سرویس حاشیه نگاری: غلامرضا شکوهی متولد سال 1328 در تربت جام و عضو شورای شعر انجمن ادبی رضوی موسسه آفرینشهای هنری بود. او در غزل و تجربه كردن فضاهاي تازه به ویژه شعر آیینی، قریحهای بالا و مثال زدنی داشت. شكوهي با بهره گرفتن از بدايع و كشفهاي زباني به خوبي از غناي ادب فارسي بهره گرفت و با تلفيقي هنرمندانه با بيان وزبان فاخر خود تصاويري زيبا خلق كرد. وی توانست با آفرينش تصاوير بديع در بافت زبان باعث برجستگي شده و به غزل هایش جان مايه و حركتي ستودني ببخشد.
هفته گذشته شعر و ادب فارسی سوگوار شکوه شعر خراسان، استاد غلامرضا شکوهی شد، شاعری که سالیانی است اشعارش در میان شاعران جایگاه و منزلت خاصی دارد و پرکشیدن و فراق او تا همیشه در خاطر ادبیات فارسی خواهد ماند.
شاعران بسیاری پس از شنیدن خبر درگذشت غلامرضا شکوهی، با سرودن شعر و نوشتن یادداشت، تأثر خود را از این حادثه ابراز کردند. محمدکاظم کاظمی، علیرضا قزوه، ناصر فیض، حجت الاسلام سیدعبدالله حسینی، سیدابوالفضل مبارز، محمدمهدی سیار و قاسم صرافان از این جمله بودهاند. این سوگسرودهها و سوگنوشتها را با یکدیگر میخوانیم:
ناصر فیض:
انّا للّه و انّا الیهِ راجعون
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
استاد غلامرضا شکوهی به ملکوت اعلی پیوست.
روحش شاد.
تسلیت به دوستدارانش، سرسلامتی به شعر پارسی و غزل امروز.
و آرزوی صبر برای بازماندگان و فرزندان آن شکوه شعر معاصر خراسان.
زهی به سعادتش که آخرین زمزمههایش را همین شب پیش در شب شعر رضوی تقدیم کرد به ساحت مقدس حضرت شمس الشموس امام رضا(ع).
استاد، خیلی دلمان شکست، هنوز شعر امروز با تو حرفها داشت... .
محمدکاظم کاظمی:
جهان وسیع شاعران را محدود نکنیم
غلامرضا شکوهی غزلسرای نامدار خراسان درگذشت. او شاعری بود آزاده، با سلوکی خاص خود و دور از حاشیهها، جریانها، دستهها و گروههای رایج. هم غزل عاشقانه میگفت، هم شعر مذهبی میگفت و هر چه میگفت، سخن دل او بود.
از همین امروز در جایهای مختلف میبینیم که او را با قید «شاعر آیینی» مطرح میکنند، با این تصور که این کار خدمتی به اوست. ولی به نظر من این جفایی است که بر این شاعر گرانقدر روا میداریم که کارنامۀ شعرش را در محتوایی خاص (ولو محتوایی ارجمند و ستودنی) مقید و خلاصه میسازیم.
بیاییم و شاعرانی را که جهان شعری وسیع و متنوعی دارند، محدود نکنیم. بگذاریم که به تعبیر نیمایوشیج، این شاعران رودخانههایی باشند که همه بتوانند از آنها آب بردارند.
محمدمهدی سیار:
که در مقام رضا باش وز قضا مگریز...
دیشبش در حرم دیدمش. در شب شعر گوهرشاد. غلامرضا شکوهی با همان شکوه و فروتنی و همان حسی که زبان حالش جز این بیت درخشان خودش نمیتوانست باشد: بندی به پای دارم و باری گران به دوش/ در حیرتم که شهره به بی بند و باریام....
حال جسمانیاش اما چندان مساعد نبود و گمان نمیکردم فردا بتواند بیاید تهران برای شب شعر مقام رضا و مراسمی که شهرستان ادب و آستان قدس برای تجلیل از او تدارک دیده بودند. اما آمد.
