
سرویس حاشیه نگاری _ سعید درویشی: نبود نشاط اجتماعی در جامعه، مسالهای است که در سالهای اخیر، بارها مورد بحث تخصصی و عمومی در قرار گرفته است. همچنین با حوادث تلخ سال جاری، در فضای عمومی جامعه نوعی افسردگی و ناامیدی مضاعف به چشم میآید. افسردگی که سبب شد سال گذشته وزیر کشور به موضوع نشاط اجتماعی اشاره کند: «نبود نشاط اجتماعی یکی از موضوعاتی است که خانوادههای ما را به انزوا و بیماری کشانده است. همه دست به دست هم دادهایم و جامعه را افسرده کردهایم». همچنین بر مبنای "گزارش جهانی شادی"، در سال ۲۰۱۶ ایران از لحاظ شاخصهای نشاط عمومی در میان ۱۵۷ کشور موردبررسی در رتبه ۱۰۵ قرار دارد که در سال 2017 با سه پله سقوط به جایگاه 108 رسیده است. بر اساس گزارش "آینده پژوهی ایران ۱۳۹۶" مرکز تحقیقات استراتژیک ریاستجمهوری، هم اکنون ۷۵ درصد از مردم دچار یاس و نا امیدی هستند.
1- ژاپن از میانه قرن هجدهم میلادی تا پایان جنگ جهانی دوم به عنوان قدرت بلامنازع شرق آسیا مطرح بود. سلطه بر کشورهایی همچون چین و کره (قبل از تقسیم دوگانه)، سرآمد فناوری و اختراعات در منطقه، قدرت علمی بالا و البته فرهنگ نیمه غربی- نیمه شینتویی این کشور، آن را بدل به یک قدرت مطلق کرده بود؛ به عنوان مثال به میتوان به ناو یاماتو اشاره کرد که در زمانه خود بزرگترین ناو جنگی جهان محسوب میشد که بعدها آمریکا با الگوبرداری از آن نیروی دریایی خود را توسعه داد. چنین جامعه ای بعد از شکست سنگین در جنگ جهانی دوم و امضای تعهدات تحقیرآمیزی چون کاپیتولاسیون و منع تشکیل ارتش مستقل دچار یک افسردگی جمعی شد. افسردگی که میتوان نشانه آن را در خودکشی های دست جمعی بخش سنتی جامعه ژاپن دید. اندکی بعد از شروع چنین افسردگی حاصل از تحقیر ملی کنسرت های جاز و راک و سینمای هالیوود وارد این جامعه افسرده شد. اتفاقی که سبب شد خیلی زود این مرحله از یاس اجتماعی بگذرد و ژاپن خیلی سریع (فارغ از صحیح یا غلط بودن مسیر طی شده) با شرایط جدید تطابق پیدا کرده و مسیر خود را پیدا نماید.
2- شکست مراکش از تیم ملی فوتبال کشورمان در جام جهانی بسیاری از ایرانی ها را به خیابان کشاند و تا صبح آنها را به خیابان گردی و شادی واداشت. حس خوبی که تا چندین روز ادامه داشت و حتی شکست از اسپانیا نیز نتوانست شیرینی آن را از بین ببرد. رفتاری اجتماعی و البته همگانی که بدون هیچ حاشیه ای بروز کرد و موج تحلیل ها درباره چرایی شادی ملت در میانه بحران های مختلف اجتماعی، سیاسی و اقتصادی را در پی داشت. ولی سوال اصلی میان این همه پرسش آکادمیک گم شد که به هر دلیلی ملت شاد شدند، پس چرا این شادی را زیاد نکنیم؟
3- به فضای مجازی بازگردیم. سلبریتی رده پایین در عرصه هنر فیلم یک بیمار خاص را در صفحه اجتماعی خود به اشتراک گذاشته و از ملت درخواست کمک مالی میکند؛ اخبار مستمر گورخوابی و کارتن خوابی و زیر پل خوابی توسط رسانه ها به کرات چاپ میشود، فلان خواننده برای جا نماندن از عرصه مشهور شدن روی فیلم خودکشی یک دختر نوجوان دکلمه میخواند و...... . در کنار این بمباران خبری که یاس و سرخوردگی را تنها نتیجه حتمی زندگی درکشور معرفی میکند باید اخبار اختلاس و فساد و رانت و صعود بی امان قیمت ها را نیز تحمل کرد. روندی که سرانجام فرد را به یک نتیجه حتمی و آن هم فروپاشی اجتماعی و تلاش برای فرار کردن از این مخمصه بنام ایران سوق میدهد.
