سرویس تجربیات: شمال! کلمهای که در بین مردم ایران به عنوان جایی برای تفریح و خوشگذرانی معروف است. جنگلهای سرسبز و لب دریا که بهترین دلیل برای مسافرت، حتی برای یک روز به حساب میآید. جایی که منبع درآمد مردم بومیاش به دلیل بیشترین جذب توریست داخلی، از کشت وکار بومی به خدمات رسانی به این توریستها از جمله اجاره و ساخت و ساز ویلا و پاساژهای شیک با انواع و اقسام برندهای معتبر خارجی تغییر پیدا کرده است. اما در این بازار پر زرق و برق شمال هنوز هستند افرادی که برای ارزشهای الهی تمام هم و غم خودشان را بگذارند و بدون حمایتهای مادی و معنوی و از جیب خودشان سکان کشتی فرهنگی استانشان را در دست بگیرند و با کمک دوستانشان به تربیت نسل جدید و قدیم بپردازند. «مؤسسه هشت» یکی از این سکانداران است که در شهرستان بابل با روشهای جدید همانند اردوهای راهیان نور درون و برون استانی به این امر خطیر میپردازد.
محمدحسین منصف متولد 1340 شهرستان بابل ازتوابع استان سرسبز مازندران از فعالان فرهنگی-انقلابی این استان است. او پس از نوجوانی و شرکت در فعالیتهای انقلابی با حمله بعثیهای عراق در روز دوم دفاع، راهی سرپل ذهاب شد و پس از دو سال حضور در جبههها در اسفند سال 63 در عملیات والفجر6 اسیر شد. منصف بعد از حدود 78 ماه اسارت در اردوگاههای موصل 1 و 2 ،سرانجام در شهریور 67 آزاد شد. وی پس از بازگشت در رشته علوم سیاسی ادامه تحصیل داد و با فعالیت و پذیرش مسئولیتهای متفاوت وارد عرصه جهاد علمی-فرهنگی شد. او بعد از بازنشستگی زودتر از موعد به تاسیس مؤسسهای فرهنگی به نام «مؤسسه هشت»پرداخت که محور فعالیتهای آن موضوعات دفاعی در رابطه با جنگ ایران و عراق و مقایسه آن با جنگهای دیگر و سخنرانی در این زمینهها است. برگزاری نمایشگاههای تجسمی در حوزه دفاع مقدس و برگزاری اردوهای فرهنگی درون و برون استانی از دیگر فعالیتهای این مؤسسه است. منصف همراه با همسرش دست به کارهای بزرگی زدهاند که بخشی از آنها را برای ما توضیح داده است.
***
آقای منصف موسسه «حماسه هست» از مجموعههای فعال کشور در حوزه دفاع مقدس شناخته میشود، مهمترین فعالیت موسسه شما چیست؟
ما یک طرح جدید داریم تحت عنوان «راهیان نور استانی و بین استانی» که تداوم راهیان نور کشوری معروف است. این طرح ما با استقبال خیلی خوب مردم بابل روبهرو شد و تا به حال چند نمونه از این سفرها را اجرا کردهایم. هفت سفر بین استانی به قصد گیلان و شش سفر در استان خودمان یعنی مازندران داشتیم. فلسفه ابداع راهیان نور درون استانی و بین استانی ما بدین شرح است که جوانان و بقیه مردم بتوانند مفاخر دفاع مقدس استانهای مازندارن و استانهای همجوار را کشف کنند و بشناسند. ما به صورت سوژه به جوانها و بزرگسالان و دانشجویانی که با ما به این سفرها میآیند این مفاخر را نشان میدهیم. سفرهای درون استانی ما یک روزه، درون شهری نیم روزه و بین استانی چند روزه است. جدیدترین برنامهای هم که در پیش داریم سفر به استان اصفهان است که طی سه الی چهار روز صورت میپذیرد و ما در این سفر با مفاخر دفاع مقدس این استان آشنا میشویم.
