغزگویی و نوجویی.
وجود نازکش دشنامی درشت بود به زمرهی تزویر.
آنها که انقلاب خمینی را درگذشته میدیدند و نه درآینده.
یکسال بعد از رفتن امام آمده بود: ۱۳۶۹
سالی که تکنوکراتهای سرمست، اسب زین میکردند به توبره کشیدن خاک انقلاب را ...
و این بار شاید نوبت خامنه ای بود که بگوید: «یارانم در گاهوارهاند».
و قهقههی توسعهچیها را به لبخند صبر و حکمتش هضم کند.
و این حالا، سخاست که سخن میگوید به تیغ هنر.
بیست سال پس از ترکتازی تکنوکراتها، سراب سازندگی را فرو کشیده بود بیابان بیگانه پرستی و خودباختگی. و سر بر کرده بود سروستان آزادگی و عدالتخواهی. روشن شده بود دیدهی امت به روشنها و شهریاریها : «ما میتوانیم»!
***
«ما میتوانیم»!
شعاری سهمگینتر از مرگ بر آمریکا در گوش لیبرال مازوخیسم وطنی.
«ما میتوانیم»! خروس بیمحلی که بر میآشوبد خواب هتلهای ۱+۵ ستاره را در دامنههای آلپ.
«ما میتوانیم»!
بوی «باروت» برنوی رئیس علیها؛ که فراری میدهد جهان «بینی» انگلوفیلهایی را که این بار در دیدهی الاغها شیرین شدهاند تا از خرطوم فیلها بیفتند.
«ما میتوانیم»!
جوانانهترین فریاد ایران کهن در گوش خرخاکیهای کاخ نشین که خواب استعمار کوخ خمینی و استحمارامتش را میبینند.
«ما می توانیم»!
پارسیترین واژگان ملتی که تا ثریا «هر که دانا بود» را زمزمه کردند.
«ما میتوانیم»
کلمهای از ملکوت که در فکت شیت کدخدایی شیطان اکسید می شود تا فقط «میت»(meet)اش بماند.
***
احمدی سخا آرش صفت؛ جان در کمان گذاشت که در هیاهوی سیاست بازان و بیگانه پرستان
مرزبانی بیاموزد سرهنگها و حقوق دانها را.
آن الف کشیده باز نمیایستد از سبقت و سرعت.
اگر از دیدهی ما پنهان شده است در ملکوتپ تا ثریایی پیش میرود که حضرت ختمی مرتبت؛ شورَش را در جان ایمانیان ایران درافکنده است.
او در این حکمت محمدی ذوب شد تا پرچم حسینی را بر منارهی سلمان پاس دارد.
داغ پردریغ او را اگر چه به این زودیها التیامی نیست اما هنر ظریفش-و زخم زمختی که بر چهرهی وطن فروشان انداخته– مرهمی است بر این حسرت که کاش....
اومانده است با راه ماندگاری که گشود.
***
آنانکه جای خود را در جهان در مییابند، آنان که در شهادت آنجا که خدا خواسته میایستند، در غیب خدایشان در جایی مینشاند که خواستهاند.
«حسین احمدی سخا» خوش دریافت جای خویش را در دو جهان.