به گزارش حلقه وصل، ولادت با سعادت حضرت محمد(ص) به روایت اهل تسنن در دوازدهم ربیعالاول و به روایت شیعه در روز هفدهم ربیعالاول واقع شده است که این فاصله زمانی از سوی امام خمینی(ره) به عنوان هفته وحدت نامگذاری شده است. به همین مناسبت مباحثی را از کتاب «انسان 250 ساله» مقام معظم رهبری میآوریم:
اولین سلولهای پیکره امت اسلامی در همان روزهای دشوار مکه با دست توانای پیغمبر بنا شد؛ ستونهای مستحکمی که باید بنای امت اسلامی بر روی این ستونها استوار بشود؛ اولین مؤمنین، اولین ایمان آورندگان، اولین کسانی که این دانایی، این شجاعت، این نورانیت را داشتند که معنای پیام پیغمبر را درک کنند و دل به او ببندند. «فَمَن یُرِدِ اللَّهُ أَن یَهدِیَهُ یَشرَح صَدرَهُ لِلإِسلامِ». دلهای آماده و درهای گشوده دل به سمت این معارف الهی و این دستورات الهی، با دست توانای پیغمبر ساخته شد، این ذهنها روشن شد، این ارادهها روزبهروز مستحکمتر شد؛ و سختیهایی در دوران مکه برای همان عده قلیل مؤمنین - که روزبهروز هم بیشتر میشدند- پیش آمد، که برای من و شما قابل تصور نیست.
در فضایی که همه ارزشها، ارزشهای جاهلی است، تعصبها، غیرتورزیهای غلط، کینهورزیهای عمیق، قساوتها، ظلمها و شهوتها در آمیخته با هم است و زندگی مردم را میفشرد و در خود احاطه کرده و در بین این سنگهای خارا و غیرقابل نفوذ این نهالهای سرسبز بیرون آمد. «وَإِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّیَّةَ، أَصْلَبُ عُوداً، أَقْوَى وَقُوداً» که امیرالمؤمنین میگوید، این است، هیچ توفانی نمیتوانست این سبزهها، این نهالها و این درختهایی را که از لای صخرهها رویید و ریشه دوانید و رشد کرد را تکان بدهد. سیزده سال گذشت و بعد براساس این پایههای مستحکم، بنای جامعه اسلامی، جامعه مدنی و نبوی، بر روی این پایهها گذاشته شد.
شالودهریزی نظامی اسلامی
این امتسازی فقط سیاست نبود؛ یک بخشی از آن، سیاست بود. بخش عمده دیگری آن، تربیت یکایک افراد بود: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ و الحکمه». «یزکیهم» یکیک دلها در زیر تربیت پیغمبر قرار میگرفت. پیغمبر به یکایک ذهنها و خردها، دانش و علم را تلقین میکرد. «وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَ» حکمت یک مرتبه بالاتر است. فقط این نبود که قوانین و مقررات و احکام را به آنها بیاموزد، بلکه حکمت به آنها میآموخت. چشمهای آنها را بر روی حقایق عالم باز میکرد. ده سال هم پیغمبر اینگونه و با این روش حرکت کرد.
از طرفی سیاست، اداره حکومت، دفاع از کیان جامعه اسلامی، گسترش دامنه اسلام، باز کردن راه برای اینکه گروههای خارج از مدینه بهتدریج و یکبهیک وارد عرصه نورانی اسلام و معارف اسلامی شوند، از طرف دیگر هم تربیت یکایک افراد. این دو تا را نمیشود از هم جدا کرد.
یک عدهای اسلام را فقط مسئله فردی دانستند سیاست را از اسلام گرفتند. در حالی که نبی مکرم اسلام در آغاز هجرت، در اوّلی که توانست خود را از دشواریهای مکه نجات دهد، اولین کاری که کرد، سیاسیت بود. بنای جامعه اسلامی، تشکیل حکومت اسلامی، تشکیل نظام اسلامی، تشکیل قشون اسلامی، نامه به سیاستمداران بزرگ عالم، ورود در عرصه سیاسی عظیم بشری آن روز، سیاست است. چطور میشود اسلام را از سیاست جدا کرد؟! چطور میشود سیاست را با دست هدایتی غیر از دست هدایت اسلام، معنا و تفسیر کرد و شکل داد؟!
«الَّذینَ جَعَلُوا القُرآنَ عِضینَ»؛ بعضی قرآن را تکهپاره میکنند. «یُؤْمِنُ بِبَعْضِ الْکِتَابِ وَ یَکْفُرُ بِبَعْض»؛ به عبادت قرآن ایمان میآورند؛ اما به سیاست قرآن ایمان نمیآورند. «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». قسط چیست؟ قسط یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. چه کسی میتواند این کار را انجام دهد؟ تشکیل یک جامعه همراه با عدالت و قسط، یک کار سیاسی است؛ کار مدیران یک کشور است. این، هدف انبیاست. نه فقط پیغمبر ما، بلکه عیسی و موسی و ابراهیم و همه پیغمبران الهی برای سیاست و برای تشکیل نظام اسلامی آمدند.