از چه سالی و توسط چه کسانی مؤسسه حماسه هشت راهاندازی شد؟
شما خودتان میدانید که راهاندازی مؤسسه اگر بخواهد زیر نظر سازمان تبلیغات اسلامی یا وزارت ارشاد باشد عملاً چنین چیزی امکانپذیر نیست چون اصلاً اینها نگاهشان به کارهای فرهنگی خیالی است. به عنوان مثال میگویند که مؤسسه ابتدا حتماً باید 10 عضو یا 13 عضو و یک مکان با سند و مجوز با یک متراژ خاص در اختیار داشته باشد. در صورتی که با این تعداد افراد شما نمیتوانید حقوق و مزدشان را بدهید. فعالیتی هم که در رابطه با انقلاب و دفاع مقدس است شما فقط هزینه میکنید، یعنی ما واقعاً برداشتی یا سودی نداریم و گاهی اوقات از جیب خودمان هزینه دفتر را میدهیم. بنابراین با طرحها و مدل سازمانی چون وزارت ارشاد و سازمان تبلیغات اصلاً نمیشود کار کرد. ما برای تاسیس مؤسسه در سال 1384 سه نفری کار را شروع کردیم؛ بنده به همراه خانمم و یکی از خانمهایی که از ابتدا با ما همکاری میکرد. در حال حاضر هم با افراد مختلف به صورت موضوعی و پروژهای همکاری میکنیم، به عنوان مثال وقتی میخواهیم در نمایشگاهی کار کنیم 10 نفر نیرو را جذب میکنیم یا وقتی میخواهیم مردم را سفر راهیان نور ببریم 5 نفر نیروی خدماتی و فرهنگی جهت همکاری دعوت میکنیم. تنها دستمزد ما به این افراد این است که هزینه سفر را از اینها نمیگیریم؛ مثلاً اگر هزینه سفر اصفهان چهار روزه چهل هزار تومان میشود به اینها میگوییم شما رایگان بیایید ولی برای ما روایتگری کنید و کارهای خدماتی و فرهنگی انجام دهید.
شما سه نفر با چه هدفی این مؤسسه را راهاندازی کردید و آیا بعد از 8 سال به اهدافتان رسیدهاید؟
ما هدفمان این بود که قدرتهای معنوی-انسانی به وجود آمده در سالهای دفاع مقدس را بروز و ظهور دهیم و به نقطه خوبی هم به عنوان مثال در زمینه شهدا و آرمانهایشان رسیدیم. شما در دین اسلام نگاه کنید وقتی پیامبر(ص) آن حدیث معروف را میگوید، نمیگوید: «انی بعثت لتأسیس الحکومت الاسلامی» یعنی نمیگوید من برای تأسیس حکومت اسلامی آمدهام بلکه پیامبر(ص) میفرمایند: «انی بعثت لاتم مکارمالاخلاق» یعنی آمدهام آدم اخلاقی بسازم. پس حاصل تربیت و آموزش قرآنی و حاصل کار همه پیامبران، ائمه و حکیمان جهانی این است که انسان کامل درست کنند. ما در این سفرها و پژوهشهایی که انجام میدهیم، کتابهایی که چاپ میکنیم و مجلاتی که تولید میکنیم انسان تراز قرآنی را نشان میدهیم. مقام معظم رهبری میفرمایند انقلاب ما در قیاس با حکومت علیبنابیطالب(ع) مانند نمی از آن دریاست، امام(ره) نیز با نمی از دین، فقط با نمی از دین توانست انسان قرآنی بسازد. مقام معظم رهبری میفرمایند: «شهدا مانند آیههای قرآن مقدس هستند» ما گشتیم و این آیههای مقدس انسانی را که قرآن را در خودشان پیاده کردهاند را پیدا کردیم. به عنوان مثال