به گزارش حلقه وصل، صفحه اینستاگرام مرزو بوم به بهانه رونمایی از کتاب گیل مانا، برشی از خاطرات دوران دفاع مقدس سردار محمد حق بین، فرمانده سابق گردان کمیل، لشگر قدس گیلان و قهرمان فاتح آزادسازی شهرهای شیعه نشین نبل و الزهرا پس از چهارسال محاصره را منتشر کرد.
با خودم فکر کردم به فرض برم جبهه، چه کار میتونم انجام بدم. چیزی نمیدونم. کاری بلد نیستم. جنگیدن تخصّص میخواد. من فقط شکار بلدم و بریدن علف برای حیوونا
شبانه روز به جبهه و جنگ فکر میکردم. توی خواب و بیداری دنبال راهی بودم که زودتر خودم را به جبهه ها برسانم. یک روز جرقّه ای به ذهنم زده شد. باخودم گفتم: تخصّص ندارم که نداشته باشم. غیرت که دارم. من در شکار پرندگان مهارت دارم و گنجشک رو با اون جثه کوچیکش از دور با رزین(فلاخن) شکار میکنم. یعنی نمیتونم دشمنی رو که هزار برابر از گنجشگ بزرگتره با تفنگ شکار کنم؟
انگار راز بزرگی را کشف کرده بودم. معمّا حل شده بود. داشتم بال درمی آوردم.
حالا به شکلی واقعی، خودم را در چنان حماسه ی عاشورایی می دیدم. انگار داشتم عاشورا را با تمامی وجودم لمس میکردم. دلم میخواست بر سروسینه بکوبم، داد بزنم، هوار بکشم، اما فریادم در گلو خفه شده بود. بغض تمام وجودم را پر کرده بود. به صفر رسیده بودم. زبانم بند آمده بود آل پدربزرگم، حاج مصطفی از اول جنگ تا آن روز یا شهید یا مجروح و یا اسیر یا همچنان در جبهه بودند.
محمدرضا علی اکبری، کاظم علی اکبری، علی حق بین، حسین، احمد، ابراهیم، محمد و مهدی اسماعیلیان(پنج برادر)، اسماعیل و رضا علی اکبری، برادرم تقی، ابوالقاسم جعفرنژاد، سیدحسین و سیدابوطالب جعفرپور(دوبرادر). معلوم هم نبود تا پایان جنگ، چند نفردیگر از جوانان باقیمانده، خانواده شهید یا مجروح شوند.