سرویس معرفی: سیدحسن نصرالله در ۳۱ اوت سال ۱۹۶۰ در شهرک البازوریه از محلههای فقیر نشین شرق صور در جنوب لبنان به دنیا آمد. نام مادرش «مهدیه صفی الدین» و نام پدرش «سید عبدالکریم» است. در زمان کودکی سید حسن نصرالله، پدرش به شغل سبزی و میوهفروشی مشغول بودهاست. وی سه برادر و ۵ خواهر دارد و سیدحسن نصرالله فرزند ارشد خانواده میباشد.به دلیل فقر اقتصادی و شرایط نامساعد کاری، خانوادهٔ وی به منطقهٔ الکرنتینا در جنوب بیروت رفتند.خانوادهٔ وی در سال ۱۹۷۵ میلادی، همزمان با آغاز جنگ داخلی لبنان، به البازوریه برگشتند
وی خاطره ی ورود پیکر فرزند شهیدش سیدهادی نصرالله و چهل تن از شهدای دیگر حزب الله که پس از یک سال پیکرشان به کشور بازگشته بود را اینگونه بیان می کند«سعی کردم با لغو مجلس عزاداری، برنامه مراسم را تغییر دهم تا برخی از افراد تصور نکنند که به خاطر هادی و همرزمان او ترتیب داده شده است. این شیوه مناسبی برای استقبال از پیکرهای شهدا نیست. بر شهید نباید گریست. شهید الگو و اسوه و مایه عزت و سربلندی امت است. طبق برنامه قرار بود که بعد از مراسم عزاداری سخنرانی کنم. هنگامی که پشت تریبون قرار گرفتم با دهها دوربین تلویزیونی با نورافکنهای قوی روبرو شدم. گرما فوقالعاده طاقت فرسا بود. به ویژه این که نورافکنها حرارت زیادی تولید میکردند و به چشم انسان آسیب میرساندند مخصوصا برای کسانی مثل من که از عینک استفاده میکنند، خیلی دشوار است. سخنرانی را مثل همیشه شروع کردم و لحظاتی بعد احساس کردم چیزی را نمیبینم. از شدت گرما، عرق از سر و صورتم سرازیر شده و شیشههای عینکم را پوشانده بود. خواستم دستم را دراز کنم و از روی میز تریبون دستمال کاغذی بردارم و عرق روی چشم و صورتم و دست کم شیشههای عینکم را تمیز کنم. اما در یک لحظه به فکرم رسید که برخی از دوربینهای تلویزیونی ممکن است برنامه تولیدی خود را به اسرائیل بفروشند و همه گمان کنند که من برای فرزندم گریه و اشکهایم را پاک میکنم، بنابراین ترجیح دادم صورتم خیس بماند، ولی به دست دشمن بهانه ندهم که بگوید پدر داغدیده، پشت تریبون ایستاده بود و برای جوان ارشد خود گریه میکرد و در عین حال دیگران را به شهادت در راه خدا فرا میخواند. من یکی از خانوادههای شهدا بیش نیستم.«
سیدحسن نصرالله یکی از منحصر بفرد ترین و مقتدر ترین رهبران تاریخ جریان مقاومت و حزب الله است، چرا که به عنوان نمونه در تاریخ لبنان، چه در زمان جنگ داخلی و چه در مقابله با تجاوز نظامی اسرائیل، هیچگاه دیده نشد که فرزند یکی از رهبران گروهای سیاسی و یا شبه نظامیان در راه مبارزه کشته شده باشد.
این واقعه، موجی از احساسات جوشان همدردی، احترام و شیفتگی را نسبت به دبیر کل حزبالله در میان همه طوایف مذهبی لبنان در پی داشت، به گونهای که همه آحاد ملت لبنان از هر دین و مذهبی، تحت تأثیر شدید این واقعه قرار گرفتند. رهبران سیاسی لبنان نیز یکی پس از دیگری به دیدار سید حسن نصرالله رفته و ضمن گفتن تبریک و تسلیت به مناسبت شهادت سید هادی نسبت به شخصیت مبارز و صادق دبیر کل حزبالله، مراتب قدردانی و احترام خود را ابراز داشتند. این ابراز همدردی و احترام منحصر به لبنان نبود و افرادی چون امیر عبدالله، ولیعهد عربستان نیز برای نخستین بار در تاریخ حزبالله، با ارسال پیام تسلیت برای دبیر کل حزبالله، حمایت خود را از مقاومت اسلامی اعلام کرد.