یک شهید 31 سال در آرامگاه معتمدی بابل ما دفن بود. همه مردم به صورت عادی هر روز از کنار قبر این شهید رد میشدند بعداً ما کشف کردیم این آدم مثل آیات قرآن عمل میکرده است. شهید رحمتالله اصفهانی در فتحالمبین شهید میشود. یک سال قبل از شهادتش با خانمش یک ماه با یکدیگر مشورت میکند. آنها پنجتا بچه قد و نیمقد دارند؛ چهار پسر و یک دختر. به خانمش میگوید خانه را بفروشیم در راه خدا و پولش را به امام(ره) برای حساب جنگ بدهیم. خانمش میگوید دیوانه شدهای ما پنجتا بچه داریم، بالاخره خانمش را راضی میکند و خانه را میفروشند و مخفیانه پولش را به جبهه اهدا میکنند و میروند مستأجر میشوند. دوستی که در خانة قبلی آنها مستأجر بود بعد از شهادتش متوجه میشود که این خانه را آنها برای خدا فروختند و به جبهه دادند. قرآن میگوید: مؤمنین کسانی هستند که با مال و جان و فرزند جهاد میکنند. این آدم با مال خود اول جهاد کرد بعد رفت و در فتحالمبین شهید شد. در وصیتنامهاش نوشت: یکی از چهار پسر من را برای فلسطین بگذارید و یکی دیگر را برای طلبگی بفرستید. چون ما نیروی اعزام به فلسطین هم همان اول داشتیم که بعداً قضیه اعزام نیرو به فلسطین منتفی شد ولی خانمش به وصیت عمل کرد و یک پسر را فرستاد طلبگی و پسر بعد از طلبگی رفت جبهه و چهار پنج سال بعد از بابا یوسف اصفهانی هم شهید میشود. الان شما میروید آرامگاه معتمدی بابل به فاصله چهار پنج قبر پدر و پسر نزدیک یکدیگر هستند یعنی آدمی که منزلش را در راه خدا فروخت با مال و جان و بعد فرزند خود را هم داد. ما این سوژههای انسانی را کشف میکنیم، سوژههایی که دم دست است و گاهی اوقات ما آنها را نمیبینیم.
ما یک عروس و داماد را کشف کردیم که لیلی و مجنون باید پیش آنها لنگ بیندازند. ما عنوانشان را گذاشتیم «لیلیتر از لیلی و مجنونتر از مجنون» و در حال چاپ کتابشان هستیم. زن و شوهری که در حال حاضر کنار یکدیگر دفن هستند.
خلاصه، کار ما کشف این سوژهها است، همان حرفی که آقا میفرمایند، ایشان سال 79 به نویسندگان و هنرمندان گفت: مطالبه من از جامعه فرهنگی و هنری کشور این است که لیستی از هزاران هزار حادثه جنگ بنویسند و پیدا کنند. اما ما هنوز حتی لیست نداریم، فهرست نداریم. فهرست در کتاب دویست صفحهای دو صفحه است. ما حتی این فهرستها را که میتوانیم تهیه کنیم تهیه نکردیم. ما کنارمان شهیدی که چندین سال قبل دفن شده است را نمیفهمیم. فرانسویها را نگاه کنید که هر روز صبح جلوی مزار شهیدان، مجسمهها و قهرمانان جنگیشان گل میگذارند، وقتی از آنها علت این عمل را سؤال میکنید میگویند: تا همه بفهمند فداکاری در راه میهن چه ارزشی دارد، شهید و کشته راه وطن برای ما از گل هم گرانتر است. وقتی به آنها نگاه میکنیم و بعد کارهای خودمان را میبینیم از خودمان خجالت میکشیم.
