
به گزارش حلقه وصل، دهمین قسمت از فصل دوم برنامه «به اضافه مستند» با پخش مستند «خاطرات نارنجی» همراه بود و پس از آن نشست نقد و بررسی با حضور دو مهمان ویژه، سید مصطفی خوش چشم، کارشناس مسائل بینالملل و ثمانه اکوان دانشجوی مطالعات آمریکا برگزار شد.
افتضاحات تاریخی جنگهای آمریکا، در هالیوود تبدیل به قهرمان سازی میشود
سید مصطفی خوش چشم در ابتدای صحبتهای خود گفت: این مستند خوب بود. برایم جالب بود که بچههای داخل این مستند را تهیه کردند. من از ابتدا فکر نمی کردم که کسی به دنبال ساخت مستند با این موضوع برود. مستند در عین سادگی، بسیار تاثیرگذار است. با مخاطب خود ارتباط برقرار میکند و آگاهی بخش است. همان طور که میدانید، پیرامون جنگهای آمریکا و فعالیتهای او در سراسر جهان، یک سری اطلاعات نادرست و البته خودخواسته از سوی آمریکاییها پراکنده میشود. برای مثال جنگی را در هالیوود نشان میدهند که اصلا وجود نداشته است. افتضاحات تاریخی را در جنگهای آمریکا میبینید که در هالیوود تبدیل به قهرمانسازی میشود و در جنگها انگار پیروز میشود. این موضوع محدود هم نیست و مثالهای زیادی دارد. در مورد خود ما، حزبالله لبنان و سپاه پاسداران، از این دست فیلمها زیاد تولید شده است. آن چیزی که مهم است این است که این مستندها آگاهی بخش به جامعه است، چه در داخل و چه در بیرون.
ساخت مستند «خاطرات نارنجی» از جنبه روشنسازی حقیقت، در جامعه جهانی حائز اهمیت است
وی ادامه داد: در مستند میبینید که میگوید در خود آمریکا، نسبت به جنگ ویتنام یک بایکوت خبری وجود دارد که اجازه نشر حقایق را پیرامون وضعیتی که در ویتنام بوده است، نمیدهد. این مستند از این زاویه هم بسیار مهم است. در خود آمریکا وقتی راجع به بسیاری از جنگها و مسائل صحبت میشود، اطلاعات از درون به بیرون است و کمتر اجازه میدهند که اطلاعاتی تاثیرگذار از بیرون به داخل انتشار پیدا کند. بنابراین ساختن و نمایش چنین مستندهایی در زمینههای گوناگون و دربارهی آمریکا نه تنها در کشور ما و جامعهی جهانی، بلکه در خود آمریکا هم مهم است.
بعد از جنگ ویتنام، نسلی در هر دو کشور به وجود آمد که درد مشترک دارند/ این مستند قهرمانسازی آمریکا را زیر سوال میبرد
ثمانه اکوان در مورد این مستند گفت: 3 مورد در مستند وجود داشت که برای من بسیار جذاب بود. یکی این بود که در جنگهای دیگر، مردم آمریکا با آن کسانی که قتلعام میشدند، روبهرو نمیشوند اما در جنگ ویتنام خلاف این را میبینید. بعد از جنگ ویتنام به نظر میرسد که نسلی در هر دو کشور شکل گرفته است که پیش زمینه و تاریخچه و درد مشترک دارند. این آدمها همدیگر را پیدا کردند و نکته مهم مستند هم همین بود. این که میشود یک مستند را 2 طرفه روایت نمود. بنابراین میتوان قهرمانسازیهای آمریکا و روایتهای یک طرفه او از جنگ را زیر سوال برد. نکته دیگر این بود که همه فکر میکنند که وقتی اسناد مهم و طبقهبندی شده آمریکا بعد از 30 سال منتشر میشود، میتوان همه حقیقت را متوجه شد. در حالی که در مستند میبینید که با وجود همهی پنهانکاریها و از بین بردن اسناد و مدارک، حقیقت اصلی رو میشود. نسلی که در آنجا بوده و شاهد این قتلعام بوده است، بهتر می توانند حقایق را منتشر کنند. موضوع سوم که توجه مرا جلب نمود، قدرت رسانهها است. بالاخره کسانی باید باشند که افسانه و روایتهای مختلف را از هم جدا کنند و آن چیزی که حقیقت قضیه بوده است را منتشر کنند.
خوشچشم دربارهی علل اصلی تهاجم آمریکا به ویتنام گفت: در آن زمان دو بخش شمالی و جنوبی در ویتنام ایجاد شد. ظاهر امر این بود که کسانی که در شمال میجنگیدند، حمایت کمونیستها و شوروی را داشتند. علاوهبر این، همیشه آمریکا به دنبال یک بهانه هست و این ممکن است شوروی، اسلام یا هر چیز دیگری باشد. دستگاههای تبلیغاتی آمریکا اینگونه تبلیغ کردند که به دلیل جلوگیری از ایجاد کمونیست در ویتنام به آن حمله میکنند در حالی که بهانه بود. یکی از کارهای جالبی که آمریکاییها از طریق تبلیغ انجام میدهند، مظلومسازی طرفی است که میخواهند به حمایت از آن برخیزند. برای مثال در بسیاری ازپروندهها میبینید که آمریکاییها تا مدتی قبل هیچ توجهی به مردم ندارند اما به یکباره به حمایت آنان میروند و بالعکس. این رفتارها حاکی از این است که در راستای منافع قدم برمیدارند. دلیل دیگر این جنگ که در مستند نیز ذکر شد، مربوط به استقرار آمریکا و گسترش نفوذ آن در نزدیکی چین است. هماکنون هم آمریکا به این فکر است که حوزه نفوذ خود در آن بخش از جهان یعنی خاور دور را گسترش بدهد و با چین رودررو بشود. بخشی از بحران کره نیز دستاویزی برای حضور آمریکا در منطقه ارزیابی میشود که بتواند با ملتهب کردن زمینهایی که چین در آن منافع دارد، تلاش میکند تا منافع چین و روسیه را کم کند. نمونههای دیگری نیز وجود دارد که ویتنام یکی از آنها است.
ماجرای عکس جعلی آمریکا از پسر بچه 5 ساله سوری چه بود؟
او دربارهی این که آیا مظلومسازی مردم سوریه برای ایجاد جنگ در این کشور بوده است یا خیر، گفت: بله. هنوز هم آمریکا از این شیوه برای ایجاد جنگ استفاده میکند. در همان جنگ سوریه، نمونههای بسیاری وجود دارد. نمونهی بارز آن، یک کودک 5 ساله بود که در داخل آمبولانس نشسته بود در حالی که ظاهرا یک ساختمان توسط بمباران رژیم دمشق خراب شده بود و همه کشته شده بودند. بعدا معلوم شد که این موضوع دروغ بوده است. جالب است که کسی که آن عکس را انداخته بود از گروه نورالدین الزینکی بود که در حد النصره خطرناک است. همین گروه نورالدین الزینکی، کمتر از یک هفته قبل، یک بچه 10-12 ساله را در ادلب سر بریدند و عکس گرفتند. اما دیدید که عکس آن کودک 5 ساله ابزار تبلیغاتی غرب و اعراب از جمله الجزیره، بیبیسی، سیانان و .... قرار گرفت و به قدری آن را بزرگ کردند که حد نداشت.
بیش از دهها هزار رسانه، مستقیم و غیرمستقیم، بودجه زیادی را از صهیونیستها و آمریکاییها دریافت میکنند
اکنون در دو شهرک شیعهنشین فوعه و کفریا، سالهای سال است که این مردم تحت محاصره هستند و فقط علف میخورند. همزمان با این موضوع، یک شهرک دیگر در غرب دمشق به نام زبدانی وجود داشت که تحت محاصره بودند اما ارتش اجازه میداد که کمکها زیر نظر خودش و صلیب سرخ جهانی به این شهر برسد. حال جالب است که رسانههای غربی و عربی چنان تصویری از وضعیت مردم در زبدانی درست کردند که تمام دنیا را تحت تاثیر قرار داد. بعدا مشخص شد که تمام آن کمکهایی که انجام میشده، مستقیما به دست تروریستها میرسیده و هر کسی که برای آنان کار کند، غذا میگرفته است و گرنه آن غذا به دست مردم نمیرسیده است. اکنون، بیش از دهها هزار رسانه، مستقیم و غیر مستقیم، بودجه یا کمک بودجه زیادی را از صهیونیستها و آمریکاییها دریافت میکنند. این رسانهها طبیعتا عملکننده در این راستا هستند و در کنارشان هالیوود و ابزارهای تبلیغاتی دیگر قرار دارد که دنیا را تحت تاثیر تصاویر غیر واقعی قرار میدهند تا برایشان ادراکسازی کنند و ادراکهای غلطی را در ذهن مردم به وجود بیاورند.
