سرویس پرونده: انقلاب اسلامی که با رهبری امام خمینی (ره) در بهمن ماه 57 به پیروزی رسید یکی از بزرگترین تحولات تاریخ ایران و جهان بوده است. این انقلاب که برخاسته از رای و نظر مردم مسلمان ایران است و با اتکا به مردم پیش می رود و در طول این سالها توانسته نیروهایی را تربیت کند و به جامعه تحویل بدهد که برخی از آنها تحولات مهمی را نه تنها در ایران بلکه در جهان نیز بوجود آورده اند. در روزها چهلمین سالگرد بهار انقلاب در نظر داریم هر روز یکی از چهرهای فرهنگی انقلاب را معرفی کنیم.
این بار به سراغ سرودهای اول انقلاب رفته ایم که نقش مهمی در ایجاد روحیه و حماسه آفرینی انقلابیون داشته است. سرودهاي اوايل انقلاب بخشي از تاريخ، فرهنگ و هويت جمعي ما را روايت ميکنند. شعرها و نغمههاي دلنشيني که در دوران اوج انقلاب بهمن 57 و بعد هم در دوران دفاع مقدس مطالبات و خواستههاي مردم را با تعصب و غيرتي عميق فرياد ميزدند، فريادي که شنيدنش امروز هم نوازشگر گوش همه ماست. در اين بين تقريبا همه ما سرود «از صلابت ارتش و ملت و سپاه ما» را با صداي «محمد گلريز» به ياد داريم. محمد گلريز از هنرمندان متعهدي است که با سرودهايي که خوانده بخشي از تاريخ، فرهنگ و هويت جمعي ما را روايت کرده است. حلقهوصل در ادامه با او به گفتوگو نشسته و از محمد گلريز پرسيده که چرا ديگر آن صلابت را در سرودها نميبينيم؟ چرا سرودهايي مثل «بوي گل سوسن و ياسمن آمد»، «خميني اي امام»، «ايران، رگبار مسلسلها»، «بهاران خجسته باد» و... جاودانه شدند؟ تفاوت بين سرودهاي ديروز و امروز در چيست؟ اگر قرار است راهي براي برونرفت از اين وضعيت پيدا کنيم بايد به سراغ اصلاح ساختار مديريتي عرصه موسيقي و سرود برويم يا اينکه مشکل را بايد در جاي ديگري جستجو کرد؟ ماحصل اين گفتوگو را در ادامه از نظر ميگذرانيد.
آقاي گلريز! قدري از خودتان بگوييد. فعاليتهاي خوانندگي خود را از چه زماني شروع کرديد؟
فعاليتهاي خوانندگي من از دوره کودکي شروع شد. خانواده و عموهاي من از قديمالايام در زمينه شبيهخواني و اشعار مذهبي فعال بودند. از همان دوران کودکي اولين آموزشهايم را زيرنظر پدر و برادرم -که هر دو از خوانندگان خوشلحن و خوشصدايي بودند- شروع کردم. هميشه به همراه آنها به محافل و مجالس مختلف تهران ميرفتم و در محضر آنها نکات و مطالب زيادي فرا ميگرفتم. خانواده با رديف آوازي موسيقي ايراني به خوبي آشنا بودند. رديف موسيقي ايراني نشات گرفته از موسيقي مذهبي و تعزيه و نوحههاست. خودم در کوچه «دردار» واقع در محله «مازندراني» به دنيا آمدم و مدتي را در خيابان «شهناز جنوبي» (الان نام آن به «17 شهريور» تغيير يافته است) زندگي کردم. پدرم در شهر گلپايگان به دنيا آمده بود. ايشان از پنج سالگي به همراه برادرانش به تهران ميآيند و در محله امامزاده يحيي ساکن ميشوند. چون عموهاي من هم صداي خوشي داشتند تا مدتها و تا زماني که شبيهخواني و تعزيه در تهران اعتبار داشت، تعزيه ميخوانند. در اين مجالس، گوشههايي از آوازي مثل رجز، کرد بيات، ليلي و مجنون، بختياري و... بهطور مفصل اجرا ميشد و اين مجالس بهترين محل براي فراگيري گوشههاي آوازي بودند. پدر من هم در اين مجالس شرکت ميکرد و در هئيت شبيهخوانان حضور مييافت و هنرنمايي ميکرد. در ادامه اين مجالس به مرور زمان کمرونق شدند و آرامآرام جاي خودشان را به مرثيهخواني و روضه دادند و فقط در ايام محرم و صفر بود که ما شاهد برگزاري مجالس پرشور مذهبي ميشديم. من در کنار پدر و برادر بزرگم (حسن گلپايگاني) راز و رمز موسيقي رديف آوازي را فراگرفتم. اين را هم بگويم که برادر بزرگم در زمينه موسيقي آوازي صاحبنظر است. ايشان در سالهاي اخير مجموعه کمنظيري را در اين زمينه گردآوري کردند و در آن بسياري از گوشهها را ريشهيابي کردند. اين مجموعه ميتواند به علاقهمندان موسيقي آوازي اطلاعات مناسبي بدهد.
