سرویس پرونده: امسال نیز خدا را بینهایت شاکریم که از خزانه موهبت و الطاف بیکران خود بر ما منت نهاد تا دگرباره بتوانیم این ماه پر برکت و پر فضیلت را درک نماییم؛ ماهی که خداوند متعال در شأن آن میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی لناس و بینات من الهدی و الفرقان…».
حلقه وصل به مناسبت ماه میهمانی خدا و با هدف بهرهمندی معنوی هرچه بیشتر فعالین جبهه فرهنگی انقلاب از ماه مبارک رمضان سلسله جلسات سخنرانی حجتالاسلام نخاولی با عنوان «در محضر قرآن» را منتشر میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 26
در بحثهایی که راجع به اعجاز هست، سعی شد مقداری در مورد جامعیت نگرش، نسبت به حقیقت آیت بودن انبیاء، دین و قرآن، بحث شد. در این مباحث، یکی دو مطلب دیگر داریم تا به ابتدای آیت بودن قرآن برسیم. آن چه مطرح شد مقدمات لازمی برای فهم حقیقت حواشی اعجاز بود که به فهم آیت بودن دین، منجر میشد. خصوصاً چند جلسهای که در مورد آیت عظمای خلقت، امیرمؤمنان علیه السلام گذشت. این آیت، مثل خود قرآن، بسیار مهجور و غریب است. خود حضرت، عنان گفتار را به این سمت سوق دادند. إن شاء الله همهی ما دنبال شناخت امیرمؤمنان علیه السلام باشیم. حضرت مهجور و مظلوم و غریب، واقع شدند و ماه خود حضرت هم هست و شبهای قدر، با یاد حضرت امیرمؤمنان، گره خورده است. از این مقدمات، یکی دو بحث می ماند که آن را در این چند شب، انجام میدهیم، بعد وجوه اعجاز قرآن را در موقعیت دیگری گفتگو میکنیم.
یکی از امور بین المللی در عالم اسلام، عدل است. عدل، امانت، احسان به والدین و صدق درکلام، بین المللی است یعنی فرق ندارد مخاطب، مسلمان باشد یا اهل کتاب یا مشرک، بت پرست باشد یا کافر حربی. این امور باید نسبت به آنها مراعات شود. آقا امام کاظم علیهالسلام به نقل از امام سجاد علیه السلام فرمودند: امانتها را برگردانید و به خداوند قسم اگر قاتل حسین بن علی به من امانتی دهد، من آن امانت را به او برمیگردانم ولو این که آن، شمشیری باشد که با آن، ایشان را شهید کرده است.
وَ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ أَنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ علیه السلام قَالَ لِأَصْحَابِهِ عَلَيْكُمْ بِأَدَاءِ الْأَمَانَةِ فَلَوْ أَنَّ قَاتِلَ أَبِيَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ علیه السلام ائْتَمَنَنِي عَلَى السَّيْفِ الَّذِي قَتَلَهُ بِهِ لَأَدَّيْتُهُ إِلَيْه.[1]
یکی از این موارد، عدل در دوستی و در دشمنی است. فردا روز قدس است و این روز، ربطی به موقعیت خاص مثل ایران و غیر ایران ندارد.
قرآن اشاره فرموده که:
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَ الَّذينَ أَشْرَكُوا وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ قالُوا إِنَّا نَصارى ذلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسينَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ.[2]
دشمنترین دشمنان نسبت به ایمان، در درجهی اول یهود و در درجهی دوم مشرکیناند. قرآن، عالم انسانی را دسته بندی کرده است. میفرماید عالم بشریت کلاً چهار دستهاند. محور آن، اهل ایمان است. یکی یهود. دیگری مشرکان و یکی نصاریٰ. خداوند با این دسته بندی، اعجاز کرده است. این دسته بندی، چیزی عجیب و غریب و نسبتی فیل و فنجانی است. مسلمین جهان، حدود یک و نیم میلیاردند. یک و نیم میلیارد مسیحی هم داریم. این تعداد، سه میلیاردند. حدود پانزده میلیون یهودی داریم. لائیک و بتپرست و مشرک، حدود سه میلیاردند. این یک موازنه است. از این سه میلیارد آدم، پانزده میلیون سردستهاند. این پانزده میلیون، به آن سه میلیارد خط میدهند. تقریباً یک دویستم آنها به کل جبههی علیه ایمان خط میدهند و این، جریان مهمی است. این آیات، وقتی نازل شده که یهود، هیچ محلی از اعراب نداشتند.