جنگ ویتنام واقعا یک جنگ بی دلیل بود/ مردم آمریکا درک نمیکردند که چرا در این جنگ باید شرکت کنند؟
اکوان به مقایسهی جنایتی که آمریکا در ویتنام نسبت به دیگر کشورها مرتکب شد، پرداخت و گفت: جنگ ویتنام، اولین جنگ بعد از جنگ جهانی دوم بود. پس از آن که ژاپن یکی از بنادر آمریکا را بمباران کرد، آمریکا برای خود مشروعیتی برای حضور در جنگ جهانی قائل شد و افکار عمومی هم پشت سر آن بود. اما در جنگ ویتنام چنین دلیلی وجود نداشت. دلیل اصلی اعتراضات مردمی که منجر به جنبشهای صلح طلبانه زیادی شد نیز به همین موضوع برمیگشت. در حقیقت جنگ ویتنام یک جنگ تقدیس شده برای نجات نسل آمریکاییها و جان مردم نبود بلکه برای جلوگیری از گسترش کمونیسم بود که البته چون آمریکا دور از قاره های دیگر بود، چنین خطری او را تهدید نمیکرد. در موررد جنگ افغانستان و عراق نیز چنین چیزی هست و متفاوت با جنگ ویتنام است. جنگ افغانستان و عراق برای حادثه 11 سمپتامبر بود. جرج بوش زمانی که به عراق حمله کرد، میزان محبوبیتاش به شدت بالا رفت و بنابراین اهدافی که پشت سر دیگر جنگهای آمریکا بود، در جنگ ویتنام وجود نداشت. جنگ ویتنام واقعا یک جنگ بی دلیل بود و مردم آمریکا درک نمیکردند که چرا در این جنگ باید شرکت کنند. برایشان قابل درک نبود که چرا در میان کشورهایی که به دنبال کمونیسم هستند، باید با ویتنام بجنگیم؟ حال جالب است که در آمریکای جنوبی و کشورهای همسایه آمریکا نیز موضوع کمونیسم وجود داشت و آمریکا با آن درگیر بود و از کودتاها حمایت میکرد. این موضوعات باعث شد که جنگ ویتنام متفاوت بشود.
جنبشهای مردمی علیه جنگ ویتنام، نقطهی عطفی در تاریخ آمریکا و جنبشهای صلحطلبانه ایجاد کرد
وی در پاسخ به این سوال که آیا رخداد جنبشهای صلحطلبانه در آمریکا کمکی به سرنوشت جنگ کرد یا خیر، گفت: 4 رئیس جمهور آمریکا درگیر جنگ ویتنام شدند. هر کدامشان در ابتدا برای مبارزه با کمونیسم میآمدند و با این تکنیک رقبایشان را کنار میزنند که میگفتند آنها با لطافت با کمونیسم برخورد میکنند. اما میبینید که در زمان جانسون و نیکسون این موضوع برعکس میشود. جنبشهای صلحطلبی که در خود آمریکا به وجود آمد، مانند جنبش سیاهپوستها، باعث شد که این جنبشها بتوانند اثرگذاری داشته باشند و به نظر من مبارزه با جنگ ویتنام، نقطهی عطفی در تاریخ آمریکا و جنبشهای صلحطلبانه ایجاد کرد.
