به گزارش حلقه وصل، متن پیش رو یادداشت سعید زیباکلام، استاد فلسفه دانشگاه تهران است که در پی تصویب سند ۲۰۳۰ به نقد عملکرد نهادهای فرهنگی پرداخته است؛
حضرت آقا به مناسبت هفته معلم درجمع معلمان گفتند: «اصل کار غلط است. اینکه ما برویم سندی را امضاء کنیم و بعد هم بیاییم بی سروصدا آن را اجرا کنیم، نخیر! مطلقاً مجاز نیست؛ ما اعلام کردیم. بنده از شورای عالی انقلاب فرهنگی هم گلهمند هستم. آنها باید مراقبت می کردند و نباید می گذاشتند که کار به اینجا بکشد که ما بیاییم و جلوی این کار را بگیریم.»(۹۶/۲/۱۷).
حدود ۱۵ سال پیش زیدی از دانشگاهیان در سخنرانی های متعدد در دانشگاهها به مناسبت فراخوان جنبش نرمافزاری تولید علم، از اینکه هیچ اتفاق نرمافزاری و تولید فکر و اندیشه جدی نه در دانشگاهها و نه در حوزهها و نه در مؤسسات قدونیمقد پژوهشی و شبهپژوهشی رخ نخواهد داد، سروصدایی، کمتر شنیدهشده و بیشتر گمشده در غوغای رسانههای حکومتی و دولتی و ملی و غیر انتفاعی و حمایتشده از غرب، ایجاد کرد. به تدریج آن سیر مطالعاتی و روشنگری به بررسی امور جاری و مرسوم شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید. آن سیر مطالعاتی و سخنرانیها نهایتاً منجر شد به مقالهای تحت عنوان «چرا انقلابی فرهنگی و جنبشی نرمافزاری؟» که در کتاب «خلاف جریان» در سال ۱۳۸۹ منتشر شد.
آن زیدِ مجنونِ بی ربط و پیوند با شبکههای رانتخوار قدرتـثروت در آن سیر مطالعاتی نهایتاً به این نتیجه رسید که با توجه به زمینهها و عرصههای حیاتی کشور از طرفی و نوع فعالیتهای شاخص و عمده شورای عالی انقلاب فرهنگی از طرف دیگر، زیبنده است آن شورا را، نه حتی شورای عالی انفعال فرهنگی که، باید شورای عالی انسداد فرهنگی نامید. برخی از دانشگاهیان و حوزویانی که آن سخنرانی ها را شنیده بودند معترض و منتقد بودند که: چقدر رادیکال و بنیانی!
اینک اما یکی از ثمرات شورایی با آن عظمت و شوکت و حضور برخی فرهیختگان و رجال برتر سیاسی صاحبمنصبِ قدرتمند، حاصل گشت: تصویب سند ۲۰۳۰ یونسکو و یا نظارت بر تصویب و اجرای بی سروصدای آن سند. پیشتر گفتهام که مشکل از اعضای آن شورای مجلل و شکوهمند نیست، که برخی از آنها شخصاً رجالی دانا و دردمند هستند. مشکل اساسی از ساختار بسیار فشل آن شورا و وظایف کثیره گونهگون نامتجانسی است که بر دوش آن گذاشته شده است. اگر بسیار دیر نشده باشد، خوب است در آن ساختار و اهداف و غایاتش بازنگری اساسی و بلکه انقلابی پارادایمی صورت گیرد.
جالب توجه نیست که با وجود این شورای عریض و طویل، حضرت آقا باید از جایگاه رهبری نهیب بزند و هم علیه تصویب و هم علیه اجرای مخفیانه آن نعره بکشد؟
بهراستی کمیسیونهای مربوطه مجلس شورا کجایند و بیشتر وقتشان صرف ایجاد و بسط چه نوع شبکهها و پیوندهایی می شود؟
از دولت که به یمن و برکت حماسه سیاسی عبرتانگیز و درسآموز سال ۱۳۹۲ به قدرت رسیده و خود مشوّق و متکفّل و مجرا و مُجری این قبیل اسناد ضد هویت ملی است، انتظاری جز اوراقکردن داربست آرمانها و ارزشهای انقلاب و فراتر از آن، مواریث فرهنگی تاریخی این مرز و بوم نمی رود. اما بهراستی این همه سازمانها و فرهنگستانها و پژوهشگاهها و اندیشکدههای ریز و درشتِ حدوداً یا کاملاً مستقل از دولت مشغول چه کاری هستند؟
بهراستی چه نسبتی است میان درآمدهای نفتی/گازی و نقش و شأن عموم این سازمانها و دستگاههای فرهنگی؟
چه تعداد از این قبیل مصائب باید از چشم آقا دور بماند و به تخریب عرصههای حیاتی کشور بیانجامد تا ضرورت یک خانهتکانی اساسی حیاتی در کل نظام جمهوری اسلامی دیده و پذیرفته شود؟
آیا بصیرتمندانه است که به گلهمندی حضرت آقا بسنده کنیم؟ آیا ضروری نیست که تمام مؤسسات بالادستی فرهنگی کشور مورد بازنگری بنیانی قرارگیرند؟
آیا مؤسسات و دستگاههای مختلف بالادستی و میانیِ فرهنگی کشور منظماً مورد نظارت و ارزیابی سایر دستگاهها قرارمی گیرند؟
آیا اساساً ما دارای دستگاههای نظارتی و دیدهبانی برای تمام مؤسسات و نهادهای حکومتی هستیم؟ واقعا هستیم؟
آیا غیر از این است که عموم نهادهای حکومتی ما عموماً فارغ و خیالراحت از هر گونه نظارت و ارزیابی و دیدهبانی هستند؟ آیا روشن است این سؤال آخر چه معنایی و چه تبعات و نتایجی برای کل کشور دارد؟ واقعاً روشن است؟!
به راستی چه دلالتی دارد که همواره باید آقا در زمینه انحرافی و یا بنای کج و معوجی ورود کنند و اصلاحی صورت بخشند؟ چرا نباید نهادهای مختلف در عرصه گفتمانها و آیینها و ضوابط مختلف و ویژه خود، یکدیگر را چک و نظارت کنند؟ آیا این وابستگی و اتکاء دستوریِ نهادها، حکایت از طفولیت نامبارک و درهنگامههایی، شوم آن نهادها و موسسات نمی کند؟
و لاحول و لاقوه الا بالله العلی العظیم.
و لتکن منکم امه یدعون الی الخیر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون