
سرویس حاشیه نگاری: آیین «شب شاعر» سازمان اوج در چهلمین ایستگاه خود به واکاوی اشعار و تاثیرات سپهر انقلاب پرداخت و در این مراسم مسعود دهنمکی، وحید جلیلی، نصرالله پژمانفر، محمدصادق کوشکی، حمید داودآبادی، مصطفی محدثی خراسانی و... به بیان خاطراتی از ابولفضل سپهر پرداختند و هر کدام از نگاه خود تاثیرات سپهر را در پیش برد اهداف انقلاب اسلامی از طریق زبان مردم بودن شعرهایش، واکاوی کردند.
مسعود دهنمکی: سپهر با افتخار پای گذشته خود ایستاد
نشریه شلمچه در سال 1375 محفلی بود برای آدمهایی که گمنامانه در عرصه فرهنگ وارد جنگ شده بودند. این افراد جزو دستهای بودند که نه غرق در دنیا شدند و نه از گذشته خودشان پشیمان شدند. اینها غصه میخورند ولی با وضع موجود مبارزه میکنند. و به تعبیر امام اعتقاد دارشتند که جنگ ما جنگ عقیده است و این جنگ مرز و جغرافیا هم نمیشناسد و تمام شدنی هم نیست. ابولفضل سپهرها جزو آدمهایی بودند که بعد از جنگ برگه اعزام گرفتند و او جزو کسانی بود که تا آخر با افتخار پای آن روزهای خود ایستاد. از افرادی که گمنامانه در نشریه شلمچه کار میکردند میتوانم افرادی مانند شهید شعبان نصیری (خیلیها اسم ایشان را شنیدید و میدانید که ایشان سردار بود. ایشان در شلمچه خبر مینوشت.) شهید تمامزاده، شهید ابراهیم خلیلی، شهید سید علی موسوی و... را نا ببرم. ابوالفضل سپهر هم جزو این افراد بود. فکر میکنم عبدالجواد یا عبدالرضا موسوی بود که یک روز دست او را گرفت و به نشریه آورد. گفت: ایشان خیلی میخواهد در زمینه شهدا کار کند و میخواهد که با شما آشنا شود. با او نشستیم برای صحبت و من از او پرسیدم میخواهی با کار روزی در بیاوری یا نه میخواهی مبارزه کنی؟ گفت هر دو. گفتم ما که درآمدی نداریم هر کس اعتقاد دارد به عنوان بخشی از مبارزهاش در این نشریه کار میکند.
اگر مدرک تحصیلی بچههای شلمچه را جمع میکردید یک لیسانس در نمیآمد، ولی نشربه بود. دکتر سروش زنگ میزد و میخواست با نویسنده فلان مقاله حرف بزند و جوابش را بدهد. اکبر گنجی زنگ میزد، میخواست جواب بده... از دفتر رئیس جمهورها زنگ میزدند یا مثلا اگر کریستین امانپور قرار بود ایران بیاید یکی با رئیس جمهور قرار میگذاشت و دیگر با دفتر نشریه شلمچه. با توصیف این فعالیتها به سپهر گفتم که این شعرهایی عاطفی و احساسی که تو گفتی به درد من نمیخورد. جاهای دیگر شعر تو را چاپ میکنند. گفتم امام میگوید هنر متعهد هنری است که بیانگر فقر و غنا باشد؛ یعنی مبارزه. جنگ فقر و غنا بعد از جنگ است و برای شما که میخواهید در این حوزه کار کنید بدنامیاش میماند، خوشنامیاش برای کسانی است که جنگ سکولار را میشناسند. آنها در مورد اینکه چرا شهیدان شهید شدند حرف نمیزنند، در مورد چطور شهید شدن آنها حرف میزنند. وقتی بخواهی در مورد آرمان شهید حرف بزنید فحش دارد، هزینه و تاوان دارد. اگر در حوزه شهدا میخواهی کار کنی باید در این بخش شعر بگویی. گفتم مسئله من هم بحث فقر و غناست. گفت من این حوزه را نمیشناسم.