ترامپ در مصاحبههای تبلیغاتیاش میگفت که تروریست، زاده طرح و نقشههای آمریکا بوده است
مصطفی خوشچشم دربارهی مسیر و نگاهی که جمهوریخواهها و دموکراتها در جنگ ویتنام داشتند گفت: به نظر من این تصور خطا است که بگوییم منافع زیربنایی و اصولی یک کشور، 4 سال یکبار دست به دست میشود و مسیر متفاوتی را میروند. اگر اینطور باشد که باید تمام منابع انسانی، ذخایر انرژی، اقتصاد و .. یک کشور تلف شود. تصور کنید که تمام کارهایی که یک دولت انجام داده است، 4 سال بعد ادامه پیدا نکند. جرج بوش در تبلیغات خود در سال 2000 به کلینتون ایراد میگرفت و میگفت که چرا ما را وارد جنگ بالکان کردید و در آنجا حضور پیدا کردید؟ اما دیدید که بلافاصله پس از این که ایشان رئیس جمهور شد، با توجه به استفاده از وقایع 11 سپتامبر جنگهایی را راه انداخت که طولانیترین جنگ آمریکا، جنگ با افغانستان شد که تمامیهم ندارد. حضور آمریکا در افغانستان از همان سال شروع شد، پایان هم نمییابد، وضعیت منطقه را به هم ریخت و زمینه را برای ایجاد گروهکهای تروریستی فراهم کرد. میبینید که خیلیها از جمله ترامپ در تبلیغاتشان گفتند که تروریستها زادهی طرح و نقشههای خود ما هستند. اکنون میبینید که جمهوریخواهها تا چه اندازه نسبت به جمهوریخواهها سفت و سخت هستند. حال جالب است که در واقعهی 11 سپتامبر، جناحی که در بدنه اصلیشان مسلمانان بودند، در نزد جمهوریخواه های سنتی بود. در حقیقت، جمهوریخواههای سنتی یا همان محافظهکارها، هنوز هم در نشریاتشان مخالف جنگ هستند. میبینید که وقایع در انتخاب مسیر تعیین کننده است. برای مثال جرج بوش در ابتدا جز نئوکانها نبود و جز محافظهکارها بود اما در مسیر زمان، رویه خودش و حزبش نیز عوض شد. بسته به اینکه هیئت اصلی حاکم و پشت پرده، منافع اصلی را چه تشخیص بدهند و در اندیشکدهها چگونه راجع به این منافع فکر شود، تصمیمات متفاوت خواهد بود. بنابراین فرق نمی کند که رئیس جمهور دموکرات است یا جمهوریخواه. فقط بسته به این دارد که منافع در کجا باشد.
استفاده از عنصر نارنجی، انتقام گرفتن از آدمها و غیر نظامیها بود/ برای آمریکا مقیاس پیروزی در جنگ، تعداد کشتهشدهها بود
ثمانه اکوان در پاسخ به این سوال که چرا رژیم آمریکا که به زعم خودشان در آن زمان بسیار قدرتمند بوده است، نتوانست پیروز جنگ بشود، گفت: هاوارد زین، تاریخنگار آمریکایی در کتابش در مورد تاریخ آمریکا و جنگ ویتنام جمله جالبی دارد و میگوید «جنگ ویتنام، جنگ تکنولوژی سازمانیافته علیه انسانهایی بود که سازمان نیافته بودند» در حقیقت او به جنگهای نامتقارن اشاره دارد. آمریکا در بالاترین میزان تکنولوژی خود بود و بعد از جنگ جهانی دوم، یکی از تجارتهای مهم آمریکا، تجارت سلاح و مواد شیمیایی بود. این که آمریکا در چنین موقعیتی قرار دارد اما نمیتواند پیروز جنگ شود، به این دلیل است که نمیتواند دشمنش را شناسایی بکند. ویتنامیها یک ملیت هستند اما ویت کنگهایی که در جنگ شرکت کردند با کسانی که حامیان آمریکا بودند، هیچ تفاوتی از نظر نژاد و رنگ پوست و ... نداشتند. در کتابی آمده بود که سربازان آمریکایی وارد یک روستایی میشوند. در ابتدا مورد استقبال قرار میگیرند اما در موقع رفتن، مورد حمله قرار میگیرند. میبینید که قدرت تشخیص دشمن را نداشتند و به همین دلیل نمیتوانستند به همان شیوههای جنگ سنتی، پیروز جنگ بشوند. از طرف دیگر، هر چه قدر تلاش میکردند، نمیتوانستند آماری از پیروزی و پیشرفتشان در جنگ بدهند. کالین پاول در سال 2003 جملهای را راجع به جنگ ویتنام میگوید که بسیار قابل توجه است. او می گوید که «جنگ به صورت سنتی وجود نداشت و ما هیچ مقیاسی نداشتیم که بگوییم جنگ را پیروز شدهایم؛ نمیتوانستیم زمین را تصاحب کنیم و براساس آن حرف بزنیم و بنابراین مقیاس را براساس آدمهایی که مردند، گذاشتیم». همین موضوع باعث شد تا مردمی که در آمریکا بودند، نظرشان نسبت به جنگ عوض شده و آن جنبشها به وجود بیاید. البته رسانهها نیز در این جریان بسیار فعال بودند و تلویزیون آمریکا نیز در این قضیه فعال بود. از آن جایی که میخواست پیروزیها را نشان بدهد، تعداد کشتهشدهها را نشان میداد و همین باعث بروز مخالفتها میشد. بنابراین در این میان، تکنولوژی آمریکا به درد مبارزه با آدمها نمی خورد و به همین دلیل میبینیم که از عامل نارنجی استفاده میکند. استفاده از این عنصر، به گونهای انتقام گرفتن از آدمها و غیر نظامیها است.
