به گزارش حلقه وصل، تغییرات زیاد سرمربیان تیمها در سالهای اخیر رفته رفته تبدیل به یکی از چالشهای مهم و جدی فوتبال کشورمان شده که علاوه بر متوقف کردن روند حرکتی تیمهای مختلف حتی باعث سقوط حرکتی و نزدیک شدن آنها به منطقه فانوس به دستان لیگ برتر میشود.
به عنوان مثال تیم شاهین بوشهر که با میشو کریستیچوویچ روند خوبی پیدا کرده بود با جدایی این سرمربی به خاطر شرایط کرونایی نتوانست با دو سرمربی بعدی به شرایط قبلی برگردد و در نهایت راهی لیگ دسته اول شد.
اما در این میان، جدایی ناگهانی سرمربیان علاوه بر اینکه آسیبهای جدی به تیمها و باشگاهها میزند، کاری غیراخلاقی است که نه تنها قانونی برای جلوگیری از آن نیست بلکه قانونی هم در جهت تقویت این ماجرا وجود دارد که اجازه داده جدایی سرمربیان تبدیل به یک بدعت شود.
تیم پارسجنوبی جم در فصل گذشته دچار همین ماجرا شد و حضور سیروس پورموسوی به جای هومن افاضلی که راهی تبریز شد تا روی نیمکت تیم ماشینسازی بنشیند، نتوانست مانعی برای سقوط این تیم باشد.
یا رسول خطیبی در نیمه راه ماشینسازی را رها کرد و به آلومینیوم اراک در لیگ آزادگان رفت. البته خطیبی این کار را امسال هم تکرار کرد و این بار آلومینیوم اراک را در نیمه راه لیگ برتر رها کرد و به تراکتور رفت تا الان تیم اراکی را در بحران شدید ببینیم. به همین خاطر میتوان خطیبی را پرچم دار مربیانی دانست که تیمهای مختلف را دچار چالشهای سنگین میکند.
جدایی یحیی گل محمدی از شهرخودرو نیز همین نتیجه را در پی داشت. تیمی که خطه شرق ایران را امیدوار به ظهور یک قطب جدید در فوتبال کرده بود، با جدایی گلمحمدی، ناگهان در چاه دلسردی سقوط کرد.
البته عدم پرداخت مطالبات مربیان توسط باشگاهها این بهانه و فرصت را به آنها میدهد که در توجیه جدایی ناگهانی خودشان، مسائل و فشارهای مالی را مطرح کنند اما بعضا پرداخت مطالبات مربیان تا نیمفصل و طبق آنچه که در قراردادها ذکر شده نشان میدهد این مساله تنها دلیلی برای توجیه رسانهها و هواداران تیمها است.
اینکه مدیران فوتبال ایران در مدیریت یک باشگاه فوتبال و نه باشگاه ورزشی، ضعف دارند شکی نیست. به عنوان مثال مدیریت باشگاه تراکتور تبریز به طرز وحشتناکی علاقه به تغییر سرمربیان دارد. این تیم در فصل گذشته حضور سه سرمربی را روی نیمکت خود تجربه کرد، سپس علیرضا منصوریان سکان هدایت تیم را برای لیگ بیستم در دست گرفت اما او نیز پیش از آغاز نیمفصل از کار برکنار شد تا مسعود شجاعی و عباس چمنیان تیم را به نیمفصل برسانند و در نهایت رسول خطیبی به عنوان سرمربی سرخپوشان تبریزی پیش از شروع نیمفصل دوم معرفی شد. شاید اگر تراکتور این همه دچار تغییرات فنی نمیشد الان هوادارانش یک مدعی جدی را شاهد بودند.
از طرفی مدیران باشگاهها حتی نمیتوانند قراردادی محکم از نظر حقوقی را در جهت حفظ منافع باشگاه تحت مدیریت خودشان منعقد کنند تا از هدر رفتن هزینههایی که ازبیتالمال خرج میشود جلوگیری کنند. مانند جدایی مجتبی حسینی از نفت مسجدسلیمان که به خاطر قرارداد منعقد شده رخ داد.