4- واقعیت آن است از عرصه سینمایی که خیانت، شکست در روابط فردی، سیاه نمایی از جامعه ایرانی جزو مولفه های آن هستند تا فضای مجازی روزانه باید اخبار سیاه را بارها و بارها تحمل کنیم. اخباری که دیگر نمیتوان به آنها بی محلی کرد چون خود را بخشی از آنها میدانیم و یا احتمال زیاد میدهیم یکی از آنها به زودی به سراغ ما خواهد آمد. در چنین فضایی به ناگاه پیروزی بر تیم فوتبال مراکش مانند بمب عمل میکند و مردم فارغ از هر تقسیم بندی فقط و فقط به دنبال شادی کردن هستند بدون نگاه به مدت کوتاه آن.
5- این روزها شادی و خوشحالی از عرصه اجتماعی ایرانیان در حال حذف شدن است. اگر گسترش فردگرایی و همچنین سرعت بالای زندگی که بسیاری از آن باز میمانند را از عوامل اصلی بدانیم اما باید عامل مهمتر را در سرخوردگی جامعه از امید به آینده جستجو کرد. خیلی شنیده ایم که ایرانیان عصبانی ترین مردم دنیا هستند و البته چقدر تحلیل و اظهارنظر درباره چرایی چنین اتفاق تلخی. در حالیکه اندکی جستجو در فضای سایبر دروغ بودن چنین ادعایی را اثبات میکند، ولی چرا همه ما بدون هیچ مقاومتی چنین چیزی را قبول داریم و از شنیدن آن ناشادتر میشویم؟ یکی از دلایل «عدم احساس شادی» را میتوان واقعی نبودن اتفاقات شادی آفرین در جامعه دانست. در عرصه مدنی و فرهنگ عمومی جامعه، ما مناسبتهای شاد نداریم، چند سالی است که مهمترین و گستردهترین تجمعات شاد در جامعه ما، در فقدان نظارت و دخالت نهادهای فرهنگی رسمی رخ دادهاند؛ شادیهای پس از پیروزیهای فوتبال، انتخابات و... بیانگر آن است که نظام فرهنگ رسمی و سیاستهای فرهنگی ما، ظرفیتی برای این مسأله نداشتهاند و نخواستهاند داشته باشند. در سطح رسمی، جامعه ما در شرایط فعلی فاقد مهارتها و آموزشهای مدنی لازم برای شادی جمعی و عمومی است. مردم نیز نمیتوانند منتظر میل سیاستگذاران فرهنگی باشند. خودشان در تجربه عینی و عملی و بتدریج، این فضای شادمانگی جمعی و مهارتها و آموزشهای لازم برای آن را فراهم میکنند. شادی هرچند در سطح روانی و فردی تجربه میشود اما عملاً یک محصول جمعی است. شادی محصول زندگی شادمانه است، محصول جمعهای شاد و باهمبودنها و شیوه زندگی شادمانه است. فقدان آیینهای شاد غیرمذهبی و محدود و کنترل کردن تجمعات شادمانه غیرمذهبی، عملاً سبب اختلالی در دانش و مهارتهای فرهنگی شادمانگی در جامعه ما شده است. در فضای رسانههای ما نیز هرچند شادی در برنامهها و مناسبتها مورد توجه قرار میگیرد، اما برنامهها نیز برنامههای فردی، یک مجری و چند میهمان هستند که گفتارهای کلیشهای و خندههای تکراری آنان را به نشانه برنامه شاد میگیرند.
6- بحران های ساختاری در هر دوره ای رخ خواهند داد همانند بسیاری از کشورهای درگیر بحران، پس امید به رفع افسردگی بعد از حل بحران ها ساده اندیشی است. تا زمانی که زیرساخت های شادی آفرین در جامعه فراهم نشود نمیتوان انتظار بهبود اوضاع را داشت. سینمای شاد، سعه صدر فرهنگی، اجازه به گسترش موسیقی مردمی و شاد، تغییر دکوراسیون شهری و فضای ساختمانی در دید مردم، گسترش تئاترهای میدانی شاد، همراهی با عموم جامعه در مسائلی چون تفریح بعد از نیمه شب در شهرهایی چون تهران و در نهایت باور به غیر رسمی و غیر بخشنامه ای بودن انتقال شادی در بین افراد یک جامعه را میتوان ساده ترین و البته سریع ترین راه افزایش حس شادی در جامعه دانست. برخی کارشناسان معتقدند همیشه «احساس امنیت» از خود امنیت مهم تر و البته تاثیرگذار تر است، پس چرا نمیتوان درباره شادی چنین تلقی داشت.