ماجرای توافق با سربازان آمریکایی که با استفاده ارتش از عنصر نارنجی مخالف بودند
خوشچشم در بخش دیگری از صحبتهای خود ضمن اشاره به دلیل استفاده آمریکا از عامل نارنجی در جنگ ویتنام و عدم جلوگیری سازمانهای بینالمللی از این اقدام گفت: آمریکاییها اذعان میکنند که به این دلیل که نمیتوانستند دشمن را ببینند و مورد شبیخون واقع میشدند، در مناطق خاصی از این ماده استفاده می کردند. در حقیقت هیچ وقت نمیگویند که از این ماده در تمام ویتنام استفاده کردند. خودشان اظهار دارند که در مناطقی نزدیک پایگاههای خودمان، برای این که انبوه جنگ و درخت و ... بود، از این ماده استفاده می کردیم تا از جان افراد خودمان در پایگاه حفاظت کنیم. توجه داشته باشید که اصلا اصل قضیه اینچنین نیست بلکه صحبت از کشتار جمعی است. چرا که شما اصلا توضیحی راجع به عامل نارنجی از سوی آمریکاییها نمیبینید. در فیلم هم دیدید که وقتی سربازان آمریکایی از این موضوع شکایت کردند و به دادگاه رفتند، بیرون از دادگاه با آنان توافق شد. بدین معنی که قبل از این که حکم بیاید و شرکتهای سازنده این ماده مورد بازخواست قرار بگیرند و اطلاعاتی به بیرون درز کند، بیرون دادگاه توافقات را انجام میدهند. جالب است که این معترضان چندین هزار نفر بودند اما به آنان غرامت پرداخت میکنند.
آمریکا تنها کشوری است که از تسلیحات هستهای استفاده کرده است/ بزرگترین ذخایر هستهای اختصاص به آمریکا دارد
وی ادامه داد: باید بگویم که فقط همین یک مورد نبوده است. در جنگ جهانی دوم، ادعاهایی هست مبنی بر این که امپراطور ژاپن، 20 روز قبل از این که بمب اتمی هیروشیما و ناکازاکی انداخته شود، اعلام تسلیم کرده است و پیامی را نسبت به این موضوع ارسال کرده است. در جنگهای متفاوت و در همهی آنها میبینید که آمریکا از سلاحهای جنگی میکروبیولوژیک شیمیایی، هستهای و ... استفاده کرده است. در حقیقت آمریکا تنها کشوری است که از تسلیحات هستهای استفاده کرده است و دارندهی بزرگترین ذخایر هسته ای است. اکنون تعداد موشکهای آمریکا از روسیه کمتر است اما تعداد بمبها و مهمات هستهای عرصهای آن مثل مین و نارنجک هستهای بسیار بیشتر از سایر کشورها است. این مهمات آنقدر خطرناک است که در اروپا نگهداری میشود و آلمان و فرانسه و ... به این موضوع اعتراض کردهاند. نمونهی کوچکتر آن عربستان است. اکنون عربستان در یمن جنایت میکند و همه این را میدانند. این کشور به غیر نظامیها حمله میکند و قوانین جنگ را رعایت نمیکند. او به بیمارستانها، مراسمهای عزاداری کشتهشدگان جنگ و ... حمله میکند. آمار سازمان ملل از کشتهشدگان در یمن 14 هزار نفر است و آمار خود یمنیها چیزی در حدود 20 هزار نفراست. میبنینید که عربستان یمن را در محاصره قرار داده است و اجازه ورود و خروج مواد غذایی و بهداشتی را نمیدهد و ...
چرا اسم عربستان از لیست ناقضین حقوق کودک خارج شد؟
در دوران آقای بانکیمون، اسم عربستان در لیست ناقضین حقوق کودک، نه حتی کودکان، قرار گرفت. به این جهت که در بمبارانها یک سری کودک کشته شده است. حال عکسالعملها جالب است. عربستان و امارات بلافاصله تهدید کردند که ما پولی را که به صورت آبونمان به سازمان ملل پرداخت میکنیم، متوقف می کنیم. آمریکا هم بلافاصله حمایت کرد و چنین هشداری را داد. در این حال آقای بانکیمون مجبور شد که 2-3 روز بعد از انتشار لیست، معذرت بخواهد و بگوید که ای ملت جهان که امیدتان به ما است!، به این جهت که عربستان، آمریکا و امارات میگویند که پول سازمان ملل را قطع می کنیم و کارهای سازمان ملل زمین میماند و زمین میخورد، ببخشید. ما امسال عربستان و شرکای ائتلاف را از لیست بیرون میآوریم. امسال نیز این اتفاق در حال رخدادن است. اسم عربستان را گذاشتند اما جالب است که اسم مردم یمن هم که دفاع میکنند، وجود دارد. جالب است که اسم هر دو طرف را گذاشتهاند و به این موضوع اشاره نمیشود که سهم هر کدام چه قدر است.