ما در مؤسسه هشت راه افتادیم تا این سوژهها را کشف کنیم، تا به دوستانمان، به نسل جدید و به جوانهایمان نشان بدهیم که آن آدمها همان آدمهای معمولی بودند اما عاشق شدند و چون عاشق شدند به خدا رسیدند. به این ترتیب به نظر خودم الآن فقط داریم با نام شهدا یک عشقبازی کوچک میکنیم. شما نگاه کنید خدای متعال در سوره صدم قرآن کریم سوره «العادیات» که شماره سورهاش هم رند است، (چون میداند که ما به شمارههای رند علاقهمند هستیم و برای یک شماره رند موبایل جان میدهیم و گاهی اوقات میلیونها پول میدهند. خب خدا هم اخلاق ما را که میشناسد و میداند که ما شهید را نمیشناسیم و تازه داریم میرویم که نزدیک بشویم به شهیدشناسی، خدا به مرکب شهید قسم میخورد) میگوید: من چون عاشق شهید هستم هر کسی که به شهید مرتبط شود آن را هم دوست خواهم داشت. بعد خدا در سوره کوچک عادیات میفرماید: نه هر اسبی را، بلکه اسب تیزپای جهاد را، بعد قسم میخورد به نفسهای اسب رزمنده در میدان نبرد و قسم میخورد به جرقههای که از برخورد سمّ پای اسب با سنگهای میدان نبرد به وجود میآید. میدانید چرا؟ چون میگوید شهید برای من ارزشمند است. شاعر برای مجنون میفرماید: دیدم سر یک کوچهای مجنون پای یک سگ را میبوسد. آرام آرام رفتم و گفتم: چرا این کار را میکنی؟ سگ نجس است. مجنون عصبانی شد گفت: تا به حال دیدید من پای هر سگی را ببوسم گفتند: نه، پس این را چرا میبوسی؟ پاسخ این بود:
پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این چه بود؟
گفت این سگ گاهگاهی کوی لیلی رفته بود
مجنون گفت: چون پای این سگ در کوچه لیلی روی جا پای او رفته بود به این خاطر کف پایش را میبوسم. خدا برای جا پای اسب رزمنده میدان نبرد برای جرقههایی که از سم آن برمیخیزد، برای نفس آن، برای خود اسب قسم میخورد. خلاصه ما عزممان را جمع کردیم تا این طور وارد بشویم و شهید را بشناسیم، ما تازه در پله اول نردبان طولانی شهیدشناسی هستیم. کار مؤسسه ما این است که با روشهای نوین و با سوژهیابی، نه باری به هر جهت سر به شهدا بزنیم و شهید را سوژه کنیم.
از دیگر اهداف شما برای این سوژهیابی چه بود؟
ما به بچهها آدمهایی را نشان میدهیم که برای دین و میهنشان حاضر هستند از جوانی و از عناوینشان بگذرند. ما شهید دکتر شجاعیان را در سفرهای راهیان نور خودمان به دانشجویان جوان نشان میدهیم و میگوییم: مرز خدمت به مردم و دین تا پای جان است. ما شهردار شهید را کتاب کردیم و نشان دادیم که مرز خدمت در وزارت کشور، استانداری و شهرداری تا پای جان است. ما در مازندران سه شهردار شهید داریم که با عنوان شهرداری رفتند و در جبهه شهید شدند. ما پیشنهاد کردیم که جلوی موزه یا استانداری مازندران مجسمه این سه شهردار را بگذارید تا همه بفهمند مدیران دولتی و اداری شهید هم داریم، مرز خدمت این است. ما در برنامههای تلویزیونی هر سال پنج الی شش بار شرکت میکنیم سوژهها را آنجا اعلام میکنیم و پیشنهاداتمان را میگوییم. توجه کنید که ما فقط میتوانیم سوژهها را معرفی کنیم و پیشنهاد بدهیم. حتی زدن یک تابلو هم به عنوان مثال: در ورودی شهر یا محل آن زن و شوهر عاشقی که بعد از 17 سال به یکدیگر رسیدند و کنار هم دفن شدند باید با مجوز جاهای دیگری باشد. متأسفانه آن جاهایی هم که باید از این پیشنهادات استفاده کنند به نظر بنده نمیگویم خیانت میکنند ولی آدمهای این کارهای نیستند.
لطیفهای است که میگوید: یک نفر در صحرایی کویری تک درخت دیده بود اما جنگل ندیده بود و تصوری از جنگل نداشت. بعد آوردنش داخل جنگل مازندران سپس به او گفتند: این جنگله با درختهای انبوه، طرف که جنگل ندیده بود تک درخت دیده بود، گفت: این تک درختها نمیگذارند جنگل را ببینم. ما آنقدر در دشت قهرمانهایمان سرو و شهید سربلند داریم که بعضی از مسئولان فرهنگی ما مثال این لطیفه هستند و این درختهای تناور قهرمانی را نمیبینند. این دیگر تقصیر ما نیست، ما فقط معرفی میکنیم و در حد امکانمان کتاب چاپ میکنیم و جوانها، مردم و دانشجویان شهرمان را با این سوژهها آشنا میکنیم. وظیفه ما در همین حد است یعنی با امکاناتی که ما داریم تنها میتوانیم سوژهیابی کنیم.
