سرویس پرونده: امسال نیز خدا را بینهایت شاکریم که از خزانه موهبت و الطاف بیکران خود بر ما منت نهاد تا دگرباره بتوانیم این ماه پر برکت و پر فضیلت را درک نماییم؛ ماهی که خداوند متعال در شأن آن میفرماید: «شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن هدی لناس و بینات من الهدی و الفرقان…».
حلقه وصل به مناسبت ماه میهمانی خدا و با هدف بهرهمندی معنوی هرچه بیشتر فعالین جبهه فرهنگی انقلاب از ماه مبارک رمضان سلسله جلسات سخنرانی حجتالاسلام نخاولی با عنوان «در محضر قرآن» را منتشر میکند.
بسم الله الرحمن الرحیم
جلسه 24
دو سه سؤال مطرح شده است که عرض میکنیم.
یکی از ویژگیهاى وصی داشتن قدرت جسمانی است. آیا این ویژگی لازم است و در این صورت، آیا تمامی ائمه علیهم السلام این ویژگی را داشتهاند؟
این ویژگی، دو جهت دارد. یکی این که انسان کامل، در نهایت اعتدال مزاج است. این، جهت ظاهری است. انسان کامل، به نهایت خودش است و بنابراین هم از حیث سلامت جسمی و هم از حیث قوت، در اعتدال است. پس قوت و سلامت جسمی، فرع بر اعتدال و توازن قوا در بدن است. این بخش اول.
از حیث نفسانی هم نفس قوی، جسم را قوی میکند.
مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيْهِ النِّيَّةُ.[1]
بدنی که نیت قوی بر او حاکم باشد و ارادهی مستحکم داشته باشد، ضعیف نخواهد بود. مثال خیلی روشن بگوییم: فرض کنید در صحرایی میدوید. به جایی میرسید که میگویید نای دویدن ندارم. هرچه همراهان از شما تقاضای دویدن میکنند، میگویید حال ندارم. بدنم نمیکشد. برای همهی ما پیش آمده که به جایی میرسیم که دیگر بدنمان، کشش، قوت و توان ندارد. اگر در همین موقعیت که هر چه به شما میگویند بیشتر بدو، شما نمیدوید، یک دفعه گرگی پشت سر شما بیاید، پرانرژی تر و قویتر از ابتدای مسابقهی دو، میدوید. اینجا چه چیزی به شما نیرو داد؟ عزم و ارادهی قوی، به بدن نیرو میدهد. این عزم و ارادی قوی، برای ما که درکی از ملکوت نداریم، همین امور ظاهری است. یعنی یک دفعه انسان ببیند خطر مهیبی دارد او را تهدید میکند و حیات و جان او یا عزیزانش به خطر میافتد. این از جهت خوف و ترس. از جهت شوق هم همین طور است. مثلاً در مسابقهای، دو تیم با هم فوتبال بازی میکنند. هر دو گروه نزدیک دو ساعت دویدند. آخر بازی گروه بازنده، روی زمین افتاده و ولو میشود. گروه برنده با انرژی و حرارتی، پرچم کشور را برمیدارد و در باشگاه و زمین ورزش چند دور، میدود. تقریبا نیروها و انرژیهای هر دو گروه، یکسان است. چه چیز باعث شد یک گروه دیگر نای حرکت کردن ندارند ولی گروه دیگر، توان مضاعفی برای دویدن دارند؟ انگیزهها، نیت ها و ارادهها چه در زمینهى خوف و چه در زمینهی رجاء، باعث افزایش توان جسمی میشود. انرژی روانی باعث تقویت انرژی جسمی میشود. وقتی نیت و انگیزهی فوق العاده وجود داشته باشد، بدنِ ضعیف، قوت میگیرد. حال اگر انگیزههای کسی، انگیزههای ملکوتی شد، توان و انرژیِ مضاعف فوق العاده پیدا میکند. وقتی نفسی قوت فراوان پیدا کرد، بدن او تابع آن نفس میشود. حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام، چهل روز به کوه طور رفتند. در این مدت با خودشان، هیچ چیز نبردند. علت این که مردم گوساله پرست شدند، همین بود که گفتند موسی با خودش آب و نانی نبرد، قاعدتاً باید مرده باشد چون اگر کسی 8 روز آب و حدود 60 روز نان نخورد، طبیعتاً میمیرد. 