شما از کي وارد راديو شديد؟
در اوايل سال 1353 به اداره راديو تهران وارد شدم و در همان بد ورود چند قطعه اجرا کردم. اين کار در بيات اصفهان بود و مطلعش اين بود؛ «اي غمت سرمايه دنياي من/ و اي خيالت مونس شبهاي من/ در دو عالم درد عشق تو بس است/ حاصل دنياي من، عقباي من» بعد از اين قطعه، کار حسين صمدي را که در وصف «دريا» ساخته بود، خواندم. در ادامه براي ارتقاي سطح خوانندگيام در زمينه موسيقي سنتي، وارد کلاسهاي استاد «اديب خوانساري» شدم. اين کلاسها در اداره راديو برگزار ميشد و «ابراهيم سرخوش» هم به همراه استاد اديب در خدمت کلاس بودند و تار مينواختند. تا مدتها خدمت اين دو عزيز به آموختن و تکميل در زمينه رديف آوازي پرداختم. اين کلاسها بعدها به همت مديريت موسيقي -آن زمان که برعهده هوشنگ ابتهاج بود- و با حضور شجريان ادامه پيدا کرد. آن زمان شجريان کارمند اداره کشاورزي بودند و با درخواست آقاي ابتهاج به عنوان مامور اداري و کارشناس موسيقي به راديو آمدند. برگزاري اين کلاسها تا سال 1375 ادامه يافت.
با اوجگيري امواج انقلاب -که از ديماه 56 شروع و در 29 بهمن با اتفاقات تبريز شعلهور شده بود- کلاسهاي آوازي راديو هم تعطيل شد. در سال 57 با اينکه اين کلاسها تعطيل شدند، ولي با «سرودهاي انقلابي» فصل جديدي در هنر موسيقي ايران آغاز شد. ارکسترهاي مختلف راديو و گروههاي عارف و شيدا از قبل وجود داشتند، ولي در اين سال خيلي از سرودها در سطح جامعه شنيده ميشد که مردم خودشان سازنده آنها بودند. بنابراين با پيروزي انقلاب در بهمن 1357، راديو تهران با حال و هواي جديدي شروع به توليد سرود کرد. من هم تا آخرين روزهاي منتهي به پيروزي انقلاب در راديو بودم و به خواننده بسياري از سرودهاي بعد از انقلاب تبديل شدم.
اولين سرودي که به صورت جمعي خوانديم، مربوط به شخصيت آيتالله طالقاني بود. نام اين سرود «معلم» بود که آهنگ آن را استاد احمدعلي راغب ساخته بودند و شعر آن را سيدمهدي علوي گفته بودند.
در ايامي که راديو تعطيل شد تا زمان بازگشايي مجدد آن فعاليتي هم در اين زمينه داشتيد؟
بله. در آن زمان يک گروه سرود بسيار بزرگ بهنام «ارشاد» شکل گرفته بود. آقاي حميد شاهنگيان سرپرست، آهنگساز، مربي و رهبر اين گروه بودند. من هم به سبب آشنايي که با آقاي حسين صبحدل و مرحوم حميد سبزواري داشتم، به اين گروه پيوستم. يادم هست در روز 12 فروردين، اين گروه به دو قسمت تقسيم شده بود؛ يک قسمت در فرودگاه مهرآباد و يک قسمت هم در بهشتزهرا(س) مستقر شده بودند. اين دو گروه سرودهاي معروف «خميني اي امام» و «برخيزيد!» را اجرا کردند. من هم در روز 12 فروردين به همراه گروه به بهشتزهرا(س) رفتم و در آنجا مستقر شدم و سرود برخيزيد را اجرا کرديم.
