حلقهوصل: بخش اعظمی از ادبیات معاصر را ادبیات انقلاب اسلامی در برگرفته است. به تعبیر برخی ادبیات انقلاب اسلامی بعد از 15 خرداد 1342 ایجاد شد و برخی بر این باورند که این ادبیات بعد از بهمن سال 1357 شکلگرفته است. دکتر محمدرضا سنگری یکی از افراد نظریهپرداز در حوزه ادبیات انقلاب اسلامی است. حسین قرایی در سلسله نشستهای تخصصی مجمع ناشران انقلاب اسلامی که در سیویکمین نمایشگاه کتاب برگزار میشود با دکتر محمدرضا سنگری درباره «دستاوردهای انقلاب اسلامی در حوزه شعر» گفتوگو کرده است.
قرایی: یک روز من خدمت قیصر امینپور رسیدم و از ایشان پرسیدم که «کوچه آفتاب» کجاست؟ ایشان گفتند که انقلاب اسلامی. آقای دکتر سنگری مبدا شعر انقلاب اسلامی کجاست؟
دکتر سنگری: ما گاهی در پاسخ به این سوال و سوالاتی از این نوع اینقدر عقب میرویم که مسائل را به عصر آدم میرسانیم. اگر قرار باشد زمان آغاز ادبیات انقلاب اسلامی را با شکلگیری آنچه ما از آن بهعنوان انقلاب اسلامی یاد میکنیم، جستجو کنیم که یکی از ساحتهای آن هم شعر است، باید به سال 1342 و آغاز حرکت حضرت امام(ره) برگردیم. تاریخ انقلاب اسلامی ایران تاریخ ادبیات انقلاب اسلامی ایران هم هست. آثار شعری 1342 را اگر بررسی کنیم، همان گرمی و شعلهوری حرکت مردمی را در شعر هم میتوانیم بیابیم؛ شعری که امامستاست، ستم ستیز است، از داد حمایت میکند و چهرههای سترگ ایستاده رودرروی ستم را میستاید. آغاز چنین شعری از سال 1342 است. اگر قرار باشد ادبیات انقلاب اسلامی را تقسیمبندی کنیم، میتوان چند مرحله را نام برد. مرحله اول از سال 1342 است تا 1357. دوره دوم پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 است. حتی ما سوسوی ادبیات دوره مشروطه را هم ما میتوانیم در این دوره بیابیم. دوره سوم ادبیات انقلاب اسلامی پس از شروع جنگ تحمیلی است. فضای ادبیات انقلاب در این دوره تغییر میکند. هشت سال جنگ اتمسفری را میسازد که آثار خلق شده در حوزه شعر دیگر کمتر به موضوع و موضع انقلاب توجه دارد. تکیه عمده شاعران بر جنگ و پیامدهای آن است. دوره بعدی با اتمام جنگ آغاز میشود و تا به امروز ادامه دارد.
قرایی: بعد از انقلاب جریانی توسط افرادی که در حوزه هنری بودند ایجاد میشود؛ افرادی مثل قیصر امینپور، سید حسن حسینی، سلمان هراتی، سهیل محمودی، ساعد باقری و حتی پیشکسوتهایی مثل مهرداد اوستا، مشفق کاشانی... این جریان به چشمه جوشان شعر انقلاب شناخته میشود. شما فرق بین شعر قبل از انقلاب با بعد از انقلاب در چه چیزهایی میدانید؟
دکتر سنگری: وقوع انقلاب اسلامی برخی از چهرهها را که پیش از انقلاب در حوزه ادبیات فعال بودند با خودش همراه کرد. برخی هم به سبب ساختارهای فکری متفاوت با انقلاب از انقلاب گسستند. برخی از این شاعران، پیش از انقلاب هم وجه انقلابی داشتند. مثل شخصیت مرحوم حمید سبزواری یا شخصیت بزرگی مثل استاد اوستا. در آثار این بزرگان کاملا میتوان اندیشه و تفکر دینی و اسلامی را ردیابی کرد. کسانی هم بودند که مقداری همراهی کردند و بعد گسستند که در جای خودش قابل بحث است، اما ادبیات انقلاب را نسلی رقم زد که در خود انقلاب شکفت، نسلی که معدل سنی آن بیشتر از 22 یا 23 سال نبود. این شاعران ویژگیهایی داشتند که این ویژگیها فصل بین ادبیات و شعر پیش و پس از انقلاب است. تفاوت اول این است که شعر بعد از انقلاب شعری امیدوار و آرمانگراست، درحالیکه اگر به شعر قبل انقلاب –بخصوص دهه 50- برگردیم تفکر چهرههایی مثل آلبر کامو، مثل ژان پل سارتر