این آیات، در سورهی مائده است که در آخرین سال عمر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نازل شده است که در آن زمان، در تمام شبهه جزیره، یهودی نداریم مگر این که آنها که جنگیدند، کشته شدند، یا آنان که حقپذیر بودند مسلمان شدند، یا آنها که از جنگ دست کشیدند جزیه میدادند. تعداد محدود انگشت شمار و چند هزار نفری بودند که در عالم اسلام، جزیه بده بودند. در این سوره است که میفرماید مسلمین حواستان جمع باشد که دشمنترین دشمنان شما، یهود است. آن وقت یهودی نبود. فقط سه قبیلهی بنی قریظه، بنی قینقاع و بنی نضیر بودند که دو گروه اخیر بعد از جنگ احزاب، مضمحل شدند. این، جریانی جدی را در طول تاریخ خبر میدهد و میگوید اینها قوم آتش افروزند:
كُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ.[3]
دائم آتش فتنه درست میکنند. این، دیگر ربطی به انقلاب و سیاست و نظام و دیگران ندارد. هرکه تابع قرآن است، باید حواسش به این آیات باشد. قرآن میفرماید این جریان، جهانی است نه منطقهای. دستهایشان همه جا هست ولی شما، این دستها را همه جا نمیبینید.
وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلى خائِنَةٍ مِنْهُمْ.[4]
«خائنة» به حرکتهای ظریفی میگویند که دیگران نمیبینند. وقتی افراد با اشاراتی، چیزهایی به هم منتقل کنند، به این خائنه گویند که قرآن به پیامبر میفرماید: شما مطلع میشوی ولی عموم مردم نمیفهمند. این جریان، یک جریان عادی نیست.
بعضی میگویند افرادی که در فلسطین کشته میشوند، مسلمین غیر شیعهاند.
اولاً معلوم نیست. ثانیاً آن طور که پیگیریهای اولیه شده است آنها شافعیاند و شافعیها به شیعه نزدیکترند. ولی بر فرض مسلمان غیر شیعه باشند، چیزی را عوض نمیکند. صدق و کذب، امانت و خیانت، احسان به والدین، برقراری عدالت احکام بینالمللی اسلام است. قرآن میفرماید اینها دشمنترین دشمناناند. حضرت امیر علیه السلام، خطبهای در دفاع از یک زن یهودی خواندهاند. ایشان در خطبهی 27 نهج البلاغه مردم را تشویق میکنند که در برابر ظلم معاویه بایستند.
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ، جهاد، دری مهم از درهای بهشت است که خداوند آن در را، برای خواص باز میکند و هر کسی لیاقت ورود در این در را، نخواهد داشت. وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحَصِينَةُ وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلِّ وَ شَمِلَهُ الْبَلَاءُ وَ دُيِّثَ بِالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءَةِ، جهاد در راه خداوند به هر شکل، با مال، جان، عرض و آبرو و توان و با یک خط نوشتن، با خون دادن. و لباس تقوی، سپر استوار و غیر قابل نفوذ الهی است. سپر مطمئن که هر کس آن را ترک کند و بی رغبت باشد[5]، بفهمد و آن را رها کند، خداوند لباس ذلت را بر تن او میپوشاند. و دچار بلاء و مصیبت میشود و این فرد، در مقابل کوچک و بزرگ، تحقیر میگردد. وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، و بر قلب او، پردهی گمراهی و خواری میخورد. وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ وَ سِيمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ، از عدالت محروم میشود و به خواری محکوم میگردد. حضرت پس از توصیف جهاد، دعوت به جهاد میکنند. أَلَا وَ إِنِّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتَالِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَيْلًا وَ نَهَاراً وَ سِرّاً وَ إِعْلَاناً وَ قُلْتُ لَكُمُ اغْزُوهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ، حواستان باشد که من شما را روز و شب، آشکار و نهان، در همهی حالات، شما را به جنگ با این ستمگران دعوت کردم و گفتم با اینها جنگ کنید، قبل از این که آنها با شما جنگ کنند. فَوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا، به خداوند قسم هیچ قومی نبودند که آن قدر کوتاهی کنند تا دشمن در پشت خانهی آنها با آنها بجنگد مگر این که ذلیل شدند.