اين نکته را هم بايد اضافه کنم که من قبل از اين اتفاقات با دو گروه شيدا و عارف همکاري ميکردم و جزء اولين خوانندههايي بودم که با گروه شيدا همکاري داشت. تا قبل از اين اتفاقات حدوده ده دوازده تا از تصنيفهاي آهنگسازان بزرگي چون شيدا و عارف قزويني و همچنين قطعاتي از ساختههاي محمدرضا لطيفي را خوانده بودم. نوازندههاي پرقدرتي چون حسن ناهيد، اميرناصر افتتاح، شهريار فريوسفي، جهانشاه صارمي، درويشرضا منظمي، عبدالنقي افشارنيا، پرويز مشکاتيان و... با اين دو گروه همکاري ميکردند. اين دو گروه در همان ايام منتهي به انقلاب از راديو استعفا دادند و به جاي ديگري نقلمکان کردند و آثار زيادي را هم توليد کردند. اما خود من بيشتر با گروه ارشاد و هنرمندان راديو و بخصوص استاد راغب همکاري ميکردم.
يعني تا قبل از پيروزي انقلاب گروههاي همخوان در راديو وجود نداشت و با پيروزي انقلاب اين گروهها شکل گرفت؟
تا حد زيادي بله. در مورد علت بهوجود آمدن گروههاي همخواني و کُر (گروه سرود)، بايد بگوييم که انقلاب وقتي که شروع شد در همه زمينهها تحول و دگرگوني بهوجود آورد. در هنر و روابط هنرمندان هم اين دگرگوني و تحول اتفاق افتاد. بخصوص هنر موسيقي که يک هنر خاص و حساسي بود. هيچ دستورالعمل مدون و مشخصي وجود نداشت. ما نميدانستيم که آيا ميتوانيم به صورت سولو(solo) و تکخوان نيز بخوانيم يا نه؟ از طرف ديگر بسيار واضح بود که خواندن به صورت گروهي هيچ مشکلي ندارد. براي همين سعي ميکرديم سرودها را به صورت جمعي بخوانيم. حتي بعضي از سرودها از جمله سرودهايي که آقاي شاهنگيان ميساختند، فقط با گروه سرود بود و هيچ ساز و ارکستري با آنها همراه نبود. با اين وجود در سرود «معلم» ارکستر وجود داشت، ولي صداي تکخوان در آن وجود نداشت.
گروهي که اين سرود را خواندند، چه کساني بودند؟
جالب است بدانيد که در آن حال و هواي انقلابي همه با هيجان خاصي سعي ميکرديم اولين سرود را اجرا کنيم. تمام عوامل از شاعر گرفته تا آهنگساز و صدابردار و... همه در استوديو جمع شده بوديم و با وجود اينکه من خواننده سولو بودم، شرايط و اوضاع اجتماعي طوري بود که بايد آن کار را به صورت گروهي ميخوانيدم. هيچ گروه کُري هم وجود نداشت. همه دستاندکاران دست به دست هم داديم و با هم همکاري کرديم تا اين کار اجرا و ضبط شد. مهم اين بود که صداي اين اثر، جمعي و گروهي باشد. اولين صدابرداري که اين کار را در استوديو هشت ضبط کرد و از آنتن نيز پخش شد، آقاي «رضا ملکوتي» بود. در ادامه خيلي زود با ابتکار آقاي حسين صبحدل که با آقاي شاهنگيان و بسياري از شخصيتهاي مذهبي ارتباط فعال داشتند، در گروه معارف راديو يک گروه همخوان تشکيل داديم. جالبتر اين است که بيشتر خوانندگان اين گروه را خوانندگان گروه کُر وزارت ارشاد تشکيل ميدادند. آقايان محمد اخوان، مهرداد کاظمي، رشيد وطندوست، اسفنديار قرهباغي، مرحوم عليقلي و... همه از کارمندان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بودند که به همت آقاي صبحدل در راديو جمع شده بودند. اين گروه از آن به بعد به صورت يک گروه سرود مشخص آثار ديگري را تمرين، اجرا و ضبط ميکردند.