40 شبانه روز در کوه طور بود و در روایت دارد که نه قطرهای نوشید، نه لقمهای خورد و نه لحظهای خوابید. در حالت عادی بدن، چنین چیزی ممکن نیست. اگر به پزشکی بگوبیم کسی چهل شبانه روز، هیچ آبی نخورد میگوید محال است. اما به حساب عادی، محال است. کارهایی که مرتاضها میکنند از همین باب است. شما روزی، یک دانه بادام به مدت 6 ماه، نه یک روز و دو روز بخورید. به حساب عادی نمیشود. اما هم از راه رحمانی و هم از راه شیطانی، ممکن است. نفس اگر قوی شود، چه از راه رحمانی و چه از راه شیطانی، میتواند بدن را دنبال خودش بکشد و به ارادهی نفس، بدن تغییر کند. با ارادهاش میتواند امور دیگر را تغییر دهد چه برسد به بدن خودش. آن قدرتها و قوتها که از اولیاء خداوند میشنویم، از غذا حاصل نمیشود. قوّت جبرئیل از مطبخ نبود.
پس یکی از تحلیلهای قدرت و قوت نفوذ انسانهای کامل، به این دلیل است که بدنشان، اعتدال کامل مزاجی دارد. همین جا نکته ای بگویم. رفقا و سروران، مخصوصاً خانمها توجه کنند غذاها و نوع زندگیها در سلامت جسمی تأثیر بسیاری دارد. گاهی اوقات پدر و مادرها، ندانسته چه خیانتی در حق بچهها، از روی دلسوزی میکنند. نتیجهی استفاده از پفک و شکلات و تغذیههای نامناسب، بدنهای ضعیفی است که کشش کار ندارد. درگذشته، چیزهایی مثل آرتروز، درد پا، درد کمر و درد معده نبود. الان هم بهداشت زیادتر شده و سطح رفاه بالاتر رفته، و هم بیماریها بیشتر شده است. جزء کارهای لازم این است که حتماً برنامهای برای حفظ و ارتقای سلامت داشته باشید و حتماً در این برنامه، برنامهی تغذیهی مناسب قرار دهید. این که صبحانه چه بخوریم، ناهار، شام، تعداد و زمان وعدههای غذایی، ... . ما در این سن، انواع و اقسام درد و مرض داریم. درحالی که قدیم، اصلاً دکتر نمیرفتند و این کار را بد میدانستند. آنها خصوصیات خُلقی خاص خودشان را هم داشتند. هم کم مریض میشدند و هم این که اگر مریضیها میآمد، بنیههای بدن قوی بود و مبارزه میکرد. حتماً در برنامهی زندگی، سعی شود از چیزهایی که مضر است مثل نوشابه و فست فودها و کالباس و سوسیس و کنسروها، و آنچه ضررش قطعی شده، پرهیز شود. اگر این امور خیلی مهم نبود، این همه روایت در باب اطعمه و اشربه، خوردنیها و نوشیدنیها، وارد نمیشد. دو جلد کتاب آقای ریشهری با عنوان احادیث پزشکی در اسلام را مطالعه کنید تا بدانید چه چیزهایی باید بخورید و چه چیزهایی باید به بچهها بدهید که بعداً در سن سی سالگی مجبور نباشند، از این دکتر به آن دکتر، وقت بگیرند. وقتی ما بیمارستان بودیم، کاملاً مشخص بود این مریض، روستایی است و سالم زندگی کرده، دیگری شهری است. البته الان در روستاها هم نمیشود به سلامت محیط و غذا مطمئن بود. این که مریضهایی که برای بیماریهای جدی بستری میشوند، در شهریها چه سنی و روستاییها در چه سنی است؟ مریض 99 سالهی شمالی که بیمهی روستایی داشت برای بار اول در طول عمرش، دکتر آمده بود. و همین بار آخر او بود چرا که در بیمارستان، به حساب او رسیدند. قدر سلامت خود را بدانید که یکی از راههای حفظ سلامت، تغذیهی صحیح و دوری از چیزهایی است که یقین به ضرر جدی آن دارید. معصوم، اعتدال مزاج دارد چون درست زندگی میکند. اعتدال مزاج، فقط در جسم هم نیست. مرحوم آقای بهاری به یکی از شاگردانشان که خواهان سلوک بوده و مشکلی داشته، برای پیشگیری و یا درمان نامهای نوشتند که تو حتماً سعی کن تعدیل مزاج کنی به خاطر این که اگر سلوک کنی و مزاج تو سودا باشد، دچار خیالات میشوی