
به گزارش حلقه وصل، «در هالهای از غبار» اولین کتاب از مجموعهی «بیست و هفت در 27»، حاوی داستان پر ماجرای حیات دنیوی سردار جاویدنشان حاج احمد متوسلیان؛ بنیان گذار لشکر 27 محمد رسولالله (ص) است که پس از طی مراحل پژوهش و نگارش آن، اکنون به زیور طبع آراسته میشود.
ناشر امیدوار است تا به حول و قوهی الهی؛ هر چه سریعتر مجلدات بعدی این مجموعه منحصر به فرد را نیز به چاپ و به خوانندگان مشتاق آثار حوزهی مستندنگاری ادبیات دفاع مقدس، ارائه دهد.
سخن ناشر این کتاب آن است که مجموعه کتابهای ارزشمند «بیست و هفت در 27»، در برگیرندهی سرگذشت نامههای بیست و هفت تن از فرماندههان لشکر 27 محمدرسول الله (ص)، طی هشت سال دفاع مقدس ملت ایران است که پژوهش و نگارش آنها در این مرکز از بهار 1391 آغاز شده است.
همزمان با سیامین سالگرد اسارت حاج احمد متوسلیان، تمام اجر معنوی نگارش این کتاب پیشکش میشود به محضر بانو «معصومه حسینزاده» مادر نستوه و همچنان چشم انتظار این سردار بینشان.
در بخشی از کتاب آمده است:
نصرت الله غریب؛ یکی از همراهان آن قافله، پیرامون حال و هوای حاج احمد در آن روز گفته است:
«... روزی که با اتوبوس آبی رنگ از مریوان خارج شدیم، دقیقا یادم نیست چند نفر بودیم. بعضی دوستان میگویند 48-47 نفر بودهایم. اما من 52 نفر توی ذهنم هست، به هر حال اتوبوس که راه افتاد، حاج احمد وسط آن ایستاد و شعری خواند. در این شعر حاجی به کوه و دشت و صحرا اشاره میکند و خطاب به شهدا، شعرش را میخواند. مضمون شعر زیاد یادم نیست، اما معنی آن این بود: به کوه و دشت و صحرا قسم ای شهدا که ما برمیگردیم و انتقام خون شما را میگیریم. وقتی که اتوبوس از مریوان فاصله گرفت، بچهها حس خاصی پیدا کرده بودند. چون برای اولین بار میدیدند که حاج احمد با آن شور و حال خاص خودش دارد شعر میخواند. حاج احمدی که ضدانقلاب با شندیدن نام او خودش را خراب میکرد، حالا ایستاده بود وسط اتوبوس و داشت برایمان شعر میخواند. متاسفانه این اشعار نه در جایی ضبط شده و نه در ذهن من خوب مانده. اما یادم هست، حاجی با صلابت خاصی شعرش را میخواند. او خطاب به شهدا میگفت: ای شهدا! رفتنمان به جنوب هم به خاطر شماست. آن صحنهها، صحنههای خیلی عجیبی بود که هیچ وقت آن را فراموش نمیکنم. به خصوص مشاهدهی صحنههای گریه و اشک ریختن مردم مریوان، که اصلا راضی نبودند حاج احمد از شهرشان برود.»
در بخش دیگر کتاب میخوانیم:
محمد دانشراد؛ معاون دوم فرماندهی گردان مقدادبن اسود که در صحنه حضور داشت، داستان مجروح شدن فرمانده تیپ 27 را این گونه روایت میکند:
«... گرد و غبار انفجار که فرو نشست، دیدم که حاج احمد ترکش خورده و به سختی مجروح شده؛ ترکش به زانو و سفیدران پای راست حاجی اصابت کرده بود. از هر طرف، فریاد یا ابوالفضل و یا امام زمان بچهها به هوا بلند شد. داشتیم توی سرخودمان میزدیم. یکدفعه حاج احمد سر چرخاند طرف ما و با همان غیظ معروفش به ما غضب کرد و گفت: ترکش نقلیاش مال ماست، گریه و زاری آن مال شما؟! بس کنید!
بعد هم سریع کمربندش را باز کرد، بالای شریان ران را بست و به هر زحمتی بود، از جایش بلند شد... آنچه که حاج احمد به آن ترکش نقلی میگفت، ترکشی بود قد نصف کف دست خودم.»
سرگذشتنامهی سردار بینشان حاج احمد متوسلیان با عنوان «در هالهای از غبار» با قلم «گل علی بابایی» به همت نشر صاعقه در 223 صفحه به چاپ رسیده است.