سیره نبی اکبرم در دوران ده ساله حاکمیت اسلام در مدینه، یکی از درخشانترین - و گزافه نیست اگر بگوییم درخشانترین - دورههای حکومت در طول تاریخ بشری است. باید این دوره کوتاه و پرکار و فوقالعاده تأثیرگذار در تاریخ بشر را شناخت. دوره مدینه، فصل دوم دوران بیست و سه ساله رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه، فصل اول بود - که مقدمه فصل دوم محسوب میشود - و تقریباً ده سال هم دوران مدینه پیغامبر است. که دوران شالودهریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیت اسلام برای همه زمانها و دورانهای تاریخ انسان و همه مکانها است. البته این الگو، یک الگوی کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ دورانی سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوی کامل، میشود شاخصها را شناخت. این شاخصها برای افراد بشر و مسلمانها علامتهایی است که باید به وسیله آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت کنند.
هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفار مکه نبود؛ مسئله، مسئله جهانی بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال میکرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. اینکه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدیها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند. بسته به همت آنها است. پیغمبر نمونه را میسازد و به همه بشریت و تاریخ ارائه میکند. نظامی که پیغمبر ساخت، شاخصهای گوناگونی دارد که در بین آنها هفت شاخص از همه مهمتر و برجستهتر است.
شاخص اول، ایمان و معنویت است. انگیزه و موتور پیش برنده حقیقی در نظام نبوی، ایمانی است که از سرچشمه دل و فکر مردم میجوشد و دست و بازو و پا و وجود آنها را در جهت صحیح به حرکت در میآورد. پس شاخص اول، دمیدن و تقویت روح ایمان و معنویت و دادن اعتقاد و اندیشه درست به افراد است، که پیغمبر این را از مکه شروع کرد و در مدینه پرچمش را با قدرت بالا برد.
شاخص دوم، قسط و عدل است. اساس کار بر عدالت و قسط و رساندن هر حقی به حقدار - بدون هیچ ملاحظه - است.
شاخص سوم، علم و معرفت است. در نظام نبوی، پایه همه چیز، دانستن و شناختن و آگاهی و بیداری است. کسی را کورکورانه به سمتی حرکت نمیدهند؛ مردم را با آگاهی و معرفت و قدرت تشخیص، به نیروی فعال - نه نیرو منفعل - بدل میکنند.
شاخص چهارم، صفا و اخوت است. در نظام نبوی، درگیریهای برخاسته از انگیزههای خرافی، شخصی، سودطلبی و منفعتطلبی مبغوض است و با آن مبارزه میشود. فضا، فضای صمیمیت و اخوت و برادری و همدلی است.
شاخص پنجم، صلاح اخلاقی و رفتاری است. انسانها از تزکیه و از مفاسد و رذائل اخلاقی، پیراسته و پاک میکند؛ انسان با اخلاق و مُزَکی میسازد؛ «وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ». تزکیه، یکی از آن پایههای اصلی است؛ یعنی پیغمبر روی یکایک افراد، کار تربیتی و انسانسازی میکرد.
شاخص ششم، اقتدار و عزت است. جامعه و نظام نبوی، توسّریخور، وابسته، دنبالهرو و دست حاجت به سوی این و آن درازکن نیست؛ عزیز و مقتدر و تصمیمگیر است؛ صلاح خود را که شناخت، برای تأمین آن تلاش میکند و کار خود را پیش میبرد.
شاخص هفتم، کار و حرکت و پیشرفت دائمی است. توقف در نظام نبوی وجود ندارد؛ بهطور مرتب، حرکت، کار و پیشرفت است. اتفاق نمیافتد که یک زمان بگویند دیگر تمام شد،حال بنشینیم استراحت کنیم! این وجود ندارد. البته این کار، کار لذتآور و شادیبخشی است؛ کار خستگیآور و کسلکننده و ملولکننده و به تعبآورندهای نیست؛ کاری است که به انسان نشاط و نیرو و شوق میدهد.
پیغمبر وارد مدینه شد تا این نظام را سرِ پا کند و آن را برای ابد در تاریخ به عنوان نمونه بگذارد تا هر کسی در هر جای تاریخ ـ بعد از زمان خودش تا قیامت ـ توانست مثل آن را به وجود آورد و در دلها شوق ایجاد کند تا انسانها به سوی چنین جامعهای بروند. البته ایجاد چنین نظامی به پایههای اعتقادی و انسانی احتیاج دارد.