سرودهای اوایل انقلاب بخشی از تاریخ، فرهنگ و هویت جمعی ما را روایت میکنند. شعرها و نغمههای دلنشنی که در دوران اوج انقلاب بهمن 57 و بعد هم در دوران دفاع مقدس مطالبات و خواستههای مردم را با تعصب و غیرتی عمیق فریاد میزدند، فریادی که شنیدنش امروز هم نوازشگر گوش همه ماست. در بسیاری از این آثار استاد احمدعلی راغب نقشی بی بدیل در آهنگسازی آثار داشته است. محمد گلریز خواننده خوشصدا و انقلابی برای ما از روزهای همکاری با استاد راغب و حمید سبزواری گفته است.
استاد محمد گلریز درباره اولین سرودی که به صورت جمعی اجرا کرده است گفت: اولین سرودی که خواندیم مربوط به شخصیت آیتالله طالقانی بود. نام این سرود «معلم» بود که آهنگ آن را استاد احمدعلی راغب ساخته بودند و شعر آن را سیدمهدی علوی گفته بودند. در آن ایام سرودها به شکل جمعی خوانده میشدند و تکخوان وجود نداشت.
وی ادامه داد: در آن زمان یک گروه سرود بسیار بزرگ بهنام «ارشاد» شکل گرفته بود. آقای حمید شاهنگیان سرپرست، آهنگساز، مربی و رهبر این گروه بودند. من هم به سبب آشنایی که با آقای حسین صبحدل و مرحوم حمید سبزواری داشتم، به این گروه پیوستم. یادم است در روز 12 فروردین، این گروه به دو قسمت تقسیم شده بود؛ یک قسمت در فرودگاه مهرآباد و یک قسمت هم در بهشتزهرا(س) مستقر شده بودند. این دو گروه سرودهای معروف «خمینی ای امام» و «برخیزید!» را اجرا کردند. من هم در روز 12 فروردین به همراه گروه به بهشتزهرا(س) رفتم و در آنجا مستقر شدم و سرود برخیزید را اجرا کردیم. چند گروه بودند اما خود من بیشتر با گروه ارشاد و هنرمندان رادیو و بخصوص استاد راغب همکاری میکردم. استاد راغب با حلوص نیت و وقت گذاری شبانه روزی، گروه سرود را رشد می داد و برای همه وقت می گذاشت.
گلریز درباره یکی از کارهای اجرا شده با تلاش استاد راغب گفت: گروه ما در رادیو خیلی پرکار بود. سرودهای ما در همان ایام خیلی زود از حالت کُر درآمد و به حالت گروه کُر و تکخوان تبدیل شد. بعد از ورود امام(ره) مرحوم سبزواری و آقای راغب با همکاری هم سرودی بهنام «خوش آمدی، امام ما» ساختند که در همان روزها به صورت تکخوان و گروه کُر تنظیم، اجرا و ضبط شد.
این خواننده انقلابی درباره همکاری با استاد راغب گفت: شاید برایتان جالب باشد که من و آقای راغب و مرحوم سبزواری از پیش از بهمن ماه 1357 با هم همکاری داشتیم. گاهی آقای راغب ملودیهایی را به آقای سبزواری میدادند و گاهی هم آقای سبزواری اشعاری را به آقای راغب میدادند. آثاری که آقای راغب آهنگش را میساختند با همفکری و تبادل نظر مداوم به یک سرود تبدیل میشد. آقای راغب میدانست که این سرود را برای صدای چه کسی مینویسد. این همکاری نزدیک سبب میشد که آثار ضبط شده از هر جهت درست، صحیح و منطقی باشند.
گلریز درباره حال و هوای روزهای انقلاب گفت: در آن دوران هر کدام از ما اگر کاری را انجام میدادیم، با تمام وجود و علاقه به سمتش میرفتیم. بسیاری از ما هیچگونه چشمداشت مادی و مالی نداشتیم و یا اگر هم داشتیم خیلی کم و نامحسوس بود. همه سعی میکردیم کاری که داریم انجام میدهیم در راستای پیشرفت انقلاب، خواستههای امام(ره) و مطابق با آموزههای دینی باشد. آهنگساز، شاعر، خواننده، همخوانها، صدابردار، آبدارچی، راننده، کارمندهای اداری و حتی مردمی که قرار بود کار را بشنوند، با تمام وجودشان درگیر میشدند. همه عوامل با هم در ارتباط بودند، شاعر با آهنگساز و هر دوی آنها با تنظیمکننده و نوازنده و خواننده در ارتباط بودند. هر سرودی که تولید میشد ثمره یک تلاش جمعی بود.
وی با ذکر خاطره ای از استاد سبزواری و راغب گفت: موردی را که من خودم شاهد بودم، شاید برای شنونده اغراقآمیز باشد اما واقعیتی که من خودم دیدم. استاد حمید سبزواری شعری را سروده بودند که به استاد احمدعلی راغب تحویل دهند. مرحوم سبزواری همان شبی که این شعر را میسرود، یک ملودی هم به ذهنش رسیده بوده و قصد داشت که به آقای راغب بگویید چنین نغمهای در ذهنش شکل گرفته است. درست همان شب یک ملودی هم به ذهن آقای راغب رسیده بوده و ایشان هم قصد داشته آن را به آقای سبزواری بدهد تا ایشان بر روی آن شعر بسرایند. فردا که این دو نفر با یکدیگر ملاقات میکنند، آقای راغب پیشدستی میکند و آهنگ خودش را برای آقای سبزواری میخواند. آقای سبزواری هم همان موقع شعرش را در میآورد و به آقای راغب میدهد و این نکته را هم میگوید که در زمان سرودن شعر همین آهنگ شما در ذهنم بود و بر اساس همین آهنگ این شعر را گفتم. این اتفاقات عجیب نیست! چون آنها به مرور زمان حرف دل یکدیگر را میفهمیدند و مثل هم فکر میکردند، مثل هم احساس میکردند و مثل هم زندگی میکردند. امروز فاصله فکری و روحی بین آهنگساز و شاعر آنقدر زیاد است که در بعضی موارد ممکن است حتی کوچکترین شناختی از هم نداشته باشند و حتی ممکن است همدیگر را اصلا نشناسند. بنابراین خودتان در نظر بگیرد که چرا آثار دوران انقلاب قشنگتر، دلنشینتر و ماندگارتر میشد؟