در حوزه هنر مکتبی و راهیان نور و جهاد با سه مولفه روبرو هستیم، اول هنرمند، دوم ابزار و سوم موضوع. اینها سه مولفه موجود در مکتب راهیان نور و جهاد هستند. برای مولفه دوم دیدگاه خاصی بین بعضی از دوستان وجود دارد که هنرهایی با ابزار تکنیکی و تصویری و نگاهی تکنولوژی را به پای هنر مدرن و پست مدرن گذاشتهاند اما یک جاهایی نتیجه غلطی گرفتهاند. چون ابزار هنر جدید مثل دوربین و سینما و تمدن غیرالهی تولید شده است. بنابراین کار هنری که با این ابزار صورت گیرد سکولار است. با این استدلال تعمیم درستی ایجاد نمیشود چراکه نحوه استفاده و آثار ابزار است که از آنجا باید قضاوت کرد.
«صانع» ابزار یک بحث است، «کارکرد» ابزار بحث دیگری است. این درست نیست که ما در عرصه هنر مهمانیم و آنها میزبان هستند. عقیده هنرمند مثل آبی است که به شورهزارها میریزد و زمین را اصلاح میکند. طلاپرستی به جای خداپرستی راس توان این سیاست را تبدیل کرد به دارالعباده و در مورد هنر هم میتوان این کار را کرد. این کار توسط هنرمندی است که عاشق است و غیر متخصصینی که عاشق و مومن بودند و توانستند کارهای خوبی را انجام دهند. تخصص اگر باشد سواد رسانهای ضررش کمتر از فواید نیست اما اگر هر دو با هم باشند معجزات بزرگی اتفاق خواهد افتاد.
چرا هیچ جنگی در جهان نبوده است که بعد از بیست سی سال چندین میلیون نفر به آنجا بروند و از آن مناطق دیدن کنند؟ جنگ نوستالژی نیست من مخالف این هستم که طوری معرفی کنیم جنگ را که انگار چیز دیگری بوده است. به اعتقاد من نگاههای نمادین خوب است. ما دو نگاه جهاد و شهادت داریم و هر کار هنری که باعث شود مردم برای شهید غصه بخورند، خلاف تشیع است. مردم باید در مورد شهدا حسرت بخورند نه غصه بخورند! این نگاهی که طفلکها تازه داماد بودند و شهید شدند، اشتباه است. کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا زمین اینجا با زمین شلمچه فرقی نمیکند، اجازه ندهید جنگ را محدود به زمینهای مناطق جنگی بکنند.
چرا الان یک چفیه، یا یک پلاک، یا خاک آنجا با جای دیگر فرق دارد؟ آنجا زمانی محترم میشود که گره خورده با آدمهایی باشد که همه چیز خود را گذاشتند و رفتند. این فداکاریهاست که میگویند هر جا تو بروی مقدس است. لذا ما باید ارزشهای اساسی جنگ را معرفی کنیم. امام حسین(ع) هم برای همین ارزشها شهید شدند. هدف استخوان و پلاک و چفیه نیست، چون همه اینها در همه جنگها هستند اما یک چیزی در جنگ ما بود که در جای دیگر نبود و آن همان چیزی که بعد از سی سال میلیون میلیون آدم را به آنجا میکشد.
شهدا هنرمندان واقعی بودند و به تعبیر امام(ره) هنر زندگی، هنری که هنرمند دارد. اگر هنر مظهر تجلی هنر اصلی باشد این هنر واقعی است و غیر از این هنر نیست بلکه تزئین است. هنرمند کسی است که هنر اصلی را درست معرفی کند. الان خون بچهها خطقرمزی برای نظام ایجاد کرده و ما فقط خط قرمزهایی را قبول داریم که با خون شهدا معرفی شده است. ابزاری که در دست هنرمند است مسلسل همان بچههای جبهه و جنگ است. شما هنرمندان نیز با سادهترین ابزار مثل همان جنگ که بچهها با کمترین امکانات جنگیدند در مقابل امپراطوری رسانهها و هالیوود بجنگید.
درخت هنر اگر در خاک خون آلود شهدا ریشه ندواند هنر نیست. هنرمند قبل از هر کسی انسان است و هنر در هنرمندی که عادل است، هنر عدالتخواه از آن ساطع میشود و این هنرمند صالح است که هنر صالح دارد. هنرمند اگر موحد باشد، هنرش توحیدی است. چون هنر تجلی حقیقت خود هنرمند است. امثال شهید آوینی هم سعی کردند همین موارد را از امام یاد بگیرند و بیان کنند. اینها که میگویند اینها هنر نیست و ایدئولوژی است، اشتباه میکنند. هنرمند یا متعهد به هدفش است و یا متعهد به هوسش و هیچ هنر غیرمتعهدی وجود ندارد. انسان چه صالح و چه فاسد هدف دارد یا هدف توحیدی است یا هدف هوسآلود.
متاسفانه در دانشکده هنرهای ما هم همین فضای غربی ترویج داده شده است. در هنر دو نکته مهم است؛ یکی زیبایی صورت و دیگری زیبایی معقول و محسوس. در اینجا مکتب ما میگوید زیبایی به توان دو؛ یعنی همه اینها با هم جمع شود. هنر اسلامی انقلابی میگوید که هم ظرف زیبا هم مظروف زیبا ولی آنها میگویند هنر باید ظرف زیبا داشته باشد! هنر هدفش زیبایی است و باید هم به لحاظ فرم هنرمندانه باشد و به هم لحاظ محتوا باید زیبا باشد. مفهوم زیبایی واقعی است و واقعیت جهان هم زیباست.
انسان واقعی زیباییپرست صوری است، انسان حقیقی زیباطلب کمالخواه است. لذا تضادی با زیبایی و هنر و ایدئولوژی و مکتب نیست و باید این دو مذهب با هم ترکیب شوند. نسبت بین زیبایی و کمال هم بین زیبایی معنوی و زیبایی حقیقی نسبتی است. زیبایی دو سر دارد یک سر در قالب برون است و سر دیگری تمایل از درون. عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ضمن اشاره به اینکه میل فطری کمال خواهی در انسان است تاکید کرد: زیبایی آن لایه حریری است که روی کمال کشیدند. حس زیباییشناسی حسی است که از چند زیبایی خوشش میآید. در درون ما هم یک همچنین انگیزهای است که هر چیز زیبا را میبینیم دوست داریم. یک آدمی که چهره زشت دارد اما اخلاق خوب دارد، زیبایی آن را دوست داریم. بنابراین جاذبه کمال از درون و بایستگی و شایستگی از بیرون دو بعد هنر هستند.