و خیالات، در تو زیاد میشود. یعنی تغذیه و اعتدال مزاج در مسائل خُلقی، رفتاری، روحی و روانی هم دخیل است. اعتدال مزاج، یکی از پایههای زندگی سالم است. زمانی ما در مؤسسهی حجامت رفت و آمدی داشتیم. مسئول آنجا میگفت: «ما حدود 15 پروندهى طلاق را که از مشاوره گذشته بود و تصمیم قطعی برای طلاق داشتند را گرفتیم تا بررسی کنیم. گفتیم یک بازهی چند ماهه، اینها را اصلاح مزاج و طبع کنیم.» کسی که الان طبع گرم و آتشی بر او غلبه کرده، زودتر عصبی میشود. همسر او هم نمیداند که مشکل جسمی دارد و باید مثل یک مریض، با او برخود شود و مدارا گردد. میگوید عجب آدم عصبیای است، واکنش نشان میدهد و زندگی آتش میگیرد. ایشان میگفت: «ما اینها را که مشکل مزاجی و طبعی داشتند، اصلاح کردیم و درصد مهمی از اینها، به زندگی برگشتند و اصلاح اولیه صورت گرفت.» اصلاح طبع و اصلاح مزاج و تعدیل آن، امر مهمی است و با پرخوری و غذای گران خوردن نیست. آن مقداری که از گوشت برای فرد لازم است، با هفتهای دو وعده، به او میرسد. به غذاهای گرانقیمت و زیاد خوردن نیست. انسان باید بداند چه بخورد؟ چه چیزهایی را با چه چیزهایی بخورد تا مزاج او تعدیل شود. در بازار چیزهایی هست که ارزش غذایی ندارد ولی بستهبندی قشنگ دارد و برای گول زدن خوب است. مثل کرهی شکلاتی که هیچ ارزش غذایی ندارد بلکه معلوم نیست چه آفاتی در آن باشد. الان، به نان اعتبار نیست. چند وقت پیش یکی از آقایان میگفت گندم از کشورهای دیگر وارد کرده بودند و آنقدر به آنها سمهای علفکش زده بودند که مجاز به دادن به حیوان نبودند. این گندم را به ما میدهند و میخوریم. حداقل آن مقدار که انسان میداند، آگاهانه خود و خانوادهاش را به مشکلات نیندازد.
پس قوّت جسمی اولاً تابع اعتدال مزاج و ثانیاً تابع قوت نفسانی است و اعتدال مزاج در انسان کامل به غایت خودش است. هیچ جسدی به اندازهی جسم مطهر رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، اعتدال ندارد. آنها که مکه مشرف شدند، غار حرا را دیدهاند. بنده که چند بار مشرف شدم، یک بار به چشمم ندیدم که بالای غار، آن جایی که پیامبر میرفتند، بروم. الان پله گذاشتند تا رفت و آمد آسان باشد. دو سه ساعت، شاید هم بیشتر طول میکشد که انسان بخواهد از آنجا برود. البته رفتن به آن جا استحباب ندارد ولی گاهی جوانان دوست دارند بروند. ساعت 2 شب میروند که 4 صبح آنجا هستند، نماز صبح را آن جا میخوانند و برمیگردند. بعضی بعد از غروب میروند 3 تا 4 ساعت، رفت و برگشت کوه است. این فاصله را حضرت خدیجهی کبری، روزی چند بار میرفتند. الان تا پای کوه با ماشین میروند. آنها که رفتند، میدانند منزل رسول اکرم کنار مسجد الحرام بوده و ایشان، پای پیاده، از آنجا تا پای کوه که شاید دو ساعت راه است، میرفتند. با ماشین حدود 20 دقیقه راه است. این بانوی مطهر، چه قوت و چه انگیزه و چه کرامتی داشتهاند؟ آنجا آب و غذا نبوده و ایشان آب و غذا برای پیامبر میبردند. جوانانی که الان میروند، با قوت و نیرو هستند، ولی صبح که بر میگردند، تا شب، میخوابند. گاهی انسان، بعضی چیزها را دقت نمیکند تا بفهمد چه عظمتهایی بوده است چرا که حضرت اربعین اربعین، در آن غار بودند. ضمن این که قرآن در آیه مربوط به داستان طالوت، به این قوت جسمی اشاره کرده و این قوت جسمی را تمام اهل بیت داشتند چون هم اعتدالشان از لحاظ مزاجى در نهایت غایت خود بوده و هم قوت نفسانی آنها در نهایت خودش بوده است.