شما چه ساختاری برای این مؤسسه تعریف کردید؟ جذب نیرو و آموزش افراد در مؤسسه هشت به چه نحوی است؟
ساختاری که مد نظر شما است برای جایی است که از قبل بودجه خیلی خوبی داشته باشد. ما اینجا را با پول بازنشستگیمان میگرداندیم. بعضی از ماهها حقوق یکی دو نفر که برای ما کار میکنند را خودمان میدهیم. چون نمیتوانیم حقوق دائمی به آنها بدهیم فقط نصف روز از آنها استفاده میکنیم. اینطور نیست که یک ساختار مشخصی داشته باشیم. ساختار به آن شکل مدنظر شما امکانات میخواهد. ما مکانمان هم اجارهای است. هر سال مکانمان تغییر میکند، ما نهایتاً توانستیم در بعضی از این سالها خودکفایی داشته باشیم. یعنی برای مؤسسه دیگر از جیب خودمان پول ندهیم. در نهایت این طور بگویم که اگر فکر میکنید از مؤسسه درآمدی کسب میشود، خیر. یعنی در حقیقت کار ما یک کار غیرانتفاعی است.
چه کسانی یا ارگانهایی از ایدههایتان استقبال کردهاند؟
به صورت خصوصی فیلمسازها پیش ما میآیند یا آنهایی که کار تئاتر میکنند از ما سوژههای کوتاه میخواهند ما هم سوژههایی را به آنها معرفی میکنیم.
آیا مؤسسه حماسه هشت سایت یا آدرس دفتر خاصی دارد تا اگر احیاناً کسی سوژه و مورد مناسبی داشت با شما بتواند در میان بگذارد؟
سایت نداریم اما وبلاگی به نام «حماسه آسمانی» داریم. محل مؤسسه آدرساش: «بابل، باغ فردوس، خیابان شهیدان کاکایی پنج، روبروی اداره بیمه سلامت، مؤسسه فرهنگی حماسه هشت» میباشد. در ضمن ما در سطح شهرمان کارت پخش کردیم و ما را در شهر و استان خودمان میشناسند، زیرا ما هم در برنامه رادیو و تلویزیونی و هم در نمایشگاههای استانی در حرکتهای این چنینی شرکت میکنیم. مؤسسه ما یک حالت مرجع دارد و اگر کسی از مسئولان استان بخواهد برود سخنرانی کند ما اعلام کردیم که 48 ساعت قبل یا 24 ساعت قبل از برنامه، موضوع سخنرانیشان را راجع به انقلاب و دفاع مقدس به ما بدهند ما به آنها سوژه و مطلب برای سخنرانی میدهیم تا به حال هم چندین بار استفاده کردهاند.
آیا تمهیداتی اندیشیدهاید که اگر شما یا همسرتان تشریف نداشتید و برای برنامهای نیاز به راوی بود بتوان سریعاً نیرو جایگزین کرد؟ کلاً چه میزان به مفهوم کادرسازی اعتقاد دارید؟
ما با راویان استان و شهرستان مرتبط هستیم. با طیف وسیعی از راویان سیره شهدای قم هم در ارتباط هستیم که به ما کمک میکنند، حتی بعضی از سفرهایی که میرویم خودمان روایتگری نمیکنیم. برای اینکه مردم به یک صدا عادت میکنند و به یک نفر قانع میشوند. با یک سری بچهها مانند آقای «مشتاقینیا» طلبهای که در قم تشریف دارند و به اینجا سفر میکنند مرتبط هستیم. ایشان وبلاگی به نام «اشک آتش» دارد که معروف هم است.