همه که شعر خواندیم، مرتضی امیری اسفندقه از او دعوت کرد تا هم برای تجلیل و هم برای شعرخوانی روی سن بیاید و او را شکوه شعر امروز خواند. آرام آرام از پله ها بالا رفت... همین که پشت تریبون ایستاد، ناگهان زانوانش سست شد و قامتش لرزید. چیزی نمانده بود بالای بلندش زمین بیفتد که امیری بازویش را گرفت، خودش هم محکم ایستاد و همه را آرام کرد و گفت «چیزی نشده فقط سرم کمی گیج رفت». غزلی خواند و چه غزلی و چه با صفا هم خواند:
ذکر پابوس شما از لب باران میریخت/ ابر هم زیر قدمهای شما جان میریخت
هر چه درد است به امید دوا آمده بود/ از کف دست دعای همه درمان میریخت...
بعد هم پرچم حرم را آوردند و صدای نقارهها پیچید توی سالن. دقایقی بعد از آن در حیاط فرهنگسرای اندیشه... امیری میگفت بی تاب چشم میگرداند و انگار دنبال چیزی میگشت، دستش را به درختی تکیه داد و آرام افتاد و دیگر برنخاست.
امیری میگفت حسین منزوی همیشه معتقد بود در همین حیاط حادثهای عظیم به سراغش خواهد آمد. حالا مدام این عبارت در ذهنم میچرخد: همه از رضاییم و به سوی رضا میرویم.
شادی روحش صلواتی و فاتحهای
قاسم صرافان:
توان واژه کجا و مدیح گفتن او
قلم قناری گنگی است در سرودن او ...
قناری قلم غزلخوانش خاموش شد، ولی نامش در قلب شعر خراسان و ایران زمین و یادش با آن نگاه همیشه مهربان، در خاطر اهل شعر و ادب، باقی است.
گمان قریب به یقین دارم، همین غزل ماندگارش در مدح حضرت کوثر، کافی است که امشب هم مثل همه عمرش، مهمان لبخند و مهربانی امام رضا (ع) باشد.
میلاد عرفانپور:
غلامرضا شکوهی شاعر شکوهمند و دوستداشتنی خراسان درگذشت. آخرین کلماتش آن شب مدح حضرت رضا بود و آخرین عبارتش صلوات بر محمد و آل محمد(ص). خاک براو خوش باد.
سیدعبدالله حسینی:
برای غلامرضا شکوهی
و هجرت نا بهنگامش
سرود شاعر اگر عاشقانه، خواهد ماند
زهر چه شعر به عالم ترانه، خواهد ماند
زده است مرگ بر اندام شعر شلاقی
که تا ابد اثر تازیانه خواهد ماند
اگر چه آتش قلبش فرونشست ولی
زشمع روشن شعرش زبانه خواهد ماند
اگر چه خاک برآن طبع پاک خواهدریخت
ولی زطبع بلندش نشانه خواهد ماند
غزلسرای مسافر از آن شکوه و شعف
تغزل تو به ذهن زمانه خواهد ماند
شکوه شعر خراسان! سفر بخیر، برو
که نام تو به جهان جادوانه خواهد ماند
سیدابوالفضل مبارز:
در سوگ استاد غلامرضا شکوهی خراسانی
پس از تو آه به دامان خُلق تَنگ نشست
به روی گونهی آیینه زخم سنگ نشست
رسید اشک غزل را زمانه پاک کند
به آستین شب از سرمهی تو رنگ نشست
خبر به هرکه رسید آه ناگهان برخواست
سپس به فکر فرو رفت و بیدرنگ نشست
اسیر ساختن نام و اعتبار شدیم
ولی به نام تو بر خاک این کلنگ نشست
غلام همت آنم که پای سادگیاش
بدون هیچ إبایی بدون رنگ نشست
دوباره در دل یک بیت دیگر از غزلم
غزال مرگ همانگونه شوخ و شنگ نشست
سفر بخیر، ولی هرچه بود باید گفت
چقدر قافیهی آخرت قشنگ نشست
علیرضا قزوه:
مرگ حق است
مرگ پایان کبوتر نیست!
از مقام رضا یکراست رفت به آسمان!
شب آخر اشهدش را با سلام به امام زمان گفت!درست همین وقتها!
مرتضی امیری و امین اکبری دیشب همین وقت ها از پارک اندیشه رسانده بودندش به بیمارستان و زنگ زدند که خودت را برسان به بیمارستان رسالت و از دیشب تا همین ساعت قبل، قلب مهربانش میزد، اما مرگ مغزی کار خودش را کرد. شادی روحش صلوات.