وی اضافه کرد: عربستان کشوری است که در همه چیز به جز نفت، وابسته به آمریکا است. آلمانها میگویند که عربستان، صادرات 3 چیز است؛ خرما، نفت و تروریست. عربستان که قدرتی ندارد، در کمیسیون اجرایی سازمان حقوق بشر هست. یعنی وقتی شما از یک کشوری به لحاظ حقوق بشر شکایت میکنید، کمیتهای هست که آن را بررسی میکند. رئیس این کمیسیون عربستان است. مثلا یمنیها از عربستان شکایت میکنند. این شکایت زیر دست خود عربستان میآید و خودشان آن را کنار میگذارند. اسرائیل رئیس کمیسیون اجرایی مبارزه با تروریست سازمان ملل است. خب با این وضعیت، چه انتظاری از سازمانهای بینالمللی دارید؟ این که بیایند و در چنین شرایطی آمریکا را متهم کنند؟
آمریکا به سربازان خودش هم رحم نکرد/ افشای اسنادی مربوط به تست مواد شیمیایی بر روی سربازان ارتش آمریکا
ثمانه اکوان در بخش دیگر صحبتهای خود به توضیح حملات کور به نقاطی که غیر نظامیها نیز حضور دارند، پرداخت و گفت: در زمان جنگ ویتنام چنین مسالهای بوده است. در آن زمان که از مواد شیمیایی نارنجی استفاده کردند، آن ماده به عنوان عامل کشتار جمعی نبوده است. آنها میگفتند که این ماده یک سم برای گیاهان است و بر روی انسانها تاثیری ندارد. روزنامه گاردین در سال 2003 یک گزارشی از یکی از سربازان ویتنامی حاضر در جنگ منتشر میکند که جالب است. او می گوید وقتی که این سم از طریق هواپیما بر روی ما پاشیده میشد، احساس میکردیم که این خیلی شیرین است و بوی بسیار خوبی دارد. در همان جا در جنگل میماندیم و فکر نمیکردیم که بر روی ما تاثیر بگذارد اما بعد از 48 ساعت، بوتهها خشک میشدند و بعد از 2 هفته کل جنگل از بین رفت. او می گوید که در سال 2003 از تمام افرادی که در آنجا حضور داشتند فقط خودش زنده مانده است و او 2 دختر دارد که هر دو معلول هستند. در آن زمان تبلیغاتی که بر روی این ماده میشده است، همین بوده که این ماده هیچ تاثیری بر روی آدمها ندارد و حتی برای سربازان آمریکایی که در جنگ هستند، هیچ مشکلی به وجود نمیآید. نکته جالب این است که امریکا فقط علیه کسانی که بهشان حمله می کند، چنین خیانتی را نمیکند، بلکه حتی به سربازان خودش هم رحم نمیکند. در سال 2001 و 2-3 روز بعد از حادثه 11 سپتامبر، سندی از پنتاگون منتشر میشود که در فاصله سالهای 1962 تا 1973 حدود 60 هزار سرباز آمریکایی در مقرهایی که بودند، در معرض سلاحهای شیمیایی نظیر گاز ساردین و ... قرار میگرفتند که تا بر روی آنان آزمایش شود.