برای اینکه ثابت کند برای مبارزه آمده گفتم کارت را شروع کن. گفت با چی؟ گفتم با تلفن جواب دادن و چای دادن! کاری که خود ما هم میکردیم. دو سه ماه فقط در دفتر نشریه چای میداد و تلفن جواب میداد. بعد به ایشان گفتم من شاعر نیستم ولی میتوانید شعرهای معترضی مثل این بگویید که مثلا «دارا مبایل دارد، سارا حجاب ندارد». با خودم گفتم این امتحانش است. اگر نتوانست بگوید خودم ادامهاش را هم میگوییم. رفت و یک روز بعد با این شعر برگشت که بدون اسم در شلمچه چاپ شد؛ «در دستهایش امروز سارا تفنگ دارد/ با دشمنان دارا او قصد جنگ دارد/ ...در آن زمانه رفتند صدهاهزار دارا/ در این زمانه گشتند دههاهزار دارا...». به اعتقاد من اگر سپهر امروز هم بود قطعا غیرتش اجازه نمیداد که یکی بیاید در تریبون رسمی بگویید که اگر امام زمان هم امروز میآمد نقدش میکردیم.
وحید جلیلی: سپهر ادبیات بومی و عامیانه را با ادبیان انقلابی تلفیق کرد
با محروم سپهر خیلی رفاقت نزدیکی نداشتم. بچه که بودم فیلمهای او را در تلویزیون دیده بودم. جالب بود برام که ایشان نگاهش به شانی که دیگر بازیگران به شهرت و هنرمندی خودشان قائل هستند و این شان را بالاتر از شان هویتی و دینی خود میدانستند، این شانیت را قائل نبود. ایشان یکی از بازیگرهای محبوب تلویزیون در آن مقطع بود. اسم سریالی که بازی کرده بودند و خیلی دیده شد «روزهای گرم تابستان» نام داشت. امروز خوب است تلویزیون به جای این اراجیفی که عمداتا پخش میکند و بیتالمال را خرج تُرهات آقایان روشنفکرنماها میکند و معلوم هم نیست کی میخواهد به دور باطل میدان دادن به سلطنتطلبها و روشنفکرنماها و ضدانقلابها ادامه دهد، آرشیو خود را مرور کند و این کارهای خوب و خاطرهانگیز را نمایش دهد.
نمایش این آثار امکان مقایسه فیلمهای امروز و دیروز را به مخاطب میدهد و مشخص میشود که رسانه ملی از لحاظ محتوایی و حتی فنی چه جریان انحطاط و نزولی را دارد پس میرود. اولین تصویر سپر در ذهن من همان تصویر نمکین، نوجوان و پرمسئولیتی است که در فیلم روزهای گرم تابستان بازی کرد و به کاراکتر واقعی خودش هم نزدیک بود. سپهر خیلی غیرت خاصی نسبت به خانواده شهدا داشت. نکته دیگر که جا دارد در اینجا به آن اشاره شود بحث «سرفصل هنرمندان مردمی انقلاب اسلامی» است. ما هنرمندان حرفهای انقلاب اسلامی را تا یک حدودی میشناسیم ولی اگر در هر شهری برویم هنرمندانی را میبینیم که شاید اثرشان از لحاظ فنی و حرفهای استاندارد نبود اما در محیط خودشان تاثیرات بسیار جدیای به جای گذاشتند.
از نقاشان مردمی تا شعرای مردمی و حتی در حوزه ساخت شعارهای انقلاب، خیلیها بودند و هستند که قدر آنها دانسته نشده است. در حوزههای مختلف هنر ما کسانی را داریم که زبان گویای انقلاب بودند. خوب است پژوهشگران تاریخ انقلاب این سرفصل را جدی بگیرند. کار زیبای سپهر توجه به فولکلور و ادبیات عامیانه و ادبیات بومی است و تلفیق آن با ادبیات انقلابی است. این خیلی نکته مهمی است. «اتل متل...» یک شعر عامیانهِ کودکانهِ قدیمی است که در فرهنگ عامیانه ما حضور دارد. سپهر، ادبیات انقلابی را در این بخش اضافه میکند. به این بخش فرهیختگان ما کمتر توجه میکردند ولی در لایههای زیرین اجتماعی نفوذ داشت و سپهر توجه و رونق ویژهای به این حوزه بخشید.