سئوال دوم این است که: در سورهی مبارکه مریم، اشاره شده که حضرت هارون، مقام نبوت داشتند. چه طور این موضوع، با موضوع وصى بودن ایشان، قابل توضیح است؟ وقتی نبی باشد، بالاخره وزیر و وصی حضرت موسی هم هست و دو تا نبی، در عرض هم معنا ندارد.
اگر دو پیغمبر همزمان حضور داشته باشند، حتماً یکی از آنها، دستیار پیامبر بالاتر از خودش میشود. حضرت موسی، پیامبر اولوالعزم است. عصا و معجزات دیگر را حضرت موسی ارائه دادند. حضرت هارون هم در همان صحنهها، به عنوان وزیر، نه به عنوان پیامبری مستقل حضور دارند. حضرت هارون، درعین این که وزیر و وصی حضرت موسی بودند، نبی هم بودند و این دو، با هم قابل جمع است. آیا این مقام نبوت، همان مقام نبوتی است که در قرآن، برای سایر انبیاء اشاره شده است؟ بله همان مقام بوده است.
سؤال دیگری مطرح کردهاند: کسی که علم کل کتاب نزد اوست و حقیقت قرآن را دارد، حضرت زهرا سلام الله علیها هم هستند؟ بله هستند. حضرت زهرا هم، «مَنْ عِنْدَه عِلّمُ الْکِتاب» هستند. حقیقت ملکوتی قرآن، همان که وجودی ملکوتی است و به حامل خود قدرت اعجازی کلی میدهد را، قطعاً حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها نیز داشتهاند. ایشان گذشته از رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امیر المؤمنین علیه السلام، از تمام انسانهای اولین و آخرین برترند. از یازده امام معصوم و از تمام انبیاء، غیر از رسول اکرم، بالاترند. برتری در عوالم ملکوتی، بی حساب نیست و برتری به سعهی وجودی است. وقتی به سعهی وجودی باشد، وجودی که بالاتر و اقوی باشد یعنی آثار وجودی او که علم و قدرت باشد، از دیگران برتر است. میزان ادراک حضرت صدیقه، برتر از سایر انبیاء است منتهی در عین این که «علم الکتاب» نزد ایشان است، به خاطر زن بودن، بار تبلیغ اجتماع را ندارند و امام نیستند. اصل در امام، گوهرهی ولایت است یعنی مقام قربی که فرد را حجت میکند. هرکس این را داشته باشد، در یک موقعیت برتر ملکوتی، قرار دارد که اگر مرد باشد، شغل نبوت و امامت هم به او داده میشود.