و... یک تفکر نیستانگارانه و یاسآمیز را فراهم آورده است. شعر این دوره رنگی از زمستان دارد، کوچهها بنبست است، هرچه میخوانید شب است، مرگ بر فضای شعر این دوره کاملا سیطره دارد. آثار شاعران مثل نادر نادرپور را بخوانید، حتی در آثار مشیری هم همین تفکر را میبینیم یا آثار سپانلو یا شاملو هم متاثر از این تفکر است. وقتی به عصر انقلاب میرسیم فضا یکدفعه عوض میشود. اگر به نام کتابها هم نگاه کنیم نام کتابها هم نشان از امید دارد؛ «در کوچه آفتاب»، «تنفس صبح»، «از آسمان سبز»... چرا؟ به سبب اینکه تفکری که امام به جامعه آورده پیروز شده است و راه باز است. پیش از این پنجرههای بسته بود و تلاشی هم بازگشایی پنجرههای بسته وجود نداشت. با پیروزی انقلاب اسلامی خفتگان بیدار شدند. این امید منشا دیگری هم دارد و آن باور به ظهور است. ما پشتوانهای داریم که سبب شده آینده را کاملا روشن ببینیم. در باور انسان شیعه آینده روشن است و کسی خواهد آمد که به ظلمها پایان میدهد. تفاوت دیگر شعر قبل و بعد انقلاب این است که بعد از انقلاب در شعر تلفیق بین سنت و مدرنیته اتفاق میافتد. نسلی که با انقلاب آمدند رو در روی گذشته نبودند و نیستند. نسلی که با مشروطه آمدند به شدت در مقابل گذشته بودند. شما اگر آثار جعفر خامنهای و تقی رفعت را مطالعه کنید میبینید که این آثار دارند به سعدی میتازند و ارزشهای گذشته را نفی میکنند. نسلی که بعد انقلاب میآید گذشته را میپذیرد و به سنت وفادار میماند. شاعران بعد انقلاب اصلا نسبت به قالبهای گذشته موضعگیری منفی نداشتند و آنها را کاملا پذیرفتند. همزیستی مسالمتآمیز سنت و مدرنیته را ما در شعر انقلاب اسلامی کاملا مشاهده میکنیم.
قرایی: بعد انقلاب قالبهایی مثل رباعی، دوبیتی، حتی مثنوی رشد چشمگیری پیدا کردند. از نگاه شما انقلاب اسلامی چه طرحی در قالبهای شعر فارسی درانداخت؟
دکتر سنگری: این سوال بزرگ، مهم و خوبی است که تحلیل آن نیازمند طرح نمونههای فراوان است. انقلاب برخی از قالبهای نیمهجان یا احیانا مرده گذشته را زنده کرد. انقلاب به این هم بسنده نکرد و فضاهای تازه چه از نظرگاه زبانی، فکری، ادبی و حتی از نظر فرم در قالبهای مختلف ایجاد کرد. شما اگر رباعیهای بیژن ارژنگ، میلاد عرفانپور و... را بخوانید متوجه میشوید که ساختار این رباعیها –چه در خوانش و چه در فرم- مشابه ساختارهای گذشته نیست. ما میتوانیم 12 بازی موسیقایی در رباعی ایجاد کنیم، بعد از انقلاب این بازیهای موسیقایی در رباعی به 16 شکل رسید. تفکر و اندیشهای که در رباعی بعد از انقلاب شکل گرفت در گذشته وجود نداشت. عرفانی که در رباعیهای بعد از انقلاب میبینیم شبیه عرفان گذشته نیست، عرفان حضور در صحنه است. ما پدیدههای جدید را در غزل جستجو کردیم؛ غزلنمایش درست شد، غزلسینما داریم، غزلنامه داریم. این خیلی اتفاق مبارکی است.
قرایی: در گذشته من در مصاحبه با شما یک رباعی از سید حسن حسینی خواندم که «کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت/ با زخم نشان سرفرازی نگرفت/ زین پیش دلاورا کسی چون تو شگفت/ حیثیت مرگ را به بازی نگرفت» شما فرمودید که استادتان گفته است اگر بعد از انقلاب اسلامی هیچ اتفاقی نیفتاده باشد و فقط همین رباعی برای ثبت شعر انقلاب بس است؛ یعنی امروز نمیشود ادبیات انقلاب را سانسور کرد.
دکتر سنگری: بله اساتید بنام زیادی در آن جلسه بودند و هیچ یک مخالفتی با گفته استاد ما نکردند. تا این لحظه ادبیات انقلاب به وجود آمده و امروز هم وجود دارد و قابل تحلیل است.