محمدصادق کوشکی: باید انیمیشنهایی با تم شعرهای سپهر بسازیم
لازم است که از داشتههای فرهنگی و هنری خودمان تقدیر کنیم؛ هرچند شده بهصورت خیلی خشک و خالی به مانند بزرگداشتی که برای مرحوم سپهر در حال برگزاری است. خواهش من از دوستان هنرمند در این جمع این است که شعرهایی که مرحوم سپهر گفتند میتواند دستمایه انیمیشن باشد. تا الان نشده، خیلی خب از الان روی این مسئله فکر کنیم. به اعتقاد من ما باید انیمیشنهایی با تم شعرهای سپهر بسازیم. هنرمندان ما نگاه کنند و فکر کنند بر اساس همین شعرها انیمیشن بسازند. چون ممکن است یکی بگوید من به لحاظ هنری میتوانم شعرهای بهتری از شعرهای سپهر بگوییم، ولی در این شعرها یک سوزی وجود دارد. من میخواهم سپهر را تشبیه کنم به فایز دشتستانی. حتی ما نمیدانیم فایز که بود، اما دو بیتیهای او را همه چوپانها، رعیتها و کشاورزها در جنوب ایران حفظ هستند. این درحالی است که شعرهای سعدی و حافظ را حفظ نیستند. لذا مرحوم سپهر میتواند فایز دفاع مقدس باشد. هنرمندهایی که در تشکیلات والفجر، افق و... هستند زحمت بکشند شعرهای ایشان را تبدیل به انیمیشن کنند.
حجتالاسلام پژمانفر: مسئولین در حفظ گنجهایی مثل سپهر خیلی کوتاهی کردند
من مطلبی از مرحوم سپهر خواندم که به اعتقاد من شاید بخشی از رمز موفقیت کارهایی ایشان در همین مطلب نهفته باشد. ایشان گفته بودند که من فقط قافیههای مطالب را تنظیم کردم، اصل این محتواها برای دیگران بود. ایشان سعی کردند به آنچه از دفاع مقدس دیده و شنیده بودند قافیه بدهند و فرصتی بدهند تا بخشی از گنجهای دفاع مقدس ما به مردم ما معرفی شود. متاسفانه امروز علیرغم اینکه ما داریم چند دهه را از دوران دفاع مقدس پشت سر میگذاریم، حضور ظاهری این عزیزان که در آن دوران حضور جدی داشتند دارد کم میشود. در اینجا من فقط میتوانم بگوییم ما به عنوان بخشهای مسئول، در این حوزههای خیلی کوتاهی کردیم. بهعنوان کسانی که میتوانستند در حفظ و مراقبت و نگهداری از این سرمایههای بزرگ نقشآفرینی کنند ولی با این کمکاری متاسفانه بسیاری از این برکتها از جامعه ما رفته است. امروز باید در این زمینهها باید برنامه داشته باشیم.
مادر مرحوم سپهر: زندگی ابوالفضل شبیه هیچ کس دیگر نبود
سرکار خان مینویی، مادر زندهیاد ابوالفضل سپهر در میان تشویق حاضران بر روی سن رفت و متنی را که از قبل نوشته بود خواند. او گفت: ابوالفضل من هدیهای بود از جانب خدا که در اوج جوانی عاشق و شیدای بسیجیان روحالله شد. شعر گفتن و روایتگری کردن از دفاع مقدس برای ابوالفضل صرفا یک ادای تکلیف و انجام وظیفه نبود. گفتن و نوشتن از شهیدان برای ابوالفضل شرح عاشقانهها و دلدادگیهایش بود. هرچه بیشتر میگفت و میسرود مشتاقتر و شیداتر میشد. اگر شعر ابوالفضل ساده، شیوا و دلنشین است به خاطر این است که از جنس نسیمی است که از دل یک عاشق شیدا گذر کرده است. برای یک مادر مثل من دوری از پسرم سخت است اما وقتی فکر میکنم که او چقدر عاشقانه زندگی کرد و چقدر نورانی از حضور در پیشگاه شهدا بود، دلم آرام میگیرد. در چشم من همه چیز در مورد ابوالفضل به اذن خدا بود؛ تولدش، نوجوانیاش، شیدا شدنش، زندگیاش که شبیه هیچ کس دیگر نبود و حتی بیمار شدنش بوی دیگری داشت. انگار که برای همین عاشق شدن به دنیا آمده بود. برای من بالاترین افتخار است که پسرم خادم و خاک پای شهدا بود، فدای جانبازان و ایثارگران راه خمینی بود.