مقام نبوت مثل اجازهی مطب و مقام ولایت، مثل خود دکتری است. روح امامت و نبوت، مرتبهی ولایت است. حضرت صدیقه سلام الله علیها ولایت را دارند و کسانی که اقتدا به ولایت میکنند، الگوی آنها، حضرت صدیقه هم هستند. پس اگر کسی حقیقت ولایت را داشت، مثل کسی است که جواز تأسیس مطب یعنی پایان نامهی دکترا را دارد. ایشان پزشک است. این پزشک اگر مرد باشد، موظف است مطب هم بزند. بنابراین اگر کسی مطب نزد، به این معنا نیست که آن گوهره را فاقد است. چون ایشان خانم بودند بحث تبلیغ اجتماعی و امامت و نبوت به خانم نمیرسد گرچه ایشان از تمام انبیاء عظام، برترند. کار ایشان بیشتر احاطههای باطنی است. به همین خاطر، توسلهای به حضرت صدیقهی طاهره آثار فراوانی دارد. اما در عین حال، چون ایشان موظف به تبلیغ اجتماعی و امامت بیرونی نیستند، گرچه کار ایشان «من عنده علم الکتاب» است، ولی در معرض و مسمع مردم و جلوی انظار نیستند.
مطلب بعد این که سؤال فرمودهاند: اگر در شهادت دادنها برای کسب ایمان، شهادت به ولایت و وصایت هم مطرح است، پس چرا ما در نماز نمیگويیم: «أشْهَدُ أنْ لا اِلٰهَ إلَّا اللهُ وَحْدَه لا شَریکَ لَه وَ أشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُه وَ رَسُولُه وَ أشْهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَصِیُّ الله»؟ چرا در شهادتهایی که در اذان وارد شده، نیز «أشْهَدُ أنَّ عَلِیّاً وَلِیُّ الله» واجب نشده و مستحب است؟
تصور اولیهی ما این است که اینها نیامده است.برای این که این تصورات اصلاح شود باید سیر تاریخ مصیبت زده را مرور کنیم. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم میخواستند رحلت کنند، فرمودند کاغذ و قلمی بیاورید که چیزی بنویسم تا حفظ شوید و گمراه نگردید. در پاسخ گفتند: «نمیآوریم. تب بر پیامبر، غلبه کرده و متوجه نیست چه میگوید.» حرفهایی که عرش را به لرزه میآورد. رسول اکرم گفتند: پس از نزد من بروید. رفتند و گفتند: «حَسْبُنا کِتاب الله. خودمان عرب هستیم و قرآن هم عربی است میفهمیم و چیز دیگری لازم نداریم.» خلافت به دست گروهی افتاد که اولین کار آنها این بود که روایت ممنوع. چرا؟ فرض کنید ما خلیفه شدیم. یعنی ما جای غاصبان خلافت باشیم. باید سنگ پیامبر را به سینه بزنیم دیگر. درست است؟ تا حالا فکر کردید روایت ممنوع، چه معنایی دارد؟ اگر همهی روایات این باشد که «خوب باشید، آدم شوید، غیبت نکنید.» انسان باید اینها را رواج دهد. قرآن هم همین کلیات است و خیلی خوب است. زمانی ممنوع میگویند که حجم عظیمی از روایات به نفع آنها نباشد. اگر از صد تا روایت، دو تا روایت، توصیف وصی و امیر المؤمنین باشد، آن دو تا را ممنوع میکنند. این کتاب 500 صفحه دارد. در دو صفحه از این 500 صفحه، چیزهایی است که دوست نداریم، آن دو صفحه را میکنیم و کل کتاب را سطل آشغال نمیاندازیم. حالا اگر صفحه در میان این کتاب، مطلبی دارد که نمیخواهید، کتاب را دور میاندازید. گفتند منع نقل از رسول الله و صد سال کسی که نقل حدیث میکرد، شلاق میزدند. از آثار نبوی و احادیث چه میماند؟ از زمان ممنوع کردن حدیث تا به حکومت رسیدن عبدالعزیز، مدت 96 سال، نقل حدیث ایراد داشت. عبدالعزیز دو کار مثبت انجام داد: یکی این که ممنوعیت نقل حدیث را برداشت و دیگر این که لعن بر امیرالمومنین که کمتر از صد سال انجام میشد، را برداشت. 70 سال در مسجد بالای منبر میرفتند و میگفتند: «اللهمَّ الْعَن عَلِیَّ بنَ ابیطالب» و دیگران آمین میگفتند. در تاریخ است که خطیبی خطبه خواند و یادش رفت که امیرالمؤمنین را لعن کند. از مسجد بیرون آمد و یادش آمد لعن نکرده، گفت من به کفارهی این فراموشی، این جا لعن میکنم. هزار بار لعن کرد و آن جا ساختمانی به نام داراللعن ساختند. این حکایت تاریخ سیاه و شوم اسلام است. ممنوعیت حدیث، شاهد بزرگی بر این است که حجم احادیث مخالف فضای حاکم، یک در صد و دو درصد و ده درصد، نبوده است. پس خط در میان حدیث داشتیم. معلوم است که رسول اکرم باید تبیین کرده باشند و معلوم است که صحابی نزدیک رسول اکرم که به ایشان ایمان داشتند، عمل میکردند. در جریان سقیفه، چه کسانی با امیرالمؤمنین ماندند؟ دیگران کجا بودند؟ یا در سقیفه یا پشت صحنهی سقیفه. در روایت دارد که:
إِنَّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله و سلم لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ كُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِي.[2]
مردم بعد از رسول الله از دین برگشتند، آن هم نه از اسلام نماز جماعت چرا که همه نماز جماعت میخواندند، بلکه از دستور پیامبر و ولایت کلی الهی، غیر از سه نفر که سلمان و ابوذر و مقداد. بقیه کجا هستند؟ در صف دیگرند. یا ضعیف الایمان و یا مغرض بودند. یا با علی دشمن بودند و یا دنیا طلب بودند که مجبور بودند با علی نسازند. یا ضعیف الایمان بودند که اگر میخواستند طرف امام علی علیه السلام باشند باید زندگی و جان و مالشان، به خطر میافتاد. بنابراین آن سمت رفتند و معلوم است که شهادت اینها، شهادتین میشود و شهادات ثلاث نمیشود. کدام تاريخ میخواهد اینها را منتقل کند؟ چه تاریخی معتبرتر از قرآن است؟ پیامبر باید قرآن را تبیین کنند که چرا سَحَره سه شهادت میدهند؟ اینها متوجه نبودند چرا خداوند نقل کرده؟ حالا اینها حرف زائد زدند، چرا خداوند هم حرف زائد، آن هم با تأيید زده است؟ از آنها میپرسیم چرا شما گفتید؟ و حال از خداوند میپرسیم چرا شما نقل کردید آن هم در سه جا از قرآن؟ پس حتماً حکمت داشته و این حکمت را حتماً پیامبر اکرم به صحابهی خودشان گفتهاند. اصلاً چرا گفتند: «یا علی ما قرآن تو را نمیخواهیم»؟ چون این قرآن، تفسیر نبوی دارد که ذیل آیات بیان شده است و امیرالمؤمنین نوشتهاند. بخشی از این احادیث و تفاسیر پیامبر، تبیین جایگاه ولایت به صورت شخصی، برای علی و اولاد علی است. بعضی از آنها، تبیین اوصاف ولایت است که میگوید انسان کامل، این است. بعضی از اینها، تبیین ویژگیهای رفتاری ولی معصوم است. یکی دو آیه نمیشود. بعضی از اینها تبیین ویژگیهای دنیاطلبان است. اوصاف خوب و بدها. بعضی از اینها، شاخصههای حکومت صالح و انسان صالح است. وقتی میگویند نمیخواهیم، یعنی این قدر روشنگری زیاد است که کلاً این کتاب باید، بایکوت شود و به درد نمیخورد.
و اما در تشهد نماز، وقتی شما به یگانگی خداوند و نبوت پیامبر، شهادت میدهید سه تا سلام میدهید. السَّلامُ عَلَیکَ أیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه. 2. السَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلَی عِبادِ اللهِ الصّالِحین. 3. السَّلامُ عَلَیْکُم وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه، که سلام بر عموم مؤمنان است. تا حال دقت کردید عباد صالحین چه کسانی هستند؟ اولین سلام، خاص پیامبر و مشخص است. آخرین هم که علیکم به همهی مؤمنین است و به کفار سلام نمیدهد. وسطی کیست که با دو تا ویژگی بیان میکند؟ سلام بر خودتان را کجا قرار دادید؟ بین نبی و بین عباد صالح. این ها چه کسانی هستند که شما برای این که سلام به خودتان، مورد توجه قرار گیرد، باید این سلام را بین دو سلام محفوف و پوشیده کنید؟ سلام به نبی و سلام به عباد صالح. عباد جمع عبد است. پیامبر را در تشهد، با «عبد» ذکر کردیم. پس «عباد» چه کسانی هستند؟ این، توضیح بیشتری دارد که باید در فرصتی دیگر، آیات سورهى تحریم را گفتگو کنیم.