افغانستان استانی از ایران، آن طرف زاهدان بود. از اشرف افغان، خراج زیادی خواستند و او نپذیرفت و گفت این مقدار خیلی زیاد است. شاه صفوی گفت: «زیاد نیست.» مملکت، تازه شیعه شده بودند. تا قبل از صفویه، حکومتها سنی بودند. اشرف افغان دید نیرو زیاد است، گفت مىجنگیم. فرض کنید یکی از استانها با نیروهایی به پایتخت بیاید و بگوید ما از حکومت مرکزی خسته شدیم. به شاه سلطان حسین گفتند اشرف افغان میخواهد به پایتخت بیاید. گفت اشتباه کرده. اینجا مملکت امیرالمؤمنین است. مگر علی میگذارد چنین اتفاقی بیفتد و یک سنی بیاید و مملکت را بگیرد؟ کمی گذشت و او به اطراف اصفهان رسید. وقتی گزارش را به شاه دادند، گفت مملکت علی دارد. گفتند پشت در اصفهان رسید. استخاره گرفتند و جنگیدن بد آمد. همین فردی که به اشرف افغان بىاحترامی میکرد، مملکت را دو دستی تحویل او داد و دخترش را به عقد او درآورد و تاج خودش را روی سر او گذاشت و افغانها چندین سال حکومت کردند. حضرت میفرمایند: به خدا قسم، آنها که کوتاهی میکنند تا دشمن پشت در خانهشان بیاید. نتیجهاش، ذلت خودشان است. حال چه مملکت امیرالمؤمنین که همه شیعه و اهل نماز شب باشند و چه همه فاسق باشند.
بعضی چیزها معادله است. هرکس کلید را بزند، لامپ روشن میشود. چه یک عالم ربانی باشد، چه فردی فاسق باشد فرقی نمیکند. این معادلهی عالم هستی است. حضرت میفرمایند: فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ، مدام به هم پاس دادید و کوتاهی کردید تا این که غارتها و جنگها شما را به ذلت افکند. مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطَانُ. بعد حضرت میفرمایند: برایتان مثال میزنم که چه قدر ذلیل شدید. طایفهای به نام غامد از فرماندههای معاویه بود. [فَهَذَا] وَ هَذَا أَخُو غَامِدٍ [وَ] قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ، این مرد غامدى معاویه که سپاه او وارد شهر انبار شده ببینید چه کردند؟ من شاهد ذلت شما هستم. وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانَ الْبَكْرِيَّ وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا، این فرد فرماندار مرا کشت، وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا، و سپاه شما را از سرحدات این شهر کنار زده. این که کار جنگی بوده و سپاه با سپاه، رو در رو شده و اشکالی ندارد، چون سپاه با سپاه، درگیر میشود و در این درگیری، فرمانده من کشته میشود، اینها مهم نیست بلکه حضرت میفرمایند: وَ لَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ، یکی از سپاهیان و سربازان این فرد، كَانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهِدَةِ، متعرض یک زن مسلمان و یک زن یهودی که زیر پرچم اسلام بوده و با اسلام معاهده داشته، گردیده است. فَيَنْتَزِعُ حِجْلَهَا وَ قُلُبَهَاوَ قَلَائِدَهَا وَ رُعُثَهَا، خلخال پا و گردنبند او را گرفته است. گفته من میخواهم پیش زن و بچه بروم اینها را با خودم سوغاتی ببرم. مَا تَمْتَنِعُ مِنْهُ إِلَّا بِالاسْتِرْجَاعِ وَ الِاسْتِرْحَامِ، و آنها برای دفاع، هیچ چیزی نداشتند. چیزی که آن سرباز را منع کند، نبوده جز این که زاری و استغاثه کنند که آقا نکن و دست به ما نزن. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ. خونی ریخته نشد و زخمی هم برداشته نشد. فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا كَانَ بِهِ مَلُوماً. اگر مرد مسلمان غیوری از این فاجعهی بزرگ بمیرد، اصلاً جای ملامت نیست. بَلْ كَانَ بِهِ عِنْدِي جَدِيراً، بلکه خیلی شایسته است که انسان غیور مسلمان، از این فاجعهی بزرگ بمیرد. فَيَا عَجَباً عَجَباً وَ اللَّهِ يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتِمَاعِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقِّكُمْ. به خداوند قسم قلب میخواهد