میبینید که در زمان جنگ جهانی دوم، اینگونه تبلیغ میکردند که ورود به ارتش آمریکا یک ماجراجویی است اما در زمان جنگ ویتنام این موضوع برعکس شد و افراد عادی وارد جنگ نشدند، بلکه افراد فقیر که نیازمند حقوق ارتش داشتند وارد ارتش شدند. این موضوع باعث شد تا تمام آزمایشهایی که بر روی این افراد انجام شد، نتوانند اعتراض کنند. چرا که ارتش آنان را مواخذه و زندانی میکرد و البته خانوادهای هم نداشتند که بتواند از آنان حمایت کند. آمریکا نه تنها در برابر افرادی که به آن حمله میکند، بلکه در برابر شهروندان خود نیز چنین رویهای دارد. در آن زمان آمریکا به پیشرفت گستردهای در حوزه سلاحهای شیمیایی دست یافته بود و میخواست آنان را امتحان کند. یک نفر در آمریکا اعتراف کرده بود که این مواد را از طریق اگزوز ماشین در بین مردم منتشر میکردند تا اثرش را ببینند. حال جالب است که افرادی که برای درمان این افراد میرفتند، همان داروهایی را امتحان می کردند که خودشان ساخته بودند. این سندها 2 روز بعد از واقعه 11 سپتامبر منتشر شد و همین موضوع باعث شد تا کسی دنبال این ماجرا نرود و پوشیده بماند.
جنگ ویتنام هیچ آبرویی را چه در خارج و چه در داخل آمریکا برای آن باقی نگذاشت
خوش چشم، در مورد این که چه شد که مردم آمریکا اجازه دادند تا ارتششان دوباره وارد جنگ هایی مثل جنگ عراق و افغانستان و ... بشود، گفت: آمریکاییها اصولا در جنگ بودند و طول جنگ هایی که آنان از ابتدای قرن بیستم در آن شرکت داشتند، بسیار زیاد بوده است. وقتی این مستند را دیدم دوباره یاد فیلم اولین خون افتادم. جامعهی آمریکا، علاوه بر این که دو حزبی است و از این حزب به حزب دیگر پناه میبرد، بسیار تحت تاثیر تبلیغات قرار دارد. برای مثال انتخاب ترامپ بر همین مبنا صورت گرفت و مردم از جامعهی سیاسی آن زمان آمریکا خسته شده بودند و به کس دیگری پناه بردند. نباید فکر کنید که آمریکا مردم خودش را با واقعیات روبهرو میکند و مردم جهان را تحت تاثیر هالیوود و ... قرار میدهد. مردم آمریکا اتفاقا بیشترین تاثیر را از رسانههای خودشان میگیرند. اگر چه همیشه صداهای مخالف هست. برای مثال در همین جنگ ویتنام حرکتی که محمدعلی کلی کرد، بسیار نمادین و تاثیرگذار بود و اثر خوبی را در جامعهی فقیر و سیاهپوست داشت. جنگ ویتنام آبرویی برای آمریکا باقی نگذاشت. نه در بیرون و نه در خانه. این موضوع در فیلم هم گفته شد که کهنه سربازهای جنگ جهانی و جنگهای قبل و بعد ویتنام، نسبت به سربازانی که در جنگ ویتنام حضور داشتند، احساس احترام نمیکنند و آنها را هم قطار خود نمیدانند. بسیاری از این تجربهها در افغانستان هم تکرار شده است. مگر در افغانستان با چه کسی طرف بودند؟ با ارتش منظمی طرف بودند؟ خودشان اعتراف میکنند که القاعده را تاسیس و تجهیز کردند و طالبان هم که یک گروه محلی شبه نظامی و بدون سازماندهی نظامی است. پس چرا نمیتوانند اینها را شکست بدهند. جالب است که اکنون بسیاری از مردم آمریکا و کارشناسان سیاسی، استراتژی جدید ترامپ در افغانستان برای زیاد کردن نیرو را مورد پرسش قرار می دهند. از ایشان میپرسند مگر چه کاری بود که شما در سالیان زیاد و با نیروهای زیاد نتوانستید انجام بدهید؟
وی بیان داشت: آمریکا در بخش دیگری به دنبال تجارت است. اتفاقی که در افغانستان و عراق نیز رخ داد این گونه بود که کار را به شرکتهای خصوصی نظامی میدهند. در حقیقت کاری که ارتش باید انجام بدهد را به نهادهای امنیتی میدهند و میبینید که شرکتی مثل بلک واتر و ... منبع درآمدی برای آنان میشود و علاوه بر این، به کمک آنان جنایتهایی را انجام میدهند که به هیچ کس هم پاسخ نمیدهند. جالب است که وقتی پیگیری میکنید میبینید که رئیسان این شرکتها از ماموران فعلی یا سابق حاکم بر واشنگتن هستند.