نحوه ارتباط و آموزش با راویان مختلفی که با هم همکاری میکنید به چه نحوی است؟
ما در روشی که به کار میبریم به راویان خودمان و جاهای دیگر آموزش صحیح روایتگویی میدهیم، چون خودمان از مربیان ارشد و روایان استان هستیم. دورههایی هم خودمان در دانشگاه گذراندیم. ما با بچههای راوی استان که حدود 200 نفر هستند مرتبط هستیم و برایشان کلاس آموزشی میگذاریم. این افراد با محوریت کنگره شهدای مازندران از اطلاعات همدیگر نیز استفاده میکنند. ما در درسهایمان به این بچهها میگوییم که راوی که میخواهد جنگ و دفاع مقدس را روایتگری بکند باید به اصطلاح مهندس باشد. همانطور که شما هیچوقت نمیروید برای خرید خانه یک کامیون آجر و یک کامیون سیمان و یک کامیون درب و پنجره بخرید و روی یکدیگر بیندازید. روایتگری هم این نیست که هر کسی هر خاطرهای را قاطی هر جایی بگوید. قاطی خاطره گفتن یعنی آجر را پرت کنی، اگر خاطرهها را با عنوان آجر و در و پنجرههای ساختمان تحویلی حساب کنید شما نمیتوانید هر مصالح و آجری را به طرف مخاطب خود پرت کنید. بلکه باید سوژه داشته باشید و خاطرهها را در دل سوژه و همگون به مخاطب تزریق کنید.
این 200 نفری که شما بهعنوان راوی آموزش میدهید، کلاسهایشان کجا برگزار میشود و چه مدت زمانی را برای برگزاری کلاسها اختصاص میدهید؟
ما در این آموزش سه الی چهار استاد هستیم که تا کنون این 200 نفر را فکر میکنم در سه دوره که یک دوره آن در بابلسر و دو دوره دیگر را در ساری دور هم جمع کردهایم و برایشان کلاس آموزش روایتگری گذاشتیم. بعد خود ما برای آنکه به اصطلاح تراز راویان را در شهرستانها مشخص کنیم، از طریق کنگره شهدا در یک گردهمایی نفرات برتر را معرفی میکردیم.
این چهار نفر اساتید چه کسانی هستند؟
علاوه بر خودم، خانم «اسلامی» است که از بچههای ساری است و دیگری یک روحانی هستند به نام آقای «گلزین» و آقای «مفید اسماعیلی» .
مؤسسه حماسه هشت با رفع چه موارد و نیازهایی میتواند در آینده برای فرهنگ دفاع مقدس مفیدتر واقع شود؟
وامهای کمبهره! زیرا ما اولین مشکلمان مکان است. هر سال باید تغییر مکان بدهیم و این برایمان مشکل است چون نمیتوانیم یک کتابخانه منسجم داشته باشیم. ما اگر بتوانیم یک جای دائمی داشته باشیم، بقیه کارها را راحت میتوان ساماندهی کرد. یعنی مهمترین مشکل ما مشکل مکان است. آدم امکانات را میتواند تهیه کند اما مکان در این گرانی قیمت مسکن یک معضل است. ما الآن دو اتاق را در مرکز شهر اجاره کردیم برای مؤسسهمان ماهی حدود 300 هزار تومان هزینه برمیدارد.
بنده میگویم اگر مسئولان ما حرف رهبری را قبول دارند که ادعا میکنند قبول دارند، پس در این شبیخون فرهنگی که یک ناتوی فرهنگی است و شما میدانید که ناتو یک سازمانی است تحت عنوان پیمان آتلانتیک شمالی که 17، 18 کشور اروپایی و آمریکا و ترکیه دور یکدیگر حول محور نظامی جمع شدند. حالا مثل همین ناتوی نظامی، ناتوی فرهنگی هم داریم. قدرتمندان دنیا برای اینکه یک کار فرهنگی نظامی انجام دهند حدود 20 کشور را دور یکدیگر جمع کردند. برای مقابله با این ناتوی فرهنگی ما باید با کمک یکدیگر سنگر بسازیم. شما یک سنگر باشید آن مؤسسه یک سنگر دیگر، اگر ما مانند یک خاکریز به یکدیگر وصل نشویم دشمن از بین سنگرهای تنها عبور میکند. اگر این را مسئولان ما متوجه باشند و بفهمند که از نظر فرهنگی ما خیلی کار داریم و باید به آدمهایی که در این عرصه فعالیت میکنند بهعنوان سربازهای خط مقدم توجه شود و بودجه تخصیص دهند و حتی پروژه به این مؤسسات محول کنند و در نهایت به اینها اعتنا شود، مطمئناً تأثیرش را بیشتر خواهد گذاشت. سعدی (علیهالرحمه) شاعر شیرین زبان ما میگوید:
دو صد گفته چون نیم کردار نیست.