پاره شود و انسان به هیجان و حزن میآید از اجتماع و وحدت این قوم باطل بر باطلشان و سستی و تفرقه و جدایی شما در مورد حق. فَقُبْحاً لَكُمْ وَ تَرَحاً حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى، وای بر شما، چه قدر رفتارتان زشت است که شما خود را سیبل و هدف قرار دادید تا آنها بزنند. يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لَا تُغِيرُونَ وَ تُغْزَوْنَ وَ لَا تَغْزُونَ، آنها بر شما غیرت می ورزند و شما غیرتی ندارید. آنها با شما میجنگند، شما دستتان کوتاه است. وَ يُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ، و خداوند به معصیتهای بزرگ عصیان میشود و شما راضی هستید. البته آنها خوشحال نبودند بلکه منظور حضرت این است که با سکوتشان تأیید کردند. فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي أَيَّامِ الْحَرِّ قُلْتُمْ هَذِهِ حَمَارَّةُ الْقَيْظِ أَمْهِلْنَا يُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ وَ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي الشِّتَاءِ قُلْتُمْ هَذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرِّ أَمْهِلْنَا يَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ، وقتی هوا سرد بود گفتم: بروید بجنگید. شما خواستید سردی هوا کم شود. وقتی تابستان بود، گفتید: کمی مهلت بده. كُلُّ هَذَا فِرَاراً مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ، همهی اینها، فرار از گرما و سرما بود. فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرِّ وَ الْقُرِّ تَفِرُّونَ، کسی که طاقت سرما و گرما را ندارد و از آن فرار میکند، فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السَّيْفِ أَفَرُّ، پس، از ضربت شمشیر بیشتر فرار میکند. این جاست که حضرت میفرمایند: يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ، ای نامردان که شبیه مردان هستید.
خبر سپاه معاویه به حضرت رسیده، حضرت چنان به حزن و ملامت دهانشان را باز کردهاند که میفرمایند ای نامردان که شبیه مردان هستید، يَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَ لَا رِجَالَ حُلُومُ الْأَطْفَالِ وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، عقل شما مثل بچههاست و همهی فکر و ذهن شما، دنبال پستیهای دنیا است. لَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً، دوست داشتم اصلاً شما را نمیدیدم و شما را نمیشناختم.
ویژگیهایی که حضرت در این خطبه میفرمایند، ویژگیهای کسانی است که حضرت دوست دارند آنها را نبینند. کسی که بی تفاوت است. کسی که معصیت خداوند میشود و او سکوت دارد. کسی که به جان و مال و ناموس مردم متعرض میشوند و او تکان نخورد. یک نسل کشی بزرگ در حال اتفاق است. در حالی که در فیلمهایشان نشان میدهند یک دلفین در آکواریوم بوده و او را آزاد کردند تا دلش باز شود و جناب دلفین افسردگی نگیرد. اینها ناهماهنگی است. کجا صدای جهان در آمده است؟ شیطان این کار را میکند که چيزهای جالبی میآورد. از آن طرف:
وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيَجِيئَانِ مَعاً فَهُنَالِكَ اسْتَحْوَذَ الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى.[6]
شیطان مخلوط حق و باطل میکند و فرد میگوید: «چه آدمهای خوبی که برای یک دلفین چه کار کردند؟» در میانمار مسلمانان را زنده زنده سوزاندند و صدای کسی در نیامد. اصلاً نمیگذارند خبرنگار آن جا برود. یک نسلکشی مسلمین در حال اتفاق افتادن است. از آن طرف نسل کشىهای بوسیلهی تغذیهی خراب و زندگیهای نابسامان که بدون توجه، هرچه از آن طرف بیاید استفاده میکنیم. شما میدانید در بعضی از آدامسهای بچههای ما، الکل است؟ البته جهان دارد در ظلم، به بلوغ خودش میرسد. از آن طرف هم، کسانی هستند که نسبت به حق، بصیر باشند.