هالیوود کمک کرد تا ارتش آمریکا قهرمان جنگ با ویتنام نام بگیرد
اکوان دربارهی نقش رسانههای آمریکایی و هالیوود در بازیابی جنگ ویتنام گفت: هالیوود در 2 حوزه به آمریکا کمک میکند. یکی حوزه قهرمانسازی است که اگر این قهرمانان نباشند، ما تهدید میشویم و دیگری هم حوزهای است که به صورت خیلی نرم وارد قضیه میشود. ممکن است که در ابتدا این حس را بکنید که به جنگ انتقاد دارند اما بعدا وقتی وارد نقد و بررسی فیلم میشوید، متوجه میشوید که نقدها تا جایی ادامه دارد و سیاست اصلی را از بین نمیبرند. برای مثال فیلم شکارچی گوزن خیلی فیلم معروفی راجع به ویتنام است. همه فکر می کنند که این فیلم انتقادی است. اما در واقعیت اینگونه نیست. یک صحنهای دارد که به بازی رولت روسی معروف است و در آن همدیگر را میکشند. خب چرا از اسم رولت روسی استفاده میکنند؟ این اسم میخواهد بگوید که اگر ما مجبور شدیم چنین کاری بکنیم و بمیریم، نقش روسیه، چین و کمونیسم است. اگر این کار را نمیکردیم، ممکن بود که این موضوع تا مرز خودمان هم بیاید و ... این تبلیغات ادامه پیدا میکند. ممکن است که بعضی رسانهها انتقاد داشته باشند و با جریانهای مردمی همراه شوند اما اصل قضیه که ضروت حمله آمریکا به ویتنام بوده است را زیر سوال نمیبرند. جملهای است که میگوید اشکال از هواپیماهای ما نیست بلکه اشکال از کسی است که آنان را مدیریت میکند.
آمریکا تهدید نظامی خود را علیه ایران افزایش خواهد داد
سید مصطفی خوشچشم در پاسخ به این سوال که آیا ترامپ با دیگر رئیس جمهورهای آمریکا تفاوتی دارد یا خیر، گفت: واقعا با هم تفاوت ندارد و این انتظار نیز وجود ندارد. مسیر همان مسیر است. از کارتر و رایگان و کلینتون گرفته تا بوش و اوباما و ... همه مسیرهایی را رفتند. از 2004 تغییراتی در سطح پژوهش میبینید و از سال 2008 اقدامات اولیه در تغییر رویکرد را میبینید که استراتژی تعامل را شروع میکنند. از آن زمان به بعد هر کاری که اوباما انجام میدهد، براساس این استراتژی است. کاری که اوباما انجام میدهد بخش 2 است و بخشهای زیادی وجود دارد. حال در اجرای این سیاست میتوانید به شدت عمل کنید و یا نیرو را کم کنید. خانم هیلاری کلینتون در مصاحبهها گفت که اگر من رئیس جمهور بشوم، راهکار من با ایران، افزایش شدید تحریمها است. خب در راهکار تعامل شما 2 بازو دارید. یکی ساختار تحریم ها است و دومی تهدید باورپذیر نظامی است. قرار نیست حمله بشود بلکه فقط باید باورپذیری ایجاد شود. ما اکنون اول راه هستیم. اینان در مسیر تحریم، جلو رفتهاند و از این هم جلوتر خواهند رفت. همان طور که اعتراف کردند که تحریمهای جدیدی در سطح کنگره در حال بررسی است. تا سال بعد این موقع هم خواهید دید که اینان تهدید نظامیشان را افزایش میدهند؛ البته نه برای اقدام بلکه برای باور پذیری. همانند این اقدام را آقای اوباما کرد. او قبل از این که ما پای میز مذاکره با آنان بنشینیم، اول تحریمها را افزایش داد، سپس تهدیدات نظامی باورپذیر را بالا برد و سپس پای میز مذاکره نشست. قطعا ترامپ هم همین کار را خواهد کرد. مطمئن باشید که نه کنگره، نه ترامپ و نه هیچ کس دیگری برجام را دور نخواهد انداخت. به این جهت که مزایای آن برای آنان خیلی زیاد است. ما تعهداتمان را انجام دادیم اما آنان انجام ندادند. خانم سوزان رایس بعد از این که این توافق امضا شد، اعلام کرد که این توافق قلابی در دهان ماهی به نام ایران است. جدیدا این قلاب گیر کرده و از این به بعد، عین این رفتار را برای مقابله با حضور منطقهای ایران و مقابله با توان موشکی ایران تکرار خواهیم کرد. بنابراین سیاستگذاری و رویکرد همین است و فقط نوع بازی و تاکتیک ها فرق میکند.