سیدحسن نصرالله تحصیلات مقطع ابتدائی را در زادگاهش سپری کرد و دوره راهنمایی را در محلهای به نام سنالفیل در شرق بیروت گذراند. مقطع دبیرستان را در روستای البازوریه در جنوب لبنان به پایان رسانید و در سال ۱۹۷۶، در سن ۱۶ سالگی برای تحصیلات حوزوی به شهر نجف در عراق رفت و بعد از ۲ سال اقامت و تحصیل در این شهر، مجدداً به لبنان باز گشت و در مدرسهٔ الامام منتظر در بعلبک مشغول به فراگیری علوم حوزوی شد. مشوق اصلی وی برای عزیمت به نجف و فراگیری علوم اسلامی سید محمد غروی، امام جمعه شهر صور بودهاست. نصرالله در سال ۱۹۸۹ برای تکمیل دروس حوزوی به قم رفت، اما با گذشت یک سال، به دلیل شدت تنشها در لبنان، به درخواست شورای حزبالله به بیروت بازگشت.
نصرالله با اتمام دوره دبیرستان و همزمان با آغاز جنگ داخلی لبنان وارد جنبش امل شد و به عنوان مسوول سازمانی جنبش شیعی امل در روستای البازوریه به فعالیت پرداخت. وی در زمان تحصیل در حوزه امام منتظر نیز به فعالیت سازمانی در جنبش امل میپرداخت که در همان زمان، به عنوان عضو دفتر سیاسی آن انتخاب شد.
در دیداری که سیدحسن نصرالله در سال ۱۳۶۰ با امام خمینی (ره) داشت، امام وی را به عنوان نماینده خود در امور حسبیه و اخذ امور شرعیه در لبنان منصوب کرد. سیدحسن نصرالله در زمان دریافت این حکم ۲۱ ساله بود و اولین کسی از رهبران حزبالله لبنان بود که چنین حکمی را از امام خمینی (ره) دریافت کردهاست.
ارادت و ولایت مداری سیدحسن نصرالله نسبت به امام خمینی و پس از آن مقام معظم رهبری مثال زدنی است، تا جایی که وقتی سیدحسن نصرالله به عنوان مرد سال جهان از سوی رسانه ها معرفی میشود در کنفرانس حمایت از انتفاضه که به طور مستقیم از رسانه ها پخش میشد خود را به مقام معظم رهبری رساند و دست ایشان را بوسید، و در رابطه با این اقدام به رسانه ها گفت: امسال رسانههای جهانی مرا به عنوان «مرد سال» نامیدهاند و در کشورهای عربی نیز عنوان «موفقترین رهبر جهان عرب» را به من دادهاند. دیروز چون مراسم به طور مستقیم در جهان پخش میشد، مناسب دیدم به همه بگویم که من «سرباز» رهبر انقلاب آیت الله سید علی خامنه ای هستم.
معاون سیدحسن نصر الله نیز در پاسخ به سوالی مبنی بر واکنش حزبالله در صورت حمله اسرائیل و حامیان آن به ایران گفت: رابطه ما با جمهوری اسلامی ایران مثل پدر و فرزند است و در صورت حمله متجاوزان از ایران دفاع خواهیم کرد، حتی اگر شود خودمان را فدای بقای جمهوری اسلامی بکنیم، این کار را خواهیم کرد و این کار نه از روی تعصب، بلکه به خاطر مصالح حقیقی جهان اسلام است.
سیدحسن نصر الله همیشه با نطق های آتشین ، حماسی و شجاعانه ی خود مردم جهان عرب و همه آزادی خواهان دنیا را به مبارزه با رژیمهای غاصب و خصوصا اسرائیل و آمریکا دعوت می کند و در دل مردم شوری وصف ناشدنی به پا می کند، وقتی مردم تحقق این سخنان را در عمل نیز در سیدحسن نصرالله ببینند باعث می شود که سیدحسن نصرالله به محبوبترین شخصیت جهان عرب تبدیل شود و کار به جایی برسد که نه تنها مسلمانان بلکه رهبران و شخصیت های دیگر ادیان نیز لب به ستایش او بگشایند.
این محبوبیت تا جایی است که بسیاری از هنرمندان مشهور غیر مسلمان نیز شیفته او شوند و آثاری در مدح و ستایش وی ساخته و منتشر کنند.
به طور مثال در سال 2006 خواننده مسیحی زن لبنانی جولیا بطرس در آلبوم خود به نام «اتعودنا علیک» آهنگ مشهوری به نام «احبّایی» در پاسداشت سیدحسن نصرالله خواند که متن آن بر اساس پیام تلویزیونی نصرالله به مبارزان حزب الله در جنوب لبنان پس از جنگ 33 روزه بود. کلیپ این آهنگ در ویرانههای شهر بنت جبیل فیلمبردای شد. درآمد حاصل از فروش این آهنگ، سه برابر پیش بینیهای انجام شده به سه میلیون دلار رسید که تمام آن به خانوادههای کشته شدگان لبنانی جنگ با اسرائیل و سربازان کشته شده حزب الله در جنگ 33 روزه و عملیات نهر البارد تقدیم شد.
شاید جالب باشد بدانید که سیدحسن نصرالله در طول دوران زندگی و مبارزات خود تنها یکبار دستگیر شده و جالب تر از آن این است که این دستگیری در جمهوری اسلامی ایران و در سال 61 بوده است!
سیدحسن نصرالله که برای سفری به ایران آمده بود در بدو ورود به ایران توسط تیم سعید حجاریان که تحت نظر اطلاعات نخست وزیری- در زمان نخست وزیر وقت میرحسین موسوی- بود بازداشت می شود.
سیدحسن نصرالله ماجرای دستگیری و بازداشت خود را اینگونه بیان می کند: «ممکن است بسیار عادی بنماید اگر بگویم که من در شرایط سختی از عراق فرار کردم. در "نبرد اقلیم التفّاح" هم در محاصره قرار گرفتهام، اما در هیچ جایی بازداشت نشدهام، جز یکجا که اگر بگویم شگفتزده میشوید؛ ایران! آن هم بعد از پیروزی انقلاب و در جمهوری اسلامی!
ماجرا از این قرار بود که در سال 1361 تصمیم گرفتم به قم بروم. بدون خانواده و بهتنهایی راه افتادم. در هواپیما چندنفر لبنانی بودیم. در میان ما لبنانیها، یکی بود که ریشش را تراشیده بود و با دختر غیرمحجبهای همراه بود. آنزمان در ایران موضوع حجاب مطرح نبود. وارد فرودگاه مهرآباد که شدم، مسئول امنیتی فرودگاه که برای بازرسی ما ایستاده بود، گردن بند طلا به گردنش بود و ریشش را هم تراشیده بود. کسانی که بیحجاب بودند یا ریششان را تراشیده بودند، بهسادگی رد شدند؛ اما من را که با لباس روحانی بودم و چندنفر دیگر که ریش داشتند، در کناری نگهداشتند و اجازهی رفتن ندادند. به همین ترتیب تا نیمهشب در فرودگاه معطّل شدیم.نیمهشب، ماشینی آمد و ما را به بازداشتگاهی برد. بازداشتگاه ما، ساختمانی مصادرهای بود که اتاقهای کوچکی داشت. ما را داخل یکی از این اتاقها حبس کردند. دو روز در آنجا در بازداشت بودم! شخصی آمد و چندساعت از من بازجویی کرد:
ـ تو کی هستی؟
ـ در ایران قصد انجام چه کاری داری؟
ـ با چه کسی رابطه داری؟
و دربارهی لبنان نیز بازجویی را شروع کرد و ...
بعد از گذشت دو روز از بازداشتم که زیر نظر "اطلاعات نخستوزیری ایران" بود، بازجو بهسادگی از من عذرخواهی کرد و آزاد شدم!
آن دو روز خیلی به من سخت گذشت. گاهی به این فکر میکنم که در تمام عمرم در زندان یا بازداشت نبودهام، اما در جمهوری اسلامی بازداشت شدهام. این برای من خیلی دردناک بود و من اصلا انتظار وقوع آن را نداشتم.«