
سرویس پرونده_صادق یزدانی: همیشه اول یک توصیه است، یک نصیحت پدرانه، یک سفارش برای بهبود اوضاع، اما مدتی که میگذرد و هیچ عکسالعمل خاصی دیده نمیشود، مدتی که میگذرد و عدهای راه مشخص شده را به اشتباه میروند، مدتی که میگذرد و جماعتی خواب میمانند، مدتی که میگذرد و برخی در میانه راه، با رهزنان همراه میشوند، این توصیه و نصیحت مشفقانه تبدیل به دغدغه و بعدتر مبدل به نگرانی میشود. نگرانی از کجراهههایی که در مقابل کاروانیان است و امیر کاروان آن را میبیند اما هرچه به بزرگان قافله هشدار میدهد، وقعی نمینهند.
قصه فرهنگ در مملکت ما چنین غصهای را با خود به همراه دارد. قصهای تکراری که هربار نگرانیهای تازهای را با خود به همراه میآورد. هرچند همه با کلی عبارات زیبا و جذاب درباره فرهنگ حرف میزنند و آن را در اولویت فعالیتهایشان میدانند، اما در عمل، آن را یک امر دستِ دوم تلقی میکنند؛ این مساله از شیوه انتخاب مدیران فرهنگی و تخصیص بودجهها و... مشهود است.
برای رفع نگرانیهای حضرت آقا در مقوله فرهنگ باید سه کار کرد : اول، جستوجوی راهحل ساختاری و درازمدت و پرداختن به ریشههایی است که دغدغه ایشان که همان دغدغه حفظ فرهنگی اصیل اسلامی است، رفع شود.
دوم، حفظ حساسیت نسبت به فرهنگ در میان مردم و نخبگان حزباللهی است، جماعتی که دلسوز فرهنگند و امید آقا هم به آنهاست. چون از مدیران فرهنگی دل بریدهاند.
راه سوم، موضعگیری صریح موضعی در برابر ناهنجاریها و تولیدات بدِ فرهنگی است. پدیدهای که پس از مدتها آرامش نسبی در فضای فرهنگی کشور و تلاطمهای کوچک و بزرگ مقطعی، دوباره تبدیل به بادهای وزندهای شده است تا طوفانی برپا کند. اما زهی خیال باطل که جوانان مومن فرهنگی کولاکهایی سختتر از این را چندسال پیش تجربه کردهاند و مرد عرصه کارزارند؛ اما برای سفری بیخطر و ایمن، باید تنها گوش به امرِ امیر بسپارند.