چه آثاري توسط اين گروه ضبط شد؟
تقريبا همه آثاري که از راديو شنيده ميشد، توسط اين گروه اجرا و ضبط شده بودند. هنوز هم خيلي از مردم ما خاطرات زيبايي از اين سرودها دارند. خيلي از نغمات آييني ما در اوايل انقلاب و همين الان با گروههاي سرود اجرا ميشدند. چون در اين شکل از اجرا کار مفهوم و زيبايي بيشتري پيدا ميکند. علاوه بر اينها يکسري سرود هم وجود داشت که نه در راديو ضبط شده بودند و نه از ساختههاي آقاي شاهنگيان بودند، اين سرودها توسط افراد ديگري ساخته ميشدند. اين سرودها هم به صورت جمعي اجرا ميشدند. سرودهايي مثل «بوي گل و سوسن و ياسمن آمد»، «ايران، رگبار مسلسلها» که با صداي آقاي رويگري و گروه کُر بود و سرود معروف «بهاران خجسته باد» و... که چگونگي توليد هر کدام از اينها داستان جداگانهاي دارد. يادم ميآيد سرود «رگبار مسلسلها» از بلندگوهاي مسير ورود امام پخش ميشد و هيجان بسيار زيادي ايجاد ميکرد. آقاي شاهنگيان در اوايل انقلاب خيلي سرود توليد کرده بودند. گروه ما نيز در راديو خيلي پرکار بود. سرودهاي ما در همان ايام خيلي زود از حالت کُر درآمد و به حالت گروه کُر و تکخوان تبديل شد. بعد از ورود امام(ره) مرحوم سبزواري و آقاي راغب با همکاري هم سرودي بهنام «خوش آمدي، امام ما» ساختند که در همان روزها به صورت تکخوان و گروه کُر تنظيم، اجرا و ضبط شد.
رابطه کاريتان با آهنگسازان چگونه بود؟
شايد برايتان جالب باشد که من و آقاي راغب و مرحوم سبزواري از پيش از بهمن ماه 1357 با هم همکاري داشتيم. گاهي آقاي راغب ملوديهايي را به آقاي سبزواري ميدادند و گاهي هم آقاي سبزواري اشعاري را به آقاي راغب ميدادند. آثاري که آقاي راغب آهنگش را ميساختند با همفکري و تبادل نظر مداوم به يک سرود تبديل ميشد. آقاي راغب ميدانست که اين سرود را براي صداي چه کسي مينويسد. اين همکاري نزديک سبب ميشد که آثار ضبط شده از هر جهت درست، صحيح و منطقي باشند.
ميتوانستيد بازتاب اين سرودها را در جامعه ارزيابي کنيد؟
بله، بسياري از سرودها ورد زبان مردم شده بودند و مردم آنها را زير لب زمزمه ميکردند. در آن روزها اين سرودها از راديو پخش ميشدند و همه مردم، در همه جا آنها را ميشنيدند. اگر با ديد انصاف نگاه کنيم ميبينيم که بسياري از اين آثار امروز هم در زمره زيباترين آثار موسيقي هستند. هم اشعار و کلماتشان بسيار ادبي، وزين و زيباست و هم ملوديها و تنظيم و اجرا بسيار هنرمندانه و محکم است. جالب است اين را هم بدانيد که وجود «گروه همسرايان و همخوان» تقريبا در همه اين آثار مشترک است که با صداي تکخوان درميآميزد. اين در هم آميختن علاوه بر اينکه به قدرت و صلابت اثر اضافه ميکند، باعث ميشود که صداي تکخوان نيز جلوه بيشتري پيدا کند.
ميتوانيد خيلي مختصر تعدادي از آهنگسازان آن ايام را نام ببريد؟
آقايان احمدعلي راغب، رضاقلي ملکي، فريدون شهبازيان، مجتبي ميرزايي، عليقلي، پرويز مشکاتيان، حسين عليزاده، محمدرضا لطفي، بيگلريپور، فيروز برنجان، حسين صمدي، علي رحيميان، فرهاد فخرالديني، کامکار، روشنروان، کيانينژاد، عندليبي، حسن يوسفزماني، اکبر پورو و خيليهاي ديگر که الان حافظهام ياري نميکند. تعداد آنها خيلي زياد است و اگر نام همه آنها را مي خواهيد بهتر است به آرشيو صداوسيما مراجعه کنيد. با اين وجود از حق که نگذريم، اين عزيزان آثار بسيار خوبي بعد از انقلاب خلق کردند که جا دارد اين آثار در محافل علمي و دانشگاهي ما مورد تجزيه و تحليل قراربگيرند.