محدثی خراسانی: سپهر مطالبات امروز جامعه را در شعرهایش فریاد میزد
من تبریک میگوییم به عوامل مراسم این پاسداشت به خاطر هوشمندیای که به خرج دادند و در فضای امروز به یاد ابوالفضل سپهر افتادند. امروز جامعه ما حقوقی را مطالبه میکند و مردم آنها را فریاد میزنند که مرحوم ابوالفضل سپهر با بصیرت تمام سالها پیش در غربت این دغدغهها و چالشهایی که فراروی انقلاب قرار گرفته بود، فریاد میزد. البته شعر و ادبیات انقلاب هوشمندانه و آگاه و با بصیرت در دورههای مختلف در عرصهها حضور داشت و کاری که آقای سپهر انجام داد در همین راستا بود. اما تفاوت کار سپهر من را یاد این بیت حافظ میاندازد که فرمودند: آسمان بار امانت نتوانست کشید/ قرعه فال به نام من دینوانه زدند. ایشان برای راهانداختن و پیشبردن جریانی انتخاب شد که خیلیها به این راه و جریان ناباورانه نگاه میکردند و تناسبی بین ظرفیت ادبی و بضاعت ابوالفضل سپهر و این حجم گسترده تاثیرگذاری بر روی مخاطب را نمیدیدند. به نظر من او انتخاب شده بود که این رسالت را به دوش بکشد و به تنهایی به پیش ببرد. خلاءهایی در فضای فرهنگی انقلاب بود و شاعران انقلابی مثل شادروان سیدحسن حسینی این خلاءها را بسیار فریاد زده بودند و شعری که آن را شعر اعتراض مینامیدند جریان طبیعی تکاملی خود را طی میکرد، اما آنجایی که مخاطب تودههای مردم هستند شعر نیاز به ارتباط با مردم داشت. و برای رفع این نیاز باید حرف مردم با زبان مردم و به دور از دغدغههای فنبیان، گفته میشد. ابوالفضل سپهر توانست به خوبی خلاء این عرصه را پر کند و رسالت بزرگی را انجام دهد. باید به بصیرت او درود فرستاد.
محمدعلی صمدی (نویسنده دفاع مقدس): چیزهایی که بقیه در مورد سپهر میگویند خیلی متوجه نمیشوم
در سال 77 به نشریه شلمچه رفته بودم. سپهر را آنجا دیدم. او پایش را کچ گرفته بود و کنار کامپیوتر نشسته بود. داشت اولین شعرش را که در شلمچه چاپ شده بود غلطگیری میکرد. نمیدانم چی شد که ما باهم جوش خوردیم ولی این جوش خوردن بود تا یکسالونیم بعد که ایشان به گروه آقای گلعلی بابایی پیوستند و حوزه کاری ما از هم جدا شد. بعد از این یک سالی همدیگر را جستهوگریخته و در مراسمها میدیدیم. پیش از این روزی نبود که همدیگر را نبینیم و کنار هم نباشیم. خیلی با هم صفا داشتیم. این چیزهایی که بقیه در مورد سپهر میگویند من خیلی متوجه نمیشوم. چون من در خلوت این آدم بودم. ما خیلی با هم شوخی و تو سر و کله همدیگر میزدیم. برای همین خیلی این فضای معنویای را که دوستان میگویند برایم قابل درک نیست. شروع کار آقای سپهر از نشریه شلمچه و آقای دهنمکی بود، ولی درخشش ایشان در نشریه فکه و در کنار آقای داودآبادی بود. اولین شعر اتل متل خودش را در دفتر نشریه فکه خواند. اولین اتل متل را که خواند راست و حسینی ما خیلی سپهر را مسخره کردیم. به نظرم شعر خیلی لوس بود و به سپهر گفتم که این مزخرفات چیه که سرودی... برای آقای عبدخدایی خواند ایشان شروع کردند به گریه کردن! من گفتم نمیفهمم گریه آقای عبدخدایی من را به گریه میاندازد ولی شعر تو نه. این اتل متلها بعدها در نشریه فکه همینطور ادامه داشت. یواش یواش شعر را برای ما هم جا انداخت. بنا ندارم که اسم نیاورم، چون با خودم عهد کردم که اسم ببرم. مرحوم سپهر نمونههایی از شعر خودش را برای آقای عباس براتیپور فرستاد. عباس براتیپور استاد ماست و من در این زمینه هیچ بحثی ندارم، منتها سپهر پاراف آقای براتیپور پای شعرهایش را به من نشان داد. ایشان با یک زبان بسیار تند و حرفهای نوشته بودند که آقا! شما عرصه ادبیات فولکلور را رها کن و برو. ما هم به شوخی گفتیم دروغ هم نمیگوید این عرصه را ول کن و برو...
در این مراسم استاد حمید داودآبادی، محمدرضا وحیدزاده، حسین نژادموسی (جوان 20 سالهای که در حال ساخت مستند ابوالفضل سپهر است)، گرشاسبی (مربی تخریب سپهر)، حاج آقا رحیم چهرهخند نیز به بیان خاطرات خود با زندهیاد ابوالفضل سپهر پرداختند.