به گزارش حلقه وصل، افشین علا خاطرهای از واکنش رهبر انقلاب به شعری که در وصف حضرت امکلثوم (س) سروده بود را منتشر کرد.
دو سال پیش در چنین ایامی که با وفات حضرت ام کلثوم (س) مصادف بود، مشغول مطالعه درخصوص زندگانی آن حضرت بودم که به فکر سرودن شعری برای ایشان افتادم. بانوی بزرگواری که همچون یگانه خواهرش حضرت زینب کبری (س) در مصائب جان خراش کربلا و سختیهای طاقت سوز اسارت، حضور داشت، خطبهها خواند و حماسهها آفرید. دختر کوچک و آخرین فرزند حضرت زهرا (س) که مولای متقیان علی (ع) شب قبل از ضربت، مهمان سفره آن ریحانه بهشتی بود.
از خودم پرسیدم: چرا به شخصیت چنین بانوی گران قدری در متون، سخنان و اشعار آئینی، کم اشاره شده است؟! پس قلم برداشتم و چند بیتی در وصف ایشان سرودم. شعری که تنها در روزنامه اطلاعات درج شد.
بعد از تعطیلات سال نو، فرصتی دست داد و با چند تن از فعالان سیاسی کشور به دیدار عیدانه با رهبر انقلاب رفتیم. آن روز ایشان پس از ورود و احوال پرسی از حاضران، در کنار من توقف کردند و با محبت بسیار از شعری که برای حضرت امکلثوم (س) سروده بودم، قدردانی کردند. پس از دیدار نیز هنگامی که برای خداحافظی از میان صف حاضران عبور میکردند، باز هم در کنار من توقف کردند و نقاط قوت یکی دو بیت آن شعر را برشمردند.
بدیهی است بابت این تشویق بسیار خوشحال شدم، اما مشاهده دقت و توجه ایشان به آثار شاعران این روزگار، بیشتر مایه ی خرسندی ام شد.
البته این اولین و آخرین باری نبود که چنین واکنشی را از رهبر انقلاب می دیدم. اشراف و نکته سنجی ایشان در شعر، زبانزد است. بارها نیز نسبت به برخی شعرهایم به بنده ابراز محبت کردهاند. ولی توجهی که به اهمیت سرودن برای حضرت امکلثوم (س) آخرین ثمره ی پیوند حضرت فاطمه ی زهرا (س) و امیر مؤمنان علی (ع) نشان دادند، برای من به خاطرهای شیرین و ماندگار تبدیل شد.
ای نامه ی سربه مهر مکتوت
ای مادر صبر، ام کلثوم!
ای میوه ی بوستان احمد
ای حاصل وصلت دو معصوم
مجهول جهانیان، چو زهرا
چون زهره، ولی به عرش،معلوم
هرچند که غافل از تو تاریخ
ما گرچه به غفلت ازتو محکوم
مانند حسین، گشته جاری
عطر تنت از حجاز تا روم
در صبر و وقار، همچو زینب
پرونده ی ظلم کرده مختوم
خدمت شده افتخار جبریل
وقتی تو و زینبید، مخدوم
شرمنده ی خطبه بلیغت
منظومه ی هر کلام منظوم
نان و نمک تو خورده مولا
درآن شب واپسین محتوم
دیدی تو اگر چه داغ زهرا
هم غربت دفن، در شبی شوم
هم داغ برادری که بی سر
هم داغ برادری که مسموم
هم داغ برادری که بی دست
افتاده به خاک از آب، محروم
هم اکبر خود که گشته پرپر
هم قاسم خود که گشته مقسوم
اما زتو صبر گشته عاجز
زیرا تو فراتری ز مفهوم
هم ظلمت کوفه از تو نابود
هم شام سیاه، ازتو معدوم
جانم به فدای خاک پایت
ای سرو خمیده، ام کلثوم!...