محمد مرشد: گاهِ انتخابات و بزنگاههای سیاسی که میشود دو جریان غالب سیاسی در کشور تلاش میکنند با جذب چهرههای فرهنگی و هنریِ شاخص و اثرگذار، رای طرفداران این چهرهها را جذب کنند. اگر بخواهیم نگاهی مقایسهای به میزان توفیق دو جریان در این رقابت به ظاهر حیثیتی داشته باشیم، لاجرم باید اعتراف کنیم که جریان موسوم به اصلاحطلبی در جذب چهرههای سرشناس فرهنگی - هنری و سلبریتیهای پرطرفدار بسیار موفقتر عمل کرده و توانسته از نتایج اجتماعی آن در مواقعی بهرهمند شده است.
شکی نیست برخی از این دست هنرمندان، کاسبانی هستند که حاضرند هنر خود را برای تبلیغهای پُرسود خرج کنند؛ خواه تبلیغ مربوط به چای کیسهای بر روی بیلبوردهای شهری باشد خواه تبلیغ یک جریان پرنفوذ سیاسی در یک انتخابات. اما با اطمینان باید گفت هنرمندانی که مشمول این نگاه میشوند اندکند و بسیاری از چهرههای شاخص فرهنگی هنری دارای قدرت انتخاب و بینش سیاسی مستقل هستند. از این رو لازم است پس از فرونشستن تلاطمات سیاسی و انتخاباتی، به آسیبشناسی این موضوع پرداخته شود که چرا جریان انقلابی در جذب هنرمندان مورد اقبال مردم با ناکامی مواجه شده و متعاقب آن اثرگذاری خود را در بخشی از قشر خاکستری جامعه از دست داده است.
علت جذب بسیاری از چهرههای هنری به خصوص سینماگران و اهالی موسیقی به جریان چپ در سالهای اخیر، ریشه در مطالبات صنفی و شرایط کاری آنها دارد و برخلاف تصور غالب، خیلی از آنها علاقه چندانی به درگیر شدن در سیاستبازیها و جناحبندیهای رایج ندارند. برای لحظهای خودمان را جای یک ناظر بیطرف قرار دهیم؛ سینماگری که در دولت پیشین فیلمش به دلایل گوناگون پس از اکران از پرده سینما پایین کشیده شده و امروز سری دوم همان فیلم را در فضای مناسب و آزاد به اکران درمیآورد و به فروش رضایتبخش چندمیلیاردی دست مییابد، به چه دلیل نباید از جناح سیاسی حاکم دفاع کند و برای دوباره انتخاب شدن کاندیدای آن رای جمع نکند؟
جدا از اینکه جریان انقلابی در جذب و بکارگیری هنرمندان شبهروشنفکر توفیقی نداشته به نظر میرسد صاحبمنصبان در نهادهای فرهنگی انقلابی در بهرهگیری از ظرفیت هنرمندان و نخبگان فرهنگی مستقل و حتی انقلابی نیز غفلت ورزیدهاند. این در حالی است که جریان مقابل بر روی تکتک عناصر هنری و فرهنگی همجهت با خود تعصب ورزیده و به نوعی آنها را نمکگیر توجهات عاطفی و رسانهای خود کرده است. مثالی صریح و روشن در این مورد اسطورهسازی اصلاحطلبان از چهرههایی چون محمدرضا شجریان برای پیگیری اهداف خاص سیاسی است که البته این رویکرد نیز مورد نکوهش است. جریان مذکور با استفاده از رسانهها و عناصر رسانهای وابسته، آنقدر برای بزرگنمایی چهرههایی خاص تلاش میکند که بخش عظیمی از جامعه درگیر اتفاقات پیرامونی این افراد شوند و اینگونه است که شرایط برای سوء استفادههای سیاسی و جناحی جریان موردنظر از این افراد، فراهم میشود.
لازم به توضیح است که هدف این نوشتار نه ترغیب جریان انقلابی به بهرهکشیهای سیاسی از چهرههای شاخص و محبوب هنری است و نه توصیه به اتخاذ سیاستهای تساهلگرایانه برای جذب مقطعی چهرههای هنری شبهروشنفکر؛ بلکه تاکید بر لزوم تغییر نگاه یکطرفه به کنش و واکنشهای خواص عرصه فرهنگ در جامعه است.
امروز جریان فرهنگی انقلاب بیش از هر زمان دیگری نیازمند این است که در چارچوب اصول، با قاطبه هنرمندان و اهالی فرهنگ به یک درک مشترک برسد و مطالبات و دغدغههای صنفی آنها را به رسمیت بشناسد تا شکاف موجود بین خود و جریان نخبگانی عرصه فرهنگ و هنر را به حداقل برساند.