ما این شبها با هم رفیق بوده و انس گرفتیم. شبهای قدر گذشت اما، ماه رمضان نگذشته. در روایت دارد که خداوند با تصاعد هندسی میبخشد. یعنی هر چقدر شب اول ببخشد. شب دوم، دو برابر میبخشد. شب سوم دو برابر آن چه در شب اول و دوم بخشیده، میبخشد تا به شب عید فطر میرسد. یک زمانی من حساب کردم, عدد آن از میلیارد رد میشد. اگر شب اول خدا یک نفر را بخشیده باشد، شب دوم دو نفر میشود شب سوم 6 نفر، شب عید فطر، به عدد هر چه در ماه بخشیده، خداوند میبخشد. این چند شبانه روز، همهی شما به در خانهی خداوند، تشریف آوردید و خداوند، کریمتر از آن است که به کسی که در ماه او، هر شب به خانهی او بیاید و پناهنده به حریم ملکوتی خداوند، برای خداوند و به عشق او شود، حرف از خداوند بزند و بشنود، کرامت نکند. إن شاء الله همه این طور بودیم.
شب قدر انسان باید حداقل، دو تأمل جدی داشته باشد. یک تأمل راجع به گذشتهاش که من تا حال، چه کار کردم؟ چه رفتاری در خانه داشتم؟ آیا تند و زودرنج بودم؟ با دیگران چه طور؟ اگر از دیگران نظرخواهی کنم، از من چه چیزی در ذهن دارند؟ یک الگو؟ ضعفها و قوتهای من چه بوده؟
کار دیگر این که با ارزیایی دقیقی که از خودش کرد، برای آیندهاش کاری بکند. در خانواده، تصمیمگیریها، رفت و آمدها و برخوردها وکارها، در نقاط ضعف، چهرهی دیگری از خودش درست کند. فرض کنید کسی از قرآن به سر گرفتن شما، عکس میگرفت. همهی شما این عکس را بگیرید. قرآن روی سر و ذکر یا الله و یا رسول الله و یا فاطمة الزهراء، روی لب و اشک در چشم. حال این عکس را قاب کردید و در اتاق زدید. این تعهد و قرار بنده و شماست. باید جلوی چشم ما باشد و در سال آینده رفتاری داشته باشیم که به این عکس بیاید. این عکس را بالای کامپیوتری که با آن کار میکنیم بزنیم که کجا میروی؟ به کدام سایتها سر میزنی؟ وگرنه کار تو قرآن به سر نبوده است. چنین عکسى از خودتان بگیرید و دائم جلوی چشمان شما باشد که من چنین قراری داشتم. وقتی همسران میخواهند با هم دعوا کنند، این جلوی چشمشان باشد. وقتی میخواهد ناله و نفرین کند و فحش بدهد و برنجد و ایراد بگیرد و غیبت کند، این عکس جلوی چشمش باشد. شما زحمت کشیدید و ما هم در این مدت، خو کردیم با شما و در این چند روز انس گرفتیم و الحمد لله این انس هم تحت آیات قرآن و در خانهی خداوند بوده، پس بیشترین انس را باید، با خود خداوند بگیریم. اگر قبلاً با خداوند راحتتر صحبت نمیکردیم، باید هر چه میگذرد، بتوانیم راحتتر، عاشقانه تر، صمیمیتر و نزدیکتر و با شوق و اشتیاق بیشتر، با او مرتبط شویم. دل باید برای گفتگو با خداوند پر بکشد. باید به اینها دقت کرد.
والحمد لله رب العالمین