بالاخره این ظلمت میرود. مهم این است که آیا در این ظلمت، ما هم زندگی خودمان را انجام دادیم و حتی حداقل دعایی نکردیم؟ اگر جایی نیاز به کمک مالی بود، به اندازهی خودمان کمک کردیم؟ هرکس به اندازهی خودش تلاش کند. کسی از بنده و شما انتظار حرکت بیشاز وسع ندارد. ولی انتظار درحد وسع میرود. اگر دعاهایی که افراد میکنند، در مظانّ استجابت قرار گیرد، مؤثر است. اصلاً اگر دعا کنیم برای خودمان دعا کردهایم. دیدیم کسانی که گفتند: «فقط به این جهت حرم رفتم که برای نوجوانانی که رو در روی پدر و مادر میایستند، دعا کنم»، و اصلاً خودش مبتلا به آن مشکل نبود و چنین فرزندی هم نداشت. اینها انسانیت است، نه این که فقط برای خودم و بیماری خانوادهام، دعا کنم.
اگر کسی در مظانً استجابت دعا قرارگرفت. این دعاها را بکند.
در دعای افتتاح که با بغض است، داریم که:
اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا وَ وُقُوعَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ عَلَيْنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا.[7]
خداوندا کم هستیم. دشمن زیاد است. وهابیت، داعش بدتر از وهابیت که از روز اول هم مشخص بود همه در مقابل شیعهاند. این از دشمنان داخل اسلام و آن هم از غرب و دشمنی با اسلام. چهرهی راهبهی مسیحی با پوشش، مظهر آرامش، اطمینان و معنویت در اروپا است ولی همین حجاب را زن مسلمان دارد و مظهر ارتجاع و پستی است. معلوم است که مَرَضی این وسط هست. باید تکانی بخوریم. هر جایی هر کاری از دست ما برآمد إن شاء الله انجام دهیم تا مصداق فرمایشات امام علیه السلام در خطبهی 27 نهج البلاغه نشویم. یک زن یهودی، این قدر حضرت امیر را به غصه آورده، حال خداوند میداند یهودیان، با ناموس مسلمین چه میکنند. امیر مؤمنان از گرسنگی بچهی یتیمی اشک میریزد و مثل ابر بهار گریه میکند. الان دم به دم بچههای مسلمان دارند یتیم میشوند. امام زمان علیه السلام در این اوضاع، حال خیلی خوشی ندارند. ایشان با امیرالمؤمنین علیه السلام فرقی ندارند. و دقت داشته باشیم، کار اخبار این است که عادی میکند. اگر به شما خبر برسد فلانی با چاقو دیگری را کشت، بار اول سخت است ولی اگر چند بار بشنوید، دیگر عادی میشود. فجایعی که حتی یکی از آنها تکان دهنده است، برای ما عادی شده است. إن شاء الله همهی ما تکانی بخوریم.
البته جریان ظهور خیلی نزدیک است و بوی امام زمان میآید. به همین خاطر است که اینها این قدر به تکاپو و دست و پا زدن افتادهاند چون بوی امام زمان را شنیدهاند. إن شاء الله لیاقت داشته باشیم در زمینهی ظهور حضرت و بعد هم در رکاب ایشان، فعالیت کنیم که لازمهی آن، گذشتن از خود و فکر نکردن به خود است. همهاش خودم، خودم، خودم. هرگاه انسان به اینجا رسید که کمی از خودش عبور کرد و همچنین به این که دیگران چه میکنند و زندگی آنها چه طور است، بیتوجه بود، إن شاء الله آنجا، جایی است که ما لیاقت همراهی و هم گامی با امام زمان علیه السلام را پیدا میکنیم.
والحمد لله رب العالمین