اما مساله تعهد افراد به قرارداد بسته شده به راحتی با قانونی مانند قانون پیامکی سازمان لیگ ملغی میشود و نهایتِ رسیدگی به این ماجرا هم پرداخت جریمه از طرف سرمربی یا باشگاه مقصد است. در حالیکه ضرر و زیان وارد شده به باشگاه مبدا اصلا جبران پذیر نیست. مانند رها کردن زمام امور آلومینیوم توسط خطیبی که علاوه بر به هم ریختن اوضاع این تیمِ رو به رشد، استعفای رئیس هیات مدیره باشگاه پس از باخت سنگین 6 بر یک مقابل سپاهان را نیز میتوان از پس لرزههای رفتن خطیبی به تراکتور دانست.
یا جدایی فراز کمالوند از شاهین شهرداری بوشهر؛ او که مدتی پیش اعلام کرده بود به احترام مردم بوشهر قصد دارد یک نیمفصل بیکار بماند و استراحت کند تا از زیربار فشارهای موجود خارج شود و حرمت هواداران شاهین را هم حفظ کند، پس از منتفی شدن سرمربیگری نفت مسجدسلیمان، به سمت نیمکت استقلال چرخید تا بدون استراحت راهی لیگ برتر شده باشد تا علاوه بر هدر رفتن هزینهها، هواداران شاهین بوشهر نگران وضعیت تیمشان در لیگ دسته اول باشند.
دقیقا مشابه شرایطی که سال گذشته برای ماشینسازی رخ داد و این تیم قدیمی شمالغرب ایران در حالیکه شرایط خیلی خوبی در نیمفصل اول داشت اما در نیمفصل دوم درآستانه سقوط هم قرار گرفت! امسال هم این شرایط برای نساجی مازندران به وجود آمده، جدایی فکری و پیوستن او به استقلال، تیم ریشه دار شمالی را در موقعیت متزلزل و پرنوسان قرار داد و پس از وحیدفاضلی، مجید جلالی هم هنوز نتوانسته شرایط پایداری را برای این تیم ایجاد کند. البته استقلال هم در نیمفصل دوم سرمربی خودش را عوض کرد تا نوسانهای مربیگری این تیم در فصل جدید هم ادامه داشته باشد.
با این تفاسیر، انتظار اهالی فوتبال در وهله اول از قانونگذاران فوتبال کشور است. باید قوانین نقل وانتقالاتی فوتبال ایران بسیار محکمتر و بازدارندهتر باشند. هیچ ضمانتی در مورد اجرای قراردادها و تعهدات ایجاد شده توسط باشگاهها، مربیان و بازیکنان نیست. همانطور که باشگاهها میتوانند به روشهای مختلف از پرداخت بدهیها و مطالبات اعضای تیم شانه خالی و بدون دغدغه مجوز حرفهای دریافت کنند، بازیکنان و مربیان نیز میتوانند با فسخ یکطرفه راهی تیم دیگری شوند!
در حالیکه ذات قانون کمک به اجرای تعهد است و این مساله در هر حوزه و زمینهای باید باشد اما متاسفانه در فوتبال ایران قوانین تقریبا قاطعیتی ندارند به همین خاطر تقریبا هیچ تیمی حتی در طول یک فصل ثبات فنی ندارد مگر اینکه مدیریت آن باشگاه و کادرفنی بسیار با هم هماهنگ باشند و در کنار هم اختلافات را تحمل کنند. مانند شرایطی که امروز در سپاهان وجود دارد.
در غیر این صورت قوانین فوتبال تضمینی برای ثبات کاری ایجاد نمیکنند. به همین خاطر از تیم جدید مدیریتی فدراسیون فوتبال انتظار میرود تجدید نظری در مورد این قوانین داشته باشد و هرچه زودتر نسبت به اصلاح آن و وضع قوانین محکمتر اقدام کند تا در لیگ بیستویکم دیگر شاهد این حجم از بی تعهدی و بی اخلاقی در